لیلا فدای تو رو گردم/ ناز غمزههای تو رو گردم
راه میری نازک نازک یار، لیلااااا (و اخ که چقدر این لیلا گفتنش قشنگه)
چشمای سیای تو رو گردم/ قد و بالای تو رو گردم
چند شب پیش بالاخره بعد از مدتها درحالتی درازکش، بین ستارهای نولان رو که چند بار نصفه نیمه رهایش کرده بودم، دیدم. باز هم نمیتونم بگم که کامل و بادقت ولی بالاخره فهمیدم که داستان چی به چی بود و بعد امروز که داشتم لیلا خانوم هادی حدادی رو تو ساند کلاد گوش میدادم، ناخودآگاه دوباره پایم به ستارههای نولان باز شد و رفتم فضا!
حالا شاید از من بپرسین که لیلا خانوم و بین ستارهای نولان کنار هم دیگه چی میگن؟
میگم الان. یکی با صدای مردونه و غمگینش داره لیلا خانومش رو ستایش میکنه و از اون حرف میزنه و یکی زندگی پدر و دختری را تعریف میکنه که پدرش میره فضا و دختری که از شدت خشم به خاطر ترک شدن از طرف پدرش به خودش میپیچیه و عشق و نفرتش را با گریههایش به جهان بیرون پرتاب میکنه. پدر هم با فاصله سالهای نوری نشسته پشت تصاویری که از زمین برایش مخابره میشه و برای دخترش که به همون زیبایی لیلا خانوم خواننده ما است، اشک میریزه (و البته زیبایی واقعی رو فقط اونایی میفهمن که دوست داشتن رو بلندن.)
آره، این دو تا به هم ربط دارند، هر دو تا یکی اند و هر دو دارند از قطعیت در جهان نسبیت ما حرف میزنند و اینکه هر دو دارن از تنها دستاویز ما تو این جهان پهناور و بیدر و پیکر میگن، یکی با موسیقی و یکی با تصویر و صوت و موسیقی و جلوههای ویژه.
و فقط تو این دنیا یه کار میشه کرد و اون اینکه دور چشمای سیاه تو گشت
و از پس این همه توسعه و پیشرفت و تکنولوژی، ما آدما هممون مجموعهای از پوست و گوشت و خونیم که دل لامذهبمونه بهش معنا میده و هیچ چیزی جز این احساسات نداریم و هیچ رنجی عمیقتر و هیچ شادیای بالاتر از دوست داشتن نداریم.
آره تو این زمونه همش دارن از نسبیت میگن و یادشون میره که قطعیترین قطعیت در جهان ما همون چشمهای غمگین خیس آدمها، همان گرفتن دست یکی دیگر و همون رعشهای که از نگاه کردن به یه نگاه دیگه تو دل آدم میافته و خیلی چیزهای دیگری که تو ایستگاه فضایی هم که باشی، باهات میمونه.
و دور قد و بالای تو رو گشت
شاید این نوشته را هم دوست داشته باشید: