?... نویسنده ☜ مینویسم تا زنده بمانم ? . •. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •.پیج من روبیکا?? https://rubika.ir/fateme_sadat_jazaeri .•. •. •.• کانال من در ایتا??@saraye_dastan
یک لحظه حیرت کردم!!!
به لطف خدای منان سه فرزند دارم که چندماه است دائمن مریضند.
اینکه میگویم دائمن اغراق نیست، عین واقعیت است.
انگار هرکدامشان که بیمار میشود، دوتای دیگر به او حسودی میکنند و در بیماری سبقت میگیرند و دوباره و چندباره چرخه از نو شروع میشود.
هفتهی اخیر اوضاع خیلی متنوع و الوان شده. هرکدام نوع خاصی از ویروس آنفولانزا را گرفتهاند.
یکی در قسمت گوارش
دیگری در ریه و مغز و چشمها
و آن یکی در گوش و حلق و بینی
به ترتیب یا عوق میزندد یا بیرون روی دارند یا از گوش درد مینالند یا سر درد و گلو درد.
شبها هم تا صبح مسابقهی سرفه پرانی دارند. هرکه بیشتر و محکمتر سرفه کند برنده است.
امروز یک لحظه خودم را نگریستم:
از اینطرف به آنطرف خانه میدویدم.
دقایقی مشغول روغن مالی سر و سینه یکی بودم.
دقایقی بعد داشتم استفراغهای دیگری را از روی زمین جمع میکردم.
و دقایقی هم مشغول خوراندن دمنوش و چهارتخم و خاکشیر بودم، همزمان با آب و تاب برایشان قصه و شعر میخواندم تا کمتر متوجه تلخی داروها شوند.
در این بین سوپ و کته ماش هم میپختم، آبمیوه میگرفتم، دارو میدادم، سه سالهی بیقرارم را بغل میکردم و راه میبردم.
یک لحظه به خودم آمدم و حیرت کردم.
با خودم گفتم: من همان دختر نازپرورده و کم طاقت چندسال قبلم؟
همانی که وقتی تنها یک فرزند داشت با تَب ِ او تب میکرد و دنیا مقابل چشمانش تیره و تار میشد؟
من همانم که هرگاه فرزند اولم مریض میشد به خانهی مادرم پناه میبردم تا ازاو کمک و حمایت بگیرم؟
حالا سه فرزند مریض را به تنهایی اداره میکنم، همزمان گردانهی زندگی را میچرخانم و درعین حال دنیا در مقابل چشمانم زیبا و سفید است!!!
از اینهمه رشد به خودم میبالم و سپاسگزار پروردگارم هستم.
حقیقتن هیچ چیزی به اندازهی فرزند باعث رشد و تکامل روزافزون ما نمیشود.
♥ مسیر مادری را با همهی سختیهایش عاشقانه دوست دارم♥
به قلم:
••✧-❥فاطمه سادات جزائری❥-✧••
مطلبی دیگر از این انتشارات
❌غافلگیــــــــری ممنوع! ❌
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانای من و ❤مامانیم?(قسمت سوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
من می نویسم، پس هستم