یگانه یوسفی| نویسنده·۴ ماه پیشتکه...چقدر بزرگ شدهایم؛ دیگر نه آغوش پدریست و نه گریه کنارِ مادر...بزرگ شدهایم و انگار این برایمان یک عیب است، حالا پدر و مادرهایمان دردهایشا…
یگانه یوسفی| نویسنده·۴ ماه پیشخیابانِ خیالدر خیالم خیابان را قدم میزنم، دیگر هیچکس غمگین نیست، همه یکدیگر را دوست دارند، عشقها واقعیست، بوسهها حقیقیست، همه پولدارند و کسی به قی…