قالب شعرها همه با هم قاطی شد:) حس می کنم هنوز کامل نیست و جا داره که طولانی تر باشه. الان پستش می کنم و اگه بعدا کاملش کردم دوباره پست می کنم:)
*.|*.|*.|*.|*.|*.|*.|*.|*.
روزگاران مه آلود، ای جهان سایه پوش،
شیشۀ امّید گر بشکستی ام
گویمش: «امّید جان، قلبت شکست؟
مژده ای دارم برایت!
تکه های ماهگونش یافتم، در چشم اوی
آن دو شب را بنگر و چون صبح چشمت گشت مست،
خوانَدَت آن بی نهایت
خویش در معنای او گم می کنی
درد هم در پشت درب این نبودن ها، ز یادت می رود
در عبادتگاه لبخندش، چو چشمانش بخند!
دست غم رو به دعای شوق، بالا می رود»
چشم هایش، چشم هایش، آتشی دریا به دوش
چشم هایش، چشم هایش، باغی از میدان مین
بامدادی بی صدا، پیش بهاری برف پوش
ارغوانی خفته بر پیراهن سرد زمین
مرگ و آن چشمان همخون جنون را زیستن
بر خم گیسوی خون، گلبرگ یاس آویختن