نوشتههای یک تناقض
سرزمین مهر!؟

به نام حق که این روزها پایمال میشود!
به نام عشق که این روزها با دینار و درهم تبدیل به نفرت میشود!
به نام آرامش که به بهانه آزادی سلب میشود!
به یاد قطره اشکی که از فرط خنده بر گونههایمان چکید و اکنون از سر اندوه به هقهق تبدیل شده و امانمان را بریده است؛ مینویسم!
مینویسم که بماند به یادگار برای مردمی که گلستان میهنم را به خاک و خون، نوای شادی را به نوحه، و خندههای از ته دل را... به گریه بدل کردند!
مینویسم تا شاید بخوانند و تلنگری شود و سلول بیتفاوتی شان فرو ریخته و دریابند که حالمان ناخوش است و برای قطرهای آرامش و لبخندی دوباره از سرآسودگی جان میدهیم!
چه بر سر آن همه مهر آمده؟؟
سرزمینی که از قرنها پیش آوازه همبستگی، قدرت، شهامت و مهر مردمش، لرزه بر تن دشمنان میانداخت و خواب را بر چشمانشان حرام میساخت؛ چه شد که اینگونه به آتش کشیده شد؟
آن هم توسط همان مردم پر مهر و فداکار...!؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرا به او بازگردان!
مطلبی دیگر از این انتشارات
من باور میکنم
مطلبی دیگر از این انتشارات
خشم بر خاسته از غم...
مطلب زیبا و قابل تاملی را بیان کردید
چرا اینطور شدیم؟
شاید بخاطر خودخواهی و منفعت طلبی شخصی از ایثار و از خودگذشتگی و منفعت جمعی جدا شدیم
نگاه ما به دنیا عوض شده پس نگاه دنیا هم به ما عوض شده
متاسفانه اکثریت بجای عوض شدن عوضی شدیم و بجای تغییر خودمان همدیگر را تحقیر کردیم
در بند دین و دنیا شدیم و غافل که هر دوی اینها وسیله است و هدف سعادت ماست و راه سعادت اخلاق مداری است و ریشه اخلاق مداری ترک خودخواهی و منفعت طلبی و داشتن ایثار و از خودگذشتگی است
آیا ما به سمت سعادت میرویم یا شقاوت؟
جوابش جواب سوال شما و راز تمام گرفتاریهای ماست
از ماست که بر ماست