زئوس؛ خدای خدایان
زئوس؛ خدای خدایان
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

نوشته‌ای که لای ورق‌های تاریخ خفه شد!

امروز صبح چیزکی نوشتم اما ترجیح دادم آن را به تاریخ بسپارم. بگذارم لا به لای ورق های تاریخ گم شود.

شاهین کلانتری از شنبه تا چهاشنبه، ساعت 8 صبح لایو دارد. وقتی از این موضوع باخبر شدم، سریع به مهدی را خبردار کردم تا آن را از کف ندهیم. امروز اولین روزی بود که قرار بود از کف ندهیم.

ساعت 8:02 وارد لایو شدم. عمو شاهین مثل همیشه آن تایم بود. از راس 8 کلماتش را جاری کرده بود. کمی به آن گوش سپردم و بعد در میانه های صحبت ها و جدل ها از آن غافل نبودم. اما مثل اینکه بهتر بود امروز را از کف می دادم. چیز دندان و گیر جالبی گیرم نیامد. شایدم حواس من زیادی پرت بود. از لایو در آمدم.

با مهدی دو دوره برگزار شده مسابقه خواب را بررسی می کردیم. نمی دانم کم خوابیده بود یا ذهنش درگیر چیزی بود، اما حسابی باگ می زد. انگاری که برگه ای به زبان سانسکریت به او داده باشم. گیج و گم.

بگذریم. نتایج به چه صورت بود؟ دوره پانزده روزه اول را مهدی برده بود، دوره دوم را من. در دوره اول، اصلن خوب عمل نکرده بودم و کمتر شبی به ساعت خوابم پایبند بودم. از میان 15 روز، تنها 5 تا، صبح قبل از ساعت 6 پا شده بودم و تنها 4 تا شب قبل از 11 خوابیده بودم. درحالی که آمار صبح های مهدی در این دوره، عدد 10 بود.

این شکست پیش زمینه ای بود برای پیروزی بعدی. در دوم دوم، 9 تا صبح قبل از 6 داشتم و 10 تا شب قبل از 11. بسیار بالاتر از پانزده روز قبلش. علیرغم پیشرفت من، مهدی پسرفت بدی داشته بود و تنها 5 صبح و 3 شب موفق برای خودش به ثبت رساند.

از امروز دوره سوم استارت خورده است. مشتاق رقابت هستم؛ مشتاق زود خوابیدن و زود بیدار شدن؛ مشتاق روتینی درست و سالم؛ مشتاق خوب زندگی کردن...

شروع دوره جدید، بهانه خوبی است تا نظمی و جهتی به برنامه ارزیابی روزانه ام نیز بدهم. باید بعد از چند هفته سر و سامانی به زندگی ام بدهم. امیدوارم تو هم در این مسیر هم قدم من باشی؛

استمراریادداشت روزانهروزانه نویسیروتین
اینجانب زئوس هستم؛ خدای خدایان؛ رفیقِ شفیق اوریلیوس اعظم. پیش می‌آید که مرا یاسین هم خطاب کنند. و البته در مواقع رسمی، باقریان. به‌هرحال عتش‌ام نوشتن است و اینجا هم قبرستان نوشته‌های ناپخته‌ام:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید