پرهام غدیری‌پور
پرهام غدیری‌پور
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

واژه‌های روزگار: خاندان محترم باد مخالف

بعضی از واژه‌ها در این روزگار خیلی خوب گویای برخی آدم‌های زمانه هستند؛ یکی از آن‌ها گنده‌گوزیِ نادان از خاندان محترم «باد مخالف» است.

دیدم هرروز دارند واژه‌های غیررسمی را در محیط‌های خیلی رسمی فریاد می‌زنند و برخی از کارشناسان هم با دقت و موشکافی و بی‌رودربایستی آن‌ها را بررسی و معنی می‌کنند؛ خواستم جا نمانده باشم. این است که حال‌وهوای زبان غیررسمی گرفتم؛ واژه‌ها را آدم دیدم و چرخی در خانوادهٔ محترم باد مخالف زدم. واژه‌ای را برای وررفتن انتخاب کردم که بیانگر معنیِ به قول سعدی «طبل غازی، بلندآواز و میان‌تهی» است. معنایی که امروزه بویش خیلی توی چشم آدم می‌رود: «گنده‌گوزی».

چنانکه از قدیم گفته‌اند، برای شناختن هرکس یا حالا هر چیز، اول باید خانواده و نزدیکانش را شناخت. برای همین پیش از پرداختن به خود گنده‌گوزی، برویم با چند هم‌خانواده‌ٔ معناییش آشنا بشویم. واژهٔ اصلی در این کلمهٔ مرکب «گوز» است. مترادف آن هم «چس» است؛ با کمی تفاوت فیزیولوژی و معنایی. اگر این دو واژه را به آدم همانند کنیم، می‌شود گفت برادرند.

گل محمدی
گل محمدی

آشنایی با خانوادهٔ محترم باد مخالف

اول توجه کنید این تصوّر را باید از ذهن دور کرد که واژه‌های گفتاریِ توهین‌آمیز همه تازه‌ساز هستند و آن‌ها را مردم بی‌تربیت کوچه‌بازار درآورده‌اند. عبید زاکانی به‌کنار، نگاه کنید فردوسی چه گفته: «تو با این سپه پیش من راندی / همی گوز بر گنبد افشاندی»؛ یعنی کار بیهوده کردی. این شاهد‌مثال را واژه‌نامه آورده بود؛ این یکی را هم خودم در سایت گنجور در شاهنامه پیدا کردم: «یکی نامجوی و یکی شادروز / مرا بخت بر گنبد افشاند گوز».

همهٔ ترکیب‌هایی که از دو واژهٔ چس و گوز ساخته‌اند، برای توهین‌کردن یا دست‌کم تحقیرکردن کس یا عمل یا چیز بوده است. این دو چیز با اینکه از نظر فیزیولوژی در واقع یکی هستند، با توجه به ویژگی‌هایشان فرق‌هایی دارند که به واژه‌هایشان هم راه یافته است: چس مختصر و بی‌ادعا و فروتن است؛ برعکس گوز که بزرگ و بلندآواز و مدعی است.

حالا که این دو واژه را برادر گرفتیم، می‌توانیم ترکیب‌های هرکدامشان را فرزندانشان بدانیم و با هم برادر و پسرعمو فرض کنیم. حالا برویم لغتنامه بخوانیم تا با چند نفر از وابستگان جناب گنده‌گوزی آشنا بشویم.

دراین‌باره نکته‌ای عرض کنم و آن اینکه در واژه‌نامه‌ها که می‌گشتم، آن ترکیب‌هایی را بیشتر پیدا کردم که واژهٔ اصلی در اول کلمه بود؛ مثلاً گوزمعلق. حتماً ترکیب‌‌های دیگری هم هست که کلمهٔ اصلی در وسط یا آخر باشد؛ مانند همین گنده‌گوزی. با این حال من دیگر دنبال آن‌ها نرفتم؛ چون همین‌ها کارم را راه می‌انداخت.

واژه‌ها را از «فرهنگ کنایات سخن» و «فرهنگ شفاهی سخن» و «فرهنگ فارسی گفتاری بهروز صفرزاده» درآورده‌ام. فرهنگ‌های سخن شاهد‌مثال‌هایی هم از متون آورده‌اند؛ از جمله از آثار احمد شاملو، احمد محمود، جمال میرصادقی، صادق هدایت. برای درازنشدن مطلب آن‌ها را دیگر اینجا نیاوردم؛ اگر دوست داشتید خودتان مراجعه کنید.

