شماره شخصی مجتبا شکوری را گیر آورده ام. قصد دارم از او به عنوان سخنران برای برنامه یک روایت، یک مهندس دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد دعوت نمایم. چند گزینه دیگر هم در نظر دارم. در صدد دعوت از آنها نیز هستم.
کات، سکانس بعدی: چند روز بعد. مجتبا شکوری آمدنی نیست. به موافقت باقی گزینه ها هم امیدی نیست. با ده ها شرکت ارتباط گرفته ام اما هنوز اسپانسری برای برنامه جور نشده است. همه چیز روی هواست. هیچ چیز امیدوارکننده بنظر نمی رسد.
در این هیر و ویر، اوضاع زندگی ام نیز تعریف چندانی ندارد. به سختی هر روز چند کلمه می نویسم، با کتاب خواندن بیگانه شده ام، ورزش را رها کرده ام، از خانواده و رفیق صمیمی ام صدها کیلومتر فاصله دارم و وضعیت روابط عاطفی ام ناامیدکننده است.
بنظر می رسد انگار که تقدیر سر لج دارد. هر روز توطئه ایست علیه امیدواری. احساس می کنم چند قدم تا فروپاشی روانی بیشتر فاصله ندارم.
با این حال اگر بخواهم تمامی جوانب زندگی را دخیل کنم، شاید لازم باشد اقرار کنم اوضاع آنقدرها هم که می پندارم بد نیست. وقتی دقیق تر نگاه می کنم دلخوشی های کوچک و فراوانی به چشم می آیند. شاید در ظاهر این دلخوشی ها کوچک و ناچیز بنظر برسند و اما احتمالن برای اینکه حس و حال امروزمان را دگرگون کنند کفایت می کنند.
شاید مسخره باشد که آدم بتواند با فوتبال بازی کردن با جمعی از دوستان تو هوای فوق العاده سرد زمستان خوش باشد درحالی که آرزو فوتبالیست شدن را در سر می پروراند. شاید ابلهانه باشد با هرازگاهی چند کلمه نوشتن و چند صفحه کتاب خواندن شاد شد درحالی که می توان آرزوی تبدیل شدن به یک نویسنده بزرگ را در سر پروراند. شاید عجیب و مازوخیستی باشد که حتا دردسرها و اعصابخوردی های برنامه هایی که قصد برگزاری آنها را داری برایت لذت بخش باشند در حالی که می دانستی در شرایطی دیگر، لازم نبود اینقدر دردسر بکشی.
درست است که ما شرایط بهتری را برای اکنون می خواهیم و درست است رویاهای بسیار بزرگ تری برای آینده در سر می پرورانیم. در این شرایط طبیعی است که زندگی فعلی ما راضی کننده نباشد و از دست خودمان عصبانی باشیم. بنظرم هیچ اشکالی ندارد از خودمان چیز بیشتری را طلب کنیم و برای رسیدن به آن بکوشیم. اما در این حال باید حواس مان باشد که اگر نتوانیم با همین موقعیتی که در حال حاضر داریم از زندگی لذت ببریم، لذت بردن از زندگی در آینده نیز بسیار دشوار خواهد بود.
به عنوان موجوداتی شکننده برای اینکه بتوانیم زندگی بهتری داشته باشیم، نیاز داریم از خشونتی که هر روزه با خودمان روا می داریم، بکاهیم. نیاز داریم تا نگاهی مشفقانه تر به شرایط فعلی مان داشته باشیم و از خوشی های کوچکی که معمولا به چشم نمی آیند غافل نشویم. شاید این خوشی ها تنها راهی باشند که یک فرد را از فروپاشی روانی نجات دهد و یا اینکه فرد را از فکر طناب دار برهاند!