«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
قلمبهسلمبهنویسانِ فیلسوف نما!
تا به حال به مطالب فلسفی یا علمی برخوردهاید که پر از کلمات قلمبهسلمبه باشد؟ نویسندهی اینگونه مطالب از دو حالت خارج نیست. یا واقعاً عالم و فیلسوف است و برای رساندن مفاهیم پیچیدهی آنچه میداند چارهای جز استفاده از این کلمات ندارد و یا اینکه چیزی از علم و فلسفه نمیداند و برای اینکه خود را عالم یا فیلسوف جلوه دهد و بگوید که من آنم که رستم بود پهلوان، با چسباندن کلمات قلمبهسلمبه به هم، سعی دارد هوش از سر مخاطب بینوا و ازