زهرا شفیع‌زاده
زهرا شفیع‌زاده
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بوسه‌ی قلوه‌کن شده

‌به زیر درخت رسیدیم، کوله‌هامان را زمین گذاشتیم، تا لبانمان را به هم دوختیم، نفهمیدم از کجا بر سرمان نازل شد!

آنقدر مست بوسه‌ات بودم که ندیدم دستش چه وقت بالا رفت و روی صورتم خوابید!
هرچه بود مستی‌ام را پراند.


با ضرب سیلی  روی زمین پرت شدم....

بوسه مان از وسط جر خورد...

برق از چشمانم پرید. سیاهی دنیایم را برداشت. پلک زدم اما نمی‌دیدم.سوت کر کننده‌ای در گوشم پیچید و دیگر چیزی نشنیدم.

تو رفتی...

و هرگز پیدایت نکردم.

اما لبانم سالهاست،

مثل تکه پارچه‌ای قلوه کن شده، تکه‌هایش روی لبان تو جامانده.

پیدایم کن...


#مشق_بیست_و_دوم

بوسهداستان کوتاهداستانکرمانویرگول
دستی بر قلم دارم...گاه حروف را ریسه میکنم و با سیاهی جوهر داغی بر دل سپیدی کاغذ میگذارم چون بشدت معتقدم کمرنگ‌ترین جوهرها از قوی‌ترین حافظه‌ها ماندگارترند .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید