کلمات خاک خورده.«تولدت»

جان و جهان؛ امشب مث همیشه ازت دورم ، دور و دیر . پاییز همیشه بوی رفتن می داد ؛ ولی تو به دنیا اومدی و ثابت کردی پاییز میتونه با همه تلخی و دلگیر بودنش ، قشنگ باشه . شاید دلگیر بودنش به خاطر اینه که دلش گیر  و لَنگِ توعه . اصلا طبیعت لَنگِ توعه.
درونت گرمای تابستونه و بیرونت سرمای زمستون ، پوستت بهار نارنج شیرازه و مو هات  شلاقِ گندمزار پاییز .
اشکات ابر بهار ، خنده هات شیرین تر از قند و نبات. بزرگی مث بید مجنون و کوچیکی مث نهال بادوم. چشمات اهوی صحرا و قلبت الماس کوهستان . حرفات شعر و اهنگ. نفس هات اکسیر زندگی . لبات سرخ تر از گُلِ رز . دستات ظریف تر از شیشه.همه اینارو گفتم که بدونی تو طبیعت رو تو وجود خودت داری . تو مکمل نیستی ، کاملی . و امشب کامل تر شدی ، و من ویرانه ترِ تو. این دردِ خورنده من رو تموم میکنه و تهش تیکه هامو تو وجود تو پیدا می کنن .
پسرکت خستس عزیز جان؛ خسته از خواستن و نرسیدن .خسته از بازی زندگی . امشب بیدار موندم که برات بنویسم بزرگ تر شدی ؛ صد سال بعد من و تو نیستیم و یادی از ما وجود نداره . ولی الآن که هستم با تمام کلماتی که یاد دارم ، برات می نویسم که بخونی و چشمات رو نوشته های من رژه برن . که تولد تو یعنی عید من . که بودنت شرابِِ جانِ. که تو اعتیاد و من معتاد تو . که من ماه و تو خورشید من.
تولدت مبارکمون .