کمیل امینی
کمیل امینی
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

فکر و اضطراب


اگر بپذیریم اضطراب، واکنش ذهن و بدن ما در برابر ناشناخته ای است که شدت خطر آن را بیش از حد واقعی، ارزیابی میکنیم، به ناچار باید بپذیریم که افکار ما در مضطرب شدن ما تاثیر گذارند. مغز ما برای سازگاری و زنده ماندن فرگشت یافته است. بر همین اساس مغز میخواهد جهان را بشناسد، خطر را پیشبینی کند و رفتار ما را به سمت سازگاری با محیط هدایت کند.

یکی از ابزارهای مغز برای رسیدن به همچین اهدافی "فکر" است. مغز با فکر کردن میتواند جهان را بشناسد، خطر را پیشبینی کند و رفتار ما را به سمت سازگاری با محیط هدایت کند. به بیان دیگر فکر و باور، هم محرک و هم بازدارنده رفتارهای ما هستند.


مثلا تصور کنید شخصی فکر میکند که باید بهترین و بی نقص ترین سخنرانی ممکن را انجام دهد. این شخص برای اینکه بخواهد این فکر را عملی کند، باید به ویژگی های بد خود توجه کند که از تکرار آن جلوگیری کند. وقتی به ویژگی بد خود توجه میکند به ناچار این فکر در ذهن او می آید که "نکنه تو سخنرانی هم این اشتباه رو کنم" و همین، آغاز اضطراب است.

یا تصور کنید شخصی فکر میکند باید حرف ها و ایده های او همیشه مورد تایید همکاران قرار بگیرد. وقتی مورد تایید قرار نگیرد احساساتی مثل خشم، غم و ... را تجربه میکند. همچنین در ذهن خود آینده ای را تصور میکند که دوباره تایید نشدن را تجربه کند، و همین آغاز اضطراب است.

یا فردی را تصور کنید که میخواهد سر قرار برود، به ناچار به هر چیزی که مربوط به خودش است توجه میکند. مثلا با خود میگوید: "اگه از لباسم خوشش نیاد؟، اگه از مدل موهام بدش بیاد؟، اگه پیشش سوتی بدم آبروم بره؟"، و همین آغاز اضطراب است.

یا کرونا را به یاد بیاورید، کوچکترین خلال و مشکلی که در جسم مان اتفاق می افتاد سریع با خود میگفتیم: "نکنه کرونا گرفته باشم؟، نکنه چندین وقته که گرفتم اما خفیف بوده و الان داره شدید میشه و اصلا ممکنه به خانوادم هم انتقال داده باشم؟" و همین آغاز اضطراب است.


اضطراب را میتوان استرسی دانست که شدید و خیالی است. خیالی به این معنا که در تعارض با واقعیت است. به نوعی استرس، واکنشی در برابر یک ناشناخته است که واقعا خطرناک است اما اضطراب معمولا متاثر از تصور و پنداشت ما است. برای مثال شما زمانی که استرس رو تجربه میکنید، احتمال وقوع خطر را درصدی واقعی میدانید (مثلا 50 درصد). اما در اضطراب شما احتمال وقوع خطر را بیش از اندازه زیاد مدانید(مثلا خطری که 2 درصد احتمال وقوع آن است را 80 درصد میبینید).


حالا که از تاثیر افکار بر احساسات آگاه شدیم میتوانیم با نگاه و افکاری واقع بینانه تر به زندگی خود ادامه دهیم تا کمتر اضطراب را تجربه کنیم. واقعیت این است که خیلی از ناشناخته هایی که آنهارا خطرناک میدانیم، آنقدر ها هم خطرناک نیستند و صرفا مغز ما آنها را خطرناک میپندارد تا بتواند از خطر احتمالی جلوگیری کند. بهتر است در زمانی که اضطراب را تجربه میکنید از خود بپرسید: "آیا واقعا خطرناکه؟ یا من دارم اون رو زیادی خطرناک میبینم؟". من فکر میکنم صرف آگاه شدن به این سیستم مغز میتواند زندگی ما را بهتر کند.


به طور خلاصه، مغز از "فکر" برای زنده ماندن استفاده میکند. این "فکر" میتواند هیجانات مثبت و منفی را در ما شکل بدهد و همچنین محرک و بازدارنده رفتار های ماست. استرس و اضطراب باهم فرق دارند، تفاوت آنها در شدت و ضعف و خیالی و واقعی بودن آنهاست. و در آخر هم نتیجه گرفتم که آگاهی از این سیستم میتواند زندگی ما را بهتر کند.

اضطرابافکارروانشناسیاسترس
سیر محتوایی خاصی ندارم، من هستم و افکارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید