داستان دوست من (دست انداز)



بخش تکمیلی و پایانی

دست انداز که در ابتدا کارش را در ویرگول با نوشتن پست های کوتاه آغاز کرد به مرور نشان داد که می تواند از هر سوژه ای یک پست بیرون بکشد و مخاطب را به دنبال.

https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%B5%D9%81-%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%DB%8C%DB%8C-gneocjblcgjd



مقدمه:

پست قبلی در مورد نوشته های دست انداز :

https://virgool.io/@hajiagha/%D9%85%D9%86-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%AA%D9%88-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C%DB%8C%D8%A7-%D9%86%D8%A7%D8%A8-%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%D9%88%D9%84-jvswnmxmsx2t





* می گویند: شنیدن کی بود مانند دیدن. فرض کنید _خدای نکرده _در دوران جوانی پدر و مادرتان را از دست بدهید.دیگران فقط می توانند برای شما آرزوی صبر کنند ولی هیچ وقت نمی توانند حس شما از این فقدان را بفهند که چه کمبودی در زندگیتان ایجاد شده و چه حسرتی می برید.چون آنان این موقعیت را هنوز تجربه نکرده اند. این چنین است حال فردی که در جوانی دردهای جسمانی از سر و کولش بالا می روند و آه از نهادش بر می آورند. (کجا دانند حال ما سبکبالان ساحل ها)

**در خوانش پست هایی که سه روز یکبار انتشار می یابد ویژگی ابتدائی ،سادگی و زاویه دید ثابت نویسنده است . ولی در مرور مجدد بیش از هر چیز انتقاد و تیزی نوشته به چشم می آید.

***دست انداز عاشق سبک گفت و گو محور است: «آدم ناخواسته یاد می گیره که چه جوری باید گفت و گو و بحث کنه.» در مورد ادامه دار بودن این نوع پست می گوید: «جمله های پراکنده ای که در ذهنم غوطه ورند را می نویسم و بعد توقع دارم هر چیزی را که خودم از این جمله ها برداشت می کنم بقیه هم برداشت کنند.»

****ماهنامه منتشر می کند تا به خودش بگوید :«به کجا چنین شتابان؟»

*****میلی به انتشار پست های داستانی رئال ندارد ولی با انتشار سریالی «رادیو هدرستان» و « ماجراهای آقای هدر زاده» انتقاد اجتماعی و سیاسی می کند.





کتاب:

https://virgool.io/MePlusBook/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF-dfzgkgh4sz4e


دست انداز در پستی با عنوان : کتابخانه هایی که کتابخوان ها را فراری می دهند و مردم را کتابخوان نمی کنند! پیشنهاد هایی برای جذب مخاطب به کتابخانه ها می دهد.

وقتی از چیزی خوشم می آید،حاضرم برای نشرش هر کاری بکنم. کتابهایی که اینجا معرفی می کنم اون هایی هستند که موقع خواندنشون توجهم حسابی جلب شده و متوجه گذر زمان نشدم.
باور کنید:یه جوری محو این داستان ها می شم که زندگی با همه ی مشکلاتش رو فراموش می کنم.
کم خوندن اصلاً مهم نیست،پیوسته خوندنه که خیلی خوبه./پارگراف های خوب و جالب کتابهایی که می خوانید را حفظ کرده و یا یادداشت برداری کنید و برای دوستان و اطرافتانتان بخوانید./اگر می خواهید فردی را به کتاب خواندن علاقمند کنید هر کتابی را به او معرفی نکنید.معرفی یک کتاب بد و دور از سلیقه و علاقه آن فرد،یعنی دور کردن او از مطالعه تا روزی که زنده است.
من اگر کتابهایی که سال پیش از نمایشگاه کتاب خریدم را نخوانده باشم خودم را جریمه می کنم و حتی اگر از اشتیاق و عطشِ به نمایشگاه رفتن هلاک شوم به نمایشگاه نمی روم.من با این روش خودم را تربیت می کنم.
یادم نمیاد پدر یا مادرم یا حتی کسی از بستگانم علاقه ای به کتاب خواندن و نوشتن داشته باشه .ولی من از همون بچگی هر چی پول گیرم میومد رو می دادم برای کتاب.ولی خُب الان خدا رو شکر یکی از برادرام هم اهل مطالعه هست و یکی از خواهرام کم و بیش و فرزندان خودمم از کتاب خوششون میاد ولی اگر بازی و فضای مجازی بذاره.
والّا دروغ چرا ؟من از قرض دادن کتاب سخت پشیمونم..........مردونه با همه این حرفا هنوزم کتابامو قرض می دم.

کتابهای معرفی شده:





اشکالات نوشتاری یا تایپی:

به علت اهمیت انتقال سریع اطلاعات یکی از آفات موجود در شبکه های اجتماعی اشکالاتی است که سهوا یا به علت توجه کمتر در نوشتار دیده می شود. در نوشته های دست اندازی این اشتباهات کمتر رخ می دهد.


هدف از انتخاب آی دی با عنوان«دست انداز»
هدف از انتخاب آی دی با عنوان«دست انداز»




معرفی اشخاص :

معرفی افراد در پست ها یا کامنت ها علاوه بر این که سلیقه ی مطالعاتی فرد را نشان می دهد بهانه ای هم می شود تا دیگران به چنین نوشتار یا هنری مراجعه کنند یا آستین بالا زده و خودشان معرف شخصیتهای دیگر شوند .در ذیل نام تعدادی از افراد اشاره شده می آید.

  • اسماعیل امینی:
از مدرسه بی‌ فایده‌ تر هیچ مکانی نیست
بیهوده‌تر از مدرسه جایی به جهان نیست
چون مدرسه‌ها بیشتر از حد نیازند،
تعطیل شود مدرسه تا بانک بسازند
تعطیل شود مدرسه تا بچه مردم
ایمن بشود از خطر مدرک دیپلم
تا وارهد از نکبت علم و گچ و تخته
مانوس شود نسل جوان با چک و سفته
آن روز که شد مدرسه کم، بانک فراوان
شد نسل جوان راهی بازار و خیابان
آزاد شد از محبس تعلیم و تعلم
از نمره و کنکور و گرفتاری دیپلم
در کوچه و بازار پس از یک دو سه هفته
کیفش شده انبار دلار و چک و سفته
کیفی که در آن دفتر و خودکار و کتاب است
آویخته از هر که شود، بار عذاب است
کیفی که به جز مدرسه و خانه نرفته
کیفی که شبی در هتلی شیک نخفته
وقتی که پر پول شود، کِیف کند کیف
بی‌دردسر مدرسه و نمره و تکلیف
ای مدرسه ویران شوی، ای درس بمیری!
تا بی‌خودی از نسل جوان وقت نگیری
در رونق بازار به دانش چه نیازی؟
تا بانک و پاساژ هست، چرا مدرسه سازی؟
این شهر پر از بانک و پاساژ است، چه عالی
بازار پر از جمعیت و مدرسه خالی
ما اهل سخنرانی و مردان شعاریم
در ساختن مدرسه‌ها پول نداریم
من معتقدم بانک و پاساژ راه نجات است
چون بانک و پاساژ، منشا خیر و برکات است
تا توسن این توسعه با باد بتازد
ویرانه کند مدرسه را، بانک بسازد
بیدار شو ای نسل جوان! نور دو دیده!
از مدرسه‌ها هیچ‌کسی خیر ندیده
ای وای بر آن کس که سرش توی کتاب است
پرونده آینده او نقش بر آب است
هشدار که از هرچه کتاب است، بپرهیز
از دانش و آگاهی و تحقیق و ادب، نیز
دلال شو! این است فقط راه سعادت
با جیب پر از پول ز کس بیم مبادت
  • مهدی آذر یزدی:

(«آذر یزدی دعا می کند که خدا بچه ها را زیاد کند تا کتابهای او را بخوانند...ولی خدا بچه های فوتبالیست را زیاد می کند نه بچه های کتاب خوان را!»)

فوکوس روی افراد خاص می تواند برای ما شخصیت ساز شده و نوع نگاهمان به هستی را شکل دهد:

  • مولانا (جلال الدین رومی)
  • سهراب سپهری
فریدون مشیری
فریدون مشیری



عقاید و نظرات:

  • هم تخیّل و هم خلاقیّت در کشور ما به جای تحسین شدن و رشد دهی به نابودی کشیده می شن. ( دوستان می گن برای چی هی می گی مدرسه و دانشگاه به درد نمی خوره!)
  • در محل کارم با هیچ کس شوخی ندارم و در مسائل کاری،کمترین احساس را به خرج می دهم.همین موضوع باعث شده که حرفها و ملامتهای ناجوانمردانه زیادی را متحمل شوم.
  • برای نویسنده یه مطلب هیچ چیزی با ارزش تر از این نیست که مطلبش با دقت خونده بشه.
  • نوشته های هر کس مثل عزیزانش می مونه.
  • ما توی یه محلّه ای زندگی می کردیم که بچه هاش به جای نون،شکمشون رو با فحش سیر می کردند.نسبت به خیلی ها من مودب محسوب می شم ولی نسبت به چند سال قبل خودم،خیلی بی ادب شدم.با این که خدا را شکر یک پنجم چند سال قبل هم مشکل ندارم. اخبارها و حرفهایی که از زندگی سخت مردم می شنوم خیلی می ریزتم به هم.اگر ناشنوا بشم احتمالا دیگه فحش ندم!
  • «تفکر قالبی»آفتی که در قضاوت های ما-کم و بیش-وجود دارد! (پستی در جواب یکی از کاربران)
  • در مورد نوشتن در ویرگول :در صورتی آدم می تونه ادامه بده که احساس کنه فشاری که متحمل می شه،نتیجه داره. البته منظور از نتیجه،همون خوانده شدن بیشتر مطلبه و نه هیچ چیز دیگه ای.
  • ما از اکثر معلمامون به جز خوابیدنشون سر کلاس و کتک خوردن خودمون خاطره ای نداریم.

تکه کلام ها در نوشته ها:

  • شما که غریبه نیستید
  • سلام و عرض ارادت
  • مردونه




معرفی فیلم :

یکی از ویژگی های معرفی فیلم دست انداز این است که محصولات هالیوود در آن نیست.

فیلم پاپیون
فیلم پاپیون




ایده:

  • سعی کنید فرزندانتان را با کتاب های رولد دال آشنا کنید.
  • پیشنهاد تاسیس یک شبکه ی تلویزیونی به نام «میزان»
  • پیشنهاد برای کاهش تلفات جاده ای

جملات حکیمانه :

  • سلّاخی زار می گریست....به قناری کوچکی دل باخته بود...
  • برای از دست دادن چیزی،باید اول صاحب آن بود.ما هیچ وقت در این زندگی صاحب چیزی نیستیم و هیچ وقت چیزی را از دست نمی دهیم.

زندگی/علایق:

اگر چه خود را درونگرا می داند ولی ادب نوشتن و پاسخگوئی به خواننده اش می رساند که با فردی اجتماعی روبرو هستیم که در بسیار موارد موضوع را با احترام به مخاطب و شکسته نفسی پیوند می زند.

به بهانه ی نا امن بودن فضای مجازی از ذکر نشانی یا درج تصویرش سرباز می زند در حالی که بسیاری از ویژگی ها را در پست یا کامنت ها لو داده است.(راههای فراوانی برای دور زدن این تحریم های ظالمانه وجود دارد که اهل بصیرت بر آن واقفند!)

دست انداز در سن حدود 20 سالگی در زمان دانشجوئی ازدواج کرده و دو پسر دارد.اگر چه بر عکس ما خیلی میانبر ها را در زندگی زده است ،دنبال هدف زندگیش بوده و وقت تلف نکرده ولی در جاهائی هم با ما اشتراک عقیده دارد:

  • یه زمانی توی تعمیرگاه کار می کردم.
  • فقط در روز عاشورا،لباس مشکی می پوشم.
  • یکی از شبکه های مورد علاقه ام شبکه چهاره.
  • من به بوی سمّ خیلی حساسم و مریض می شم.
  • از این که حرف دلم رو بزنم باکی ندارم و پای همه دردسرهاش هم می ایستم.
  • کتاب بیگانه آلبر کامو،شخصیت اصلی داستانش یعنی«مورسو»در یک جاهایی به طرز عجیبی شبیه به خودمه.
  • هنوز شکنجه معلم سوم ابتداییم رو فراموش نکردم.با چوبی که سرش رو شیلنگ آب وصل کرده بود،ما رو می زد.
  • سه تا لاک پشت داریم.یه جفت از این لاک پشت های معمولی هستند که بیرون توی حیاط می چرخند.
  • تنها فضای مجازی ای که توش حضور دارم همین جاست.نه تلگرامی،نه اینستاگرامی و نه هیچ جای دیگه ای نیستم. گوشیمم یه گوشی معمولیه که هیچ سیستم عاملی نداره.
  • من یه عالمه کتاب توی زیرزمین دارم و هر شب از ترس اینکه موشها بیفتن به جون کتابام به زور خوابم می بره.
  • عاشق راهی هستم که انتخاب کردم و بهش باور دارم. طبیعیه که توی این راه چند نفرم بهم سنگ هم بزنن. عیبی نداره .
  • طبق عادت همیشگی در حین خواندن کتاب با یک مداد مشکی، قسمت هایی که برایم بی نهایت جالب بود را علامت زدم.
  • یه زمونی روزی سه چهار تا روزنامه می خریدم(از جناح های مختلف). ولی الان کارم به جایی کشیده که اخبار «هشت و سی » رو به زور می بینم.
  • در سن پایین و موقعی که هنوز دانشجو بودم ازدواج کردم.اول زندگی مون توی یک زیرزمین پونزده متری زندگی کردیم.هم درس می خواندم و هم مسافرکشی می کردم.ولی خوب با همه سختی ها،الان از زندگی ای که دارم راضی هستم و خوشحالم که روی پای خودم ایستادم و روی کسی حساب باز نکردم به جز خدا.
  • الان اگر احساس کنم پستی که می نویسم قراره فقط وقت خودم و خواننده رو بگیره نمی نویسم.شده واسه یک پُست ساعت ها مطالعه و بررسی کردم و موقع نوشتن روی تک تک کلماتش فکر کردم.
  • جواب نظرها رو دادن برای بنده در حکم جواب سلام دادنه. و شما حتما می دونید که سلام کردن مستحبه ولی جواب سلام دیگران رو دادن،واجبه.
  • به این فکر می کنم که قراره وقتی مُردم کجا خاکم کنند و قراره روی سنگ قبری که می خوان برام بذارن چی بنویسن. گاهی تصمیم می گیرم وصیت کنم که جنازه م رو بسوزنن و خاکسترم رو بریزن پای گلدونام. بعدش می گم خدای نکرده تو مسلمونی ها!به مسلمونی خودت رحم نمی کنی به آبروی پدر و مادرت و اهل و عیال و فک و فامیلت رحم کن.خب می گم پس وصیت می کنم که روی قبرم رو کاهگل بکشن بدون حتی یک کلمه نوشته.ته تهش اسمم رو بنویسن یه دست اندازم بنویسن داخل پرانتز. اینجوری:«جلال(دست انداز!)» اگر خواستند یه علامت دست اندازم بذارن بالای قبرم، اونجایی که سرم قرار می گیره. (اینجا که سرم هیچ وقت قرار نداشت.شاید اونجا قرار بگیره!)
  • ... امّا شخصاً از جنگ خیلی متنفرم،ولی هراس خاصّی ندارم.چون باور دارم که ما ایرانی ها بزرگترین دشمنمون که همین الانم در حال جنگ باهاش هستیم و داریم ازش شکست می خوریم،خودمونیم.
  • یه چند باری با همسایه های محترممون سر مسائل مختلف و از جمله سر اینکه لوله اگزوز ماشینشون رو می کنند تو پنجره ی خونه ی ما بحث و جدل کردم.باور کنید دیگه کوچکترین برخوردم با اونا بدون شکُ به دعوای جدیدی ختم می شه.برای همین دست دست می کنم...دیگه اعصابم نمی کشه.
  • توی بچگی کم جک و جونورا رو اذیت نکردم.ولی مردونه نسل کشی نمی کردم.ته تهش یکی دوتاشون رو قطع عضو می کردم.اونم قصدم خیر بود می خواستم به علم پیوند اعضا کمک کنم ولی چون حمایت نشدم،هیچ وقت تحقیقاتم به سرانجام نرسید. یادمه یک کرمی رو نصف می کردم و به هر طریقی که بود می خواستم به یه کرم دیگه وصل کنم.



کلام آخر:

جدیدا دست انداز با هشتکی به نام :«اینا رو بخون» سعی در افزایش خوانش برخی پست های ویرگولی دارد:


با تمام ایرادات ،مدیوم ویرگول مدیوم محبوب دست اندازه .


علی عبد الملکی از زبون دست انداز به ویرگول میگه:

آروم توی قلبم نشستی
ای مهربون مرسی که هستی
ای جان که چشماتو به جز من
رو هر کی خاطر خواته بستی
مرسی که هستی
من مطمئنم
اونی که دل میگه هستی
با مهربونیت
مرزی که بین قلبمون بودُ شکستی
مرسی که هستی
دنیای منی تو ...
نفس خودمی
دنیای منی...
همه کس خودمی


بحری ست بحر عشق ویرگول ،که هیچش کناره نیست
بحری ست بحر عشق ویرگول ،که هیچش کناره نیست



http://vrgl.ir/DeDZY