با ما وارد دنیای بازی های مستقل بشوید.
خودشناسی در سفر قهرمان
سلام به همه ی دوستان. مدت ها پیش من یک بازی انجام دادم به نام journey به معنی سرنوشت که من و درگیر خودش کرد.
قبل از هرچیز می خواهم موسیقی شاهکار بازی journey را برای شما بگذارم که پر از حماسه و احساسات هست.
نکته ی مهمی که باید اشاره کنم این هست که این بازی نه گیم پلی خاص پر جزئیاتی داره نه زمان طولانی لازم هست تا بازی را تجربه کنی حدوداً کل بازی یک ساعت و نیم طول می کشه تا تموم بشه.
پس این بازی چه چیزی داره که آدم را درگیر خودش می کنه؟
در این بازی شخصیت باید فقط راه بره و بپره و موانع مختلفی که بازی رو به روی بازیکن می گذاره را رد کنه که هیچ کدام از این موارد چالش خاصی را برای بازیکن ایجاد نمی کنه. حتی درمعدود دفعاتی که بیشتر از دو یا سه بار بیشتر در کل بازی دشمن های خاصی را در مسیر نمی بینید و در بیشتر مواقع تنها در مسیر بازی به جلو می روید هم چالش خاصی بازی جلوی پای شما نیم گذاره. چالش بازی بیشتر از جنس درگیری احساسی با محیط داستان و رروایت آن هست!
با همه ی این اوصاف سوال مهم ایت هست که آیا این بازی به گیمرها پیشنهاد می شه یا نه؟
شدیداً توصیه می شه!
این بازی برای چه دسته از گیمرهایی توصیه می شه؟
خلاصه بگم این بازی برای آن دسته از گیمرهایی توسعه می شه که به آثار هنری و درگیری احساسی با یک اثر علاقه دارند.
چه چیزی هست در این بازی که احساسات مخاطب را درگیر می کنه؟
اگه مطلب قبلی مستقل بازی را به عنوان بازی ویدیویی در جایگاه ی اثر هنری راخوانده باشید در آنجا از به تعریف مختصری از هنر پرداختیم که خوبه دوباره آن را مرور کنیم.
در نگاه کلی یک اثر هنری دارای ویژگی های زیر است:
هُنَر مجموعهای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان است که برای اثرگذاری بر احساسات و هوش انسانی یا بهمنظور انتقال یک مفهوم، خلق میشود. امر هنری همیشه با زیبایی همراه بوده و همواره با خلاقیت انسان همراه است. همچنین میتوان گفت هنر، توانایی و مهارت آفریدن زیبایی است.
ویژگی های یک اثر هنری:
- درگیر کردن احساسات و ذهن انسان
- انتقال دهنده ی یک مفهوم
- اثری خلاقانه
برسیم به بازی موررد بحث خودمون:
- این بازی در رابطه مفهوم تنهایی هست.
- در این بازی قهرمان با گذر از تنهایی و با استفاده از تجربه ای که در سفر به دست میاره در پایان به سعادت می رسه در آخر بازی تبدیل به یک قهرمان می شود.
- این بازی توسط طراحی هنری و بخصوص موسیقی احساسات مخاطب را درگیر می کنه.
- این بازی از گیم پل و طراحی هنری و طراحی رروایتی ای بهره می بره که کمتر مشابه ی آن دیده شده و می شه گفت این بازی یک اثرخلاقانه هست.
پیشنهاد می کنم ویدیوی اول این بازی را ببنید و احساس خودتون را با من در نظات در میان بگذارید.
باید این بازی ررا از منظر مفاهیم و خلاقیت و تاثیرگذاری بر روی احساسات مخاطب بررسی کنیم.
مفهوم تنهایی
شما به عنوان یک شخصیت بی نام و نشان در صحرایی بی آب و علف قدم می گذارید. صحنه های بازی در بیشتر لحظات با یک موسیقی حماسی و غم انگیز همراه می شوند. مقداری که پیش می روید در دله تپه های شنی شنگ های متعددی را در دل زمین می بینید که مانند سنگ های قبری بر دل زمین کاشته شده اند و در دوست بقایای یک بنای فرسوده و ویران را می بیند در دل شن های بیایان دفن شده است و بخشی از آن از دل شن های بیابان سر برآورده است که خبر از یک تمدن ویران شده می دهد خوب که اطراف انگاه می کنید و هرچه پیش می روید هیچ موجود زنده ای را در میان این صحرا نمی بیند. وقتی در میان آن خرابه پا می گذارید موجودات بی جانی به شکل روبان هاب قررمز رنگ را می بینید که در آسمان در حال پرواز هستند. در این خرابه ها سنگ نوشته هایی می بینید که از سرگذشت یک تمدن قدیمی خبر می دهند.
با خواندن این توصیفات و دیدین چنین صحنه هایی چه حسی به شما دست می دهد؟
روایت داستان
در این بازی شخصیت داستان هرچه بیشتر پیش می رود با بقایایی بیشتی از ساختمان های ویران یک تمدن باستانی رو به رو می شود که سعی می کند با رد کردن موانعی این سازه های باستانی ویران خود را به کوه نورانی ای برساند که از اول تا آخر بازی در دور دست قابل مشاهده است در این راه با شرایط جوی مانند بادهای شدید و موانع محیطی و در مواردی اند با موجودی اژدها مانند مقابله می می کند و در این راه تنها کمکی از آن برخوردار می شود روبان های پرنده ای است که با کمک آنها قدرت پرواز به صورت محدود را پیدا می کند هرچه بیشتر گیمر به پایان بازی نردیک تر می شود با حجم موسیقی حماسی تر و محیط ها بزرگتر و ساختمان های ویران وسیع تری از آن تمدن ویران رو به رو می شود.
همان طور که می دانید این بازی مانند بازی لیمبو و اینساید شیوه ی روایت بصری را انتخاب کرده است و از آنجایی که روایت داستان دنیای این بازی توسط تصویر انجام می شود. گسترده شدن فضای بازی که از یک صحررای بی آب و علف شروع می شود و به ویرانه های عظیم یک تمدن باستانی می رسد و در پایان به باشکوه ترین شکل ممکن با رسیدن به مقصد پایان میابد به خوبی اهمیت کاری که گیمر تا آخر بازی انجام می شود را به او یادآوری می کند زیرا هرچه بیشتر جلو می رویم داستان بازی که توسط تصویر روایت می شود گسترش می یابد.
به عنوان مثال در ابتدای داستان وقتی با سازهای کوچک سرر از شن صحرا بیررون آور ده است نگاه می کنید نمی توانید به عظمت تمدنی که این سازه ها ا آن به جای مانده است پی ببرید اما هرچه بیشتر جلو می روید می بینید که این تمدن سازهای عظیم و پیچیده ای از خود به جای گذاشته است که این امر باعث می شود این سوال بیشتر در ذهن مخاطب شکل بگیرد که این تمدن به این عظمت چشده است که ویران شده است؟
درپایان هم بازی به گونه ای پایان میابد که گویی شخصیت بازی با عبور از سرگذشت آن تمدن باستانی و درس گرفتن از سرنوشت آنها و جنگیدن با موجود اژدها مانند در پایان داستان و عبور از دل کوه نورانی ای که از اول بازی آن را می دیدیم به آسمان پرواز کرده و مانند استعاره ای از ررسیدن به بهشت به سعادت خواهیم رسید.
پیشنهاد می کنم فضاهای مختلف بازی را در این ویدوی از نقد سایت IGN ببینید
خلاقیت
در بیان ساده اگر خلاقیت را در رابطه با این بازی بخواهیم بیان کنیم می رسیم به این نکته که شبیه این بازی تا قبل از آن تاریخ عرضه نشده بوده و تجربه ای هست که به تنهایی در رسانه ی بازی های ویدیوی امکان پذیر هست. کلاً این بازی شبهات های زیادی به یک اثر انیمیشن هنری داره مخصوصاً که چالش در گیم پلی این بازی نقش کمرنگی داره و کارهای که به صورت کلی در طول بازی باید انجام بشه دویدن و پریدن هست. اما این جنبه تعاملی بودن این اثر تجربه ی متفاوتی از آثار نمایشی برای مخاطب ایجاد می کنه.
