حتما شنیدین که میگن «وقتی میخوای یه کاری رو انجام بدی قبل از اینکه به نتیجه برسی، هی به همه نگو میخوای چیکار کنی.»
یهسریها این جمله رو قبول دارن چون فکر میکنن وقتی از اهداف و آرزوهاشون به دیگران میگن، اونها بهشون حسادت میکنن یا انرژی بد میفرستن و باعث میشن اون اتفاقای خوب دیگه نیوفتن. بعضیها هم میترسن نکنه دیگران ایدههاشون رو بدزدن.
در هر صورت فکر کنم همه ما این جمله رو بارها شنیدیم و تا حدی هم بهش اعتقاد داریم.
حقیقت اینه که ذهن ما هرچیزی که بهش میگیم رو باور میکنه وقتی ما اهدافمون رو به زبون میاریم و برای کسی تعریف میکنیم مغز ما فکر میکنه اون کار انجام شده، مخصوصا اگر طرف مقابلمون تشویق و تحسینمون هم بکنه.
اون شوق و ذوقی که موقع تعریف کردن آرزوهامون هم داریم دقیقا همون ذوقیه که قرار بوده موقع موفق شدن داشته باشیم. برای همین انگیزمون کم کم از بین میره و دیگه اونقدر که باید تلاش نمیکنیم که به خواستمون برسیم و اهدافمون وسط راه ول میشن.
حالا چیزی که من میخوام بگم اون طرف ماجراست.
همون جوری که صحبت کردن از اتفاقای خوب باعث میشه دیگه برای رسیدن بهشون تلاش نکنیم یا دیگه اونقدر برامون خواستنی نباشن؛ صحبت کردن درباره اتفاقای بد هم باعث میشن دیگه اونقدر ترسناک و آزاردهنده نباشن.
وقتی درمورد اتفاقات یا افکار بدمون با کسی حرف بزنیم دیگه نه اونا اونقدر بزرگن و نه ما در مقابلشون اونقدر ضعیفیم که کاری جز تسلیم از دستمون برنیاد. چون ذهن ما باور میکنه که اون اتفاق افتاده؛ ولی آسیبی به ما نزده پس دیگه نیازی نیست ازشون بترسیم.
* اتفاقات بدی که براتون میوفته، ترسها و نگرانیهاتون را با «آدم امن» زندگیتون درمیون بذارین. شاید کاری از دستش برنیاد اما همین حرف زدن، مشکلای غیرقابل حل رو حداقل قابل هضم میکنه.
برعکس اگر کسی هم خواست باهاتون صحبت کنه، شنوای حرفاش باشید. بذارید اگر میتونه از بزرگترین ترسهاش حرف بزنه. بهش نگید «مثبت فکر کن» یا «به چیزای بد فکر نکن». اون چه شما بگید و چه نگید داره به بدترین اتفاقهای ممکن فکر میکنه پس بذارید همه ترسهاش رو به زبون بیاره تا ترسش کمتر شه؛ تا ببینه نگرانیهاش اونقدر که خودش فکر میکنه واقعی و نزدیک نیستن.