سجاد حاجیان
سجاد حاجیان
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

پاییز در کنار تو از عید بهتر است


کی می شود ز دست خیالش شوی رها

آنی که مهر ماه رخش تار و پود توست

گاهی ز فرط شوق به تردید می رسی

این خیره ی در آینه آیا وجود توست ؟


این بال های قو که قدوم تو بوده است

انگار وصله های زمین زیر پاي توست

گاهی خیال می کنم این چشمه سار ها

جاری اشک شوق زمین از برای توست


کی طاقت است بوسه بر آن صورتی که گاه

خجلت ز جنس آن پر پروانه می کشد

تلخ است این که دست زمخت نسیم صبح

نرمينه زلف مشک تو را شانه می کشد


کمتر بخند ماه دلم چون که ماه را

لبخند چون هلال تو شرمنده می کند

از عطر خنده های تو فهمیده ام مسیح

با یک نفس چگونه بشر زنده می کند


من، خار در حضور تو گل آراميده ام

احساس زنده بودن من در صدای توست

این نیست قلب من که تپش می کند مدام

این ها صدای خاسته از رد پای توست


پاییز در کنار تو از عید بهتر است

این برگها به یمن قدوم تو می چکند

تقصیر توست این که در این فصل غنچه ها

از شوق خنده های تو بر ساقه می تکند


سرما که نیست دست خودت را به من بده

تا با طراوت کف دستت وضو کنم

بگذار تا به بوسه به انگشت های تو

از دست های تو طلب آبرو کنم


سرما که نیست روسری ت را سرت نکن

بگذار دشت پر شود از عطر موی تو

از چشم های خویش دو خیره به من بده

بگذار تر شود ز لب من گلوی تو


سرما که نیست صحبت رفتن نکن گلم

پیشت نشسته ام، دل من بیقرار توست

شیرین ترین زمانه ی عمر و حیات من

این لحظه های جاری شن ها کنار توست


سرما که نیست، قصه ی ما هست ناتمام

اما برو به خانه نمان در کنار من

می ریزد اشک چشم به راهت ولی برو

سرما به ساقه ات نزند گلبهار من


4/8/1400

اصفهان. سجادحاجيان


شعرعاشقانهشعرشعر عاشقانه پاییزیپاییزعاشقانه
به شعر علاقه دارم، فعلا همین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید