پستهای مرتبط با عکس داستانک تعداد کل پستها: ۲۴ سایر پستها با این تگ در ویرگول Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت چهاردهم:ای کاش چهارمتر آخرم نخ بود!) یک کلاف پنجاه متری طناب کنفی بودم.کنج یک مغازه.بیست و پنج مترم را یک پ... Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت سیزدهم:اصلاً درد نداره!) «بخواب بابا،اصلاً درد نداره!...تا سه بشماری تموم می شه!»بنده خدا-پدرم-... Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت دوازدهم:پنجره گی!) پنجره گی خیلی سخته،مخصوصاً وقتی خانه ای کوچک باشد و تو تنها پنجره ی آن... Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت یازدهم:زیر پا!) چگونه یک نفر با پای خودش زیر پایش را خالی میکند؟ Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت دهم:ترس از سقوط!) بعضی از ما وقتی بچه بودیم از اینکه روی یک چارپایه بایستیم می ترسیدیم.ب... Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت نهم:هیأت!) گفت:ما یه هیات جدید راه انداختیم،وضع مالیمون خوب نیست.یه چایی هم نمی ت... Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت هشتم:باز نیابی به عقل سّر معمای عشق!) من از سر عقل گفتم:زمین در حال گرم شدن است،تمام یخ های زمین دارند باز م... Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت هفتم:باش!) گفت:باش!گفتم:نمی توانم!گفت:وقتی من می گویم باش،حتماً می شود که باشی!گف... Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت ششم:نَرمیِ مرا!) سنگدل؛باز هم بُهتان!خیلی دلم شکست؛وقتی برای هزارمین بار؛دختری که از رو... Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت پنجم:بوثینا!) ما که با همه آشتی بودیم!ما که هیچ وقت کار بد نمی کردیم! ما که هیچ وق... ‹ 1 2 3 ›
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت چهاردهم:ای کاش چهارمتر آخرم نخ بود!) یک کلاف پنجاه متری طناب کنفی بودم.کنج یک مغازه.بیست و پنج مترم را یک پ...
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت سیزدهم:اصلاً درد نداره!) «بخواب بابا،اصلاً درد نداره!...تا سه بشماری تموم می شه!»بنده خدا-پدرم-...
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت دوازدهم:پنجره گی!) پنجره گی خیلی سخته،مخصوصاً وقتی خانه ای کوچک باشد و تو تنها پنجره ی آن...
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت یازدهم:زیر پا!) چگونه یک نفر با پای خودش زیر پایش را خالی میکند؟
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت دهم:ترس از سقوط!) بعضی از ما وقتی بچه بودیم از اینکه روی یک چارپایه بایستیم می ترسیدیم.ب...
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت نهم:هیأت!) گفت:ما یه هیات جدید راه انداختیم،وضع مالیمون خوب نیست.یه چایی هم نمی ت...
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت هشتم:باز نیابی به عقل سّر معمای عشق!) من از سر عقل گفتم:زمین در حال گرم شدن است،تمام یخ های زمین دارند باز م...
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت هفتم:باش!) گفت:باش!گفتم:نمی توانم!گفت:وقتی من می گویم باش،حتماً می شود که باشی!گف...
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت ششم:نَرمیِ مرا!) سنگدل؛باز هم بُهتان!خیلی دلم شکست؛وقتی برای هزارمین بار؛دختری که از رو...
Dast Andaz در عکس داستانک ۷ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه عکس داستانک(قسمت پنجم:بوثینا!) ما که با همه آشتی بودیم!ما که هیچ وقت کار بد نمی کردیم! ما که هیچ وق...