یاس امین‌‌الدوله
یاس امین‌‌الدوله

پسرعمویان: فرزندان جناب چس

به نظر می‌رسد از نظر پیشینان ما، جناب چسِ فروتن و فرزندان او برای تحقیرکردن، گدازنده‌تر از گوزِ خودنما و فرزندانش بوده است. برای نمونه «چس‌نَفَس» را برای آدم پرحرف و «چس‌دَماغ» را برای آدم پرافاده ساخته‌اند.

از پسرعمویان گنده‌گوزی یکی «چسِ پس‌طهارت» است که آن را برای پراندن به آدم کارخراب‌کن درست کرده‌‌اند: تصور کنید در زمستان‌های سرد قدیم، در آن خانه‌های قدیمی، کلهٔ سحر طرف از زیر کرسی گرم پا شده رفته توی حیاط، از وسط برف رد شده رسیده به مَبال، بخش‌های حساسش را سرمازده کرده و همهٔ گرمای بدنش را به هوا و زمین داده، رفته سر حوض با آب یخ وضو گرفته، سرتاسر حیاط را برگشته تا در اتاق، تونرفته ناگهان یک چیزِ ناچیز همهٔ زحماتش را هدر داده؛ حالا که تا مغز استخوانش هم یخ زده باید برگردد از اول. با این پیشینهٔ فرهنگی ببینید این فحش چه آتشی به جان خورنده‌اش می‌زده است.

حالا با چند نفر از برادرهای پرتعداد چس آشنا شوید: خود را چس‌کردن (با غرور از کاری اکراه نشان‌دادن)، چس (مقدار بسیار کم)، چس‌تِرم (دانشجوی ترم اول)، چس‌افاده (کسی که تکبر یا پُز بی‌جا دارد)، چس‌چس‌کردن (فس‌فس‌کردن، حرف بی‌ربط زدن)، چس‌خور (خیلی خسیس)، چسِ کسی بودن (ناجور ارادت به کسی داشتن)، چُسَکی (سست و بی‌دوام)، چسِ گاو (بی‌خاصیت)، چس گره‌زدن (چس‌خور بودن)، چس‌مال کردن (سرسری شستن)، چس‌ماه‌خدمت (سرباز صفر)، چس‌مثقال (مقدار ناچیز)، چس‌محلی کردن (بی‌اعتنایی‌کردن که بسوزد)، چسِ ناشتا (ادعای زیاد)، چس‌ناله (شکایت سوزناک از روزگار)، چسی‌آمدن (خودنمایی‌کردن و پُزدادن)، چسی به نفسی بودن (آدم خیلی مردنی)؛ همچنین از آن‌هایی که بیشتر برای توهین به کار می‌روند: چس‌دماغ (پرافاده)، چس‌نفس (پرحرف)، چسونه (بی‌ارزش)، هیچ چسی‌نبودن (آدم مهمی نبودن).

برادرها: فرزندان جناب گوز

به نظر می‌رسد اجدادمان گوز را با آن صدای بلندش، نماد بی‌پروایی یا رسواکنندگی گرفته‌اند. برای نمونه «دو تا گوز بالای چیزی دادن» برای بی‌اعتنایی آشکار و ستیزه‌جویانه به چیزی و «گوزپیچ‌شدن» به‌معنی ناتوان‌شدنی که آبروی آدم را جلوی چشم دیگران ببرد.

از برادرهای گنده‌گوزی یکی «گوز ناغافل» جالب است که به پسرخاله‌اش «خرمگس معرکه» رفته. آن را برای چزاندن کسی ساخته‌‌اند که ناخواسته و ناگهان سر از جایی درمی‌آورد که در آنجا عده‌ای دارند کاری می‌کنند و هیچ نمی‌خواسته‌اند او باشد.

حالا چند نفر از برادرهای گنده‌گوزی: به گوزگوز افتادن (از سختی کاری به نفس‌نفس افتادن)، گوز تو کون کسی گیر کردن (از پس کار ساده برنیامدن)، رد گوز هموار کردن (خرابکاری کس دیگر را ماست‌مالی‌کردن)؛ همچنین از آن‌هایی که بیشتر برای توهین به کار می‌روند: گوز (آدم فرومایه)، گوز را دادن و قبض را گرفتن (مردن)، گوزقشنگ (آدم خنگ و نادان)، گوزینه (آدم حقیر و بی‌عرضه).