همانطور که درر بالا گفته شد شیوه ی روایت بصری بدون هیچ متن و دیالوگ این بازی به صورت کلی مشابه بازی هایی مانند لیمبو و اینساید است اما ظرافت و جزئیات روایت در این بازی مانند بازی لیمبو نیست که تنها بخش های کوتاه ای در روند بازی به وایت داستان بپردازند به این معنی که در لیمبو در تمام طول مسیر بازی داستان رروایت نمی شود در مواقعه ای اتفاقاتی ررخ می دهد که یک داستان مبهم ا روایت می کند. بازی journey مانند داستان بازی اینساید به اصطلاح گل درشت نیست و تمام المان های رروایت بصری مستقیماً در جلوی چشم گیمر به صوررت واضح قرار نمی گیرد. همانطور که در بخش بالا گفته شد محیط بازی به همراه کاتسین های کوتاهی به صورت مینیمالیستی از اول تا اخر بازی مشغول روایت داستان سفر خودشناسی و در پایان سعادت شخصیت داستان هستند. به همین دلیل هم این بازی از نظر روایت بصری هم با آثار مشابه خود تفاوت دارد.
تمام مواردی که در بالا ذکر شد جزء خلاقیت هایی هستند که سازندگان در این اثر به کار برده اند و این بازی را پیش از قبل شایسه دریافت عنوان یک اثر هنری می کنند.
موسیقی
موسیقی این بازی آنقدر درست و کامل و شاهکار است و در تمام لحظات بازی وظیفه ی خود را به خوبی انجام می دهد که تبدیل می شود به مهم ترین نشانه در این بازی. این موسیقی هرچیزی غیر از این بود اگر مقدار زیاد یا کم داشت به فضا و حال و احساس بازی لطمه می زد. احساس اندوه و همزمان حماسه ای که در موسیقی این اثر وجود دارد در ناخودآگاهدر دل ما می نشیند و به مفهوم روایی اثر کمک بسیار زیادی می کند. این موسیقی آنقدر در این بازی مهم است که بیشترین بار احساسات تصاویری را که پیش روی خود در بازی می بینم را موسیقی به دوش می کشد.
پیشنهاد می کنم دوباره به اول این مطلب برگشته و موسیقی این بازی را پخش کنید و گوش دهید و احساسات خود را مرور کنید. درگیر چه احساساتی می شود؟
نتیجه گیری
این بازی به دلیل کمرنگ کردن درگیر شدن مخاطب با گیم پلی پیچیده و روایت داستان به شیوه ی بصری و سبک هنری و مهم تر از همه موسیقی خاص و ویژه اش می تواند در تمام لحظات خود پر از احساس غم و تنهایی و حماسه و پیروزی باشد به صورتی که حتی در مواقعه ای می تواند مخاطبانی که درگیر فضای احساسی آن می شوند را به فکر وادار کند.
راست ش را بخواهید من هنگام درگیر بودن با بازی نمی توانستم به این مفاهمی که در حال حاضر در این مطلب به آن اشاره کرده ام فکر کنم اما مهم این است که بعد از انجام بازی وقتی که به اتفاقاتی که در بازی افتاده است فکر می کنم به مفاهیمی که در این مطلب به آن اشاره کرده ام می رسم. مفاهمی مانند تنهایی، سعادت، خودشناسی و قهرمان بودن.
به این نکته پی می برم که انسان برای قهرمان بودن نیاز به انجام کارهای عجیب و خاص ندارد بلکه اگر با قدم گذاشتن در کهن الگوی سفر قهرمان به خودشناسی و درک چرایی مفهوم زندگی خود برسد در پایان این صور به یک قهرمان تبدیل خواهد شد.
و در آخر باید گفت که تمام بازی های موجود در بازار یک اثر هنری نیستند اما همه ی آنها مانند بازی journey پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر هنری را دارند حتی آثار بزرگی مانند بایوشاک که طعنه به تن یک اثر هنری با مفهایم عمیق و روایت خلاقانه و یک گیمپلی خوب می زند. این بازی اثری است مفهومی مانند یک تابلوی نقاشی که با یک موسیقی بسیار تاثیرگذار ترکیب شده است این نکات همراه با روایت داستان به شیوه بصری این بازی را به یک اثر هنری تمام عیار تبدیل می کند.
پایان
مطالب دیگر مستقل بازی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی بازی Ryse: Son of rome
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازی بتل رویال چیه بهترین بتل رویال ها کدامند
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین پست: حال و روز کرونایی