عاقل‌خانه (دو)

عاقل‌خانه‌ی پیشین:

عاقل‌خانه (یک)

مقدمه:

این سلسله یادداشت که معمولاً گفت‌و‌گوهای عجیبی هستند که بین دو بیمار روانی بستری‌شده در تیمارستان رد و بدل می‌شوند، پس احتمال دارد شما را دیوانه کند و یا عقل شما را حسابی به بازی بگیرد. البته به میزان دیوانه یا عاقل بودن خود شما نیز بستگی دارد. اگر از روحیه‌ی لطیفی برخوردار هستید، این گفت‌و‌گوها را نخوانید!

+ بلند شدی؟ بیا! پرستار داروهاتو آورد.

- دکتر چه داروهایی بهم داده؟

+ یک ورق کپسول و دو تا شیشه یک شربت.

- با اینا خوب می‎شم؟!

+ یه سرماخوردگیه دیگه، تیر که نخوردی!

- چرا بهم آمپول نداده؟

+ حتماً لازم نبوده. شایدم خواسته اذیت نشی!

- من این جوری بیشتر اذیت می‎شم که!

+ دیوونه آمپول که خیلی درد داره!

- دیوونه خودتی! اینا دردشون بیشتره!

+ اینا که دردی ندارن. فقط باید بخوریشون!

- من هیچ کدوم از اینا رو نمی‌خورم!

+ اگر بخوای خوب بشی، باید مصرفشون کنی!

- نگفتم مصرفشون نمی‌کنم که، گفتم نمی‌خورمشون!

+ چه فرقی می‌کنه؟ وقتی نمی‌خوریشون، یعنی مصرفشون نمی‌کنی دیگه!

- بابام می‌گفت آدما از سه جاشون سرما می‌خورن: از سرشون، از ماتحتشون و از پاشون!

+ خُب که چی؟ حالا مگه چه فرقی می‎کنه؟

- فرقش اینه که آدم از هر جاش که سرما بخورده از همون جاشم باید دارو مصرف کنه تا زودتر خوب بشه!

+ اینا رو هم بابات بهت گفته؟

- نه اینارو خودم کشفشون کردم! خودم حتی از بابامم باهوش‌ترم!

+ حالا تو چه جوری می‌فهمی که از کجات سرما خوردی؟

- من مطمئنم این دفعه از ماتحتم سرما خوردم!

+ از کجا این قدر مطمئنی؟

- برای این که اون روز که برف اومده بود، من توی حیاط پشتی داشتم برف‌بازی می‎کردم. یهویی تنگم گرفت. رفتم زیر اون درخت کاج بزرگه کارم رو بکنم. یه کم طول کشید. ماتحتم یخ کرد. سرما خوردم!

+ خُب حالا باید کپسول و شربتایی که دکتر داده رو بخوری تا خوب بشی دیگه!

- چرا تو این‌قدر دیوونه‌ای؟ مگه همین الان من بهت نگفتم نباید بخورمشون؟!

+ خودت دیوونه‌ای! اگه بخوای خوب بشی باید بخوریشون!

- دیوونه مگه بهت نگفتم از ماتحتم سرما خوردم؟

+ خوب دیوونه از هر جات که سرما بخوری، برای این که خوب بشی، باید داروهاتو بخوری!

- وای خدا از دست شما دیوونه‌ها! اگر از سرم سرما خورده بودم می‌خوردمشون. ولی من از ماتحتم سرما خوردم. چون از هر جایی سرما بخورم، از همون جا باید داروهاشو مصرف کنم. پس نمی‌تونم داروهامو بخورم! می‌فهمی؟!

- مگه میشه از جایی که تو سرما خوردی دارو مصرف کرد؟

+ من که همیشه مصرف کردم و شده!

- خوبم ‎شدی؟

+ پس چی که خوب شدم! فقط از بقیه یه کم دیرتر خوب ‎شدم، ولی آخرش بالاخره شدم!

- به خدا تو دیوونه‌ای!

+ تو دیوونه‌ای که هنوز نمی‌دونستی وقتی آدم از ماتحتش سرما بخوره باید دقیقاً از همون جا هم خودشو درمان کنه!

+ از همون جا هم خودشو درمان کنه یعنی چی؟ یعنی تو الان این بسته قرص واون شیشه شربت‎ها رو... ؟!

- آفرین! تازه فهمیدی چی می‌گم!

+ دیوونه این جوری که مریض‌ترم می‎شی؟

- یه بار دیگ به من بگی دیوونه، یه کاری می‌کنم که تموم داروهای منم خودت مصرف کنی!

+ حالا مثلاً اگر از پا سرما خورده بودی چه کار می‌کردی؟

- به دکتر می ‌گفتم بهم پماد سرماخوردگی بده تا بمالم به پاهام. بعدشم پاهامو می‌چسبوندم به بخاری تا اون‌قدر گرما بخورن که سرماشون بره بیرون!

+ مگه پماد سرماخوردگی هم داریم؟

- الان دیگه پماد همه چی داریم!

+ مطمئنی؟

- آره پس چی!

+ از کجا؟

- آخه عموم دکتر بود!

+ عموت پماد سرماخوردگی هم داشت؟

- نه عموم فقط پماد سوختگی داشت!

+ داروهاتو از هر جایی که مصرف می‌کنی، بکن. حالت اصلاً خوب نیست!

- پاشو از اتاق برو بیرون!

+ برای چی؟!

- می‎خوام داروهامو از اونجام مصرف کنم بعدشم بچسبونمش به بخاری تا سرماش بره بیرون!

یادداشت پیشین:

مردی که برای فرار، زندگی می‌کرد!

حُسن ختام: به نقل از کتاب «دیوانه‌وار» نوشته‌ی «کریستین بوبن»

من همیشه فکر می‌کنم مادرم دیوانه است و برای تمام کودکان دنیا، آرزوی یک چنین مادر دیوانه‌ای را دارم. دیوانه‌ها می‌توانند بهترین مادرهای دنیا باشند، زیرا با قلب پرخاشجویانهٔ کودکان بیشترین سازگاری را دارند. دیوانگی مادرم از زادگاهش، یعنی ایتالیا، نشأت می‌گیرد. مردم آن‌جا هر آن چه را که در درون خود دارند بیرون می‌ریزند، همان‌گونه که لباس‌هایشان را برای خشک کردن روی طنابی کنار پنجره پهن می‌کنند، قلب‌هایشان را نیز برای شستن و پاکیزه‌کردن از پنجره می‌آویزند. به ظاهر زندگی شادی را می‌گذرانند، اما فقط به ظاهر.