یاس سفید
یاس سفید

خودِ جناب گنده‌گوزی

تا اینجا با خاندان محترم گنده‌گوزی آشنا شدیم؛ حالا برویم سراغ خودش. اول می‌خواهم تلاش کنم با نظر به معنای واقعی و غیرکنایی این ترکیب، بفهمم که آن جد بی‌تربیت ما در گذشتهٔ دور، چرا این واژه را ساخته و می‌خواسته چه معنایی را با آن بیان کند.

یکی اینکه گوز چیز بد و نفرت‌انگیزی است: برای آسایش صاحبش خوب است؛ ولی دیگران را آزار می‌دهد و بیزار می‌کند. دیگر اینکه صدا دارد ولی توخالی است. دیگر اینکه صدایش آدم را رسوا می‌کند؛ نشان می‌دهد کار کیست. هرقدر هم بلدآوازتر باشد آبروبرتر است؛ مثل خانوادهٔ عمو چس جای لاپوشانی نمی‌‌گذارد.

از این سه ویژگی نتیجه می‌گیریم هیچ آدم عاقلی در میان جمع و خودخواسته با گوزیدن خودنمایی نمی‌کند؛ آن هم با گنده‌اش. ولی معنای واژه می‌گوید آدمی که این صفت را دارد، خودخواسته و در جمع و با پافشاری این کار را می‌کند و تلاش می‌کند که هرچه می‌شود بزرگ‌تر هم باشد. چه آدمی چنین کاری می‌کند؟

واژهٔ گنده‌گوزی بیانگر خودبزرگ‌کردن است با دروغ و ادعا. اما کسی که این کار را می‌کند، عقل درست‌وحسابی ندارد؛ نادان است. برای بزرگ‌کردنِ خود و تأثیرگذاشتن بر دیگران، کاری می‌کند که هم بیزاری‌آور و خوارکننده‌ است و هم خودبه‌خود رسواکننده.

او چنین کاری را می‌کند و تلاش هم می‌کند که هرچه پرجلوه‌تر باشد. این آدمِ کم‌عقل بلد نیست دیگران را خر کند. خیال می‌کند دارد خودش را خوب می‌کند و در مردم احترام و ستایش برمی‌انگیزد یا رقیب و دشمن را می‌ترساند؛ ولی با دست خودش خودش را پست می‌کند و ناسزا و نفرت مردم را می‌خرد.

اینجا یکی دیگر از سخنان درخشان سعدی در گلستان به‌خوبی به این معنا می‌آید: «نادان را به از خاموشی نیست و اگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی

می‌بینیم با چه مهارتی این‌همه معنی در یک کلمهٔ گنده‌گوزی فشرده شده است. آن پدربزرگ یا مادربزرگ بی‌تربیتمان عجب فیلسوف و زبان‌آور بوده برای خودش.

پس‌نوشته

ببخشید دیگر؛ فحشِ کم‌خطرتری دم دستم نیامد که شاخش خیلی تیز نباشد. مجبور شدم لالوی حرف عکس گل هم بگذارم که آلودگیش را بشورد ببرد.
حالا از واژه‌کاوی گذشته چه کنیم با این‌همه گنده‌گوز؟ بخندیم یا گریه کنیم؟

لینکدین و توئیتر نویسنده.

حال و بوی خوش
حال و بوی خوش
https://virgool.io/@wa.eppagh/%D9%84%D8%BA%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%DA%A9%D9%87-%DA%A9%D9%84%D9%85%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF-rey5vdtr9fnt
https://virgool.io/@wa.eppagh/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%AE%D8%B7-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%86%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD-%D8%AF%D9%88%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%A1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C-jult0k7igskz
https://virgool.io/@wa.eppagh/%D9%BE%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%B3%D8%A7%D9%82%D8%B7%D8%B9-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%86%D8%AA-o44wyoe80g5t
https://virgool.io/@wa.eppagh/list/fber5uvygsju
واژه‌هافحشناسزاکنایه
ویراستار و وب‌نویس و کتابدار، علاقه‌مند به: دانش، فناوری، هنر، زبان و ادبیات فارسی، تاریخ و باستان‌شناسی، طبیعت و محیط زیست. صاحب نظران منت بگذارند و چیزی بفرمایند تا بیاموزم. linkedin.com/in/eppagh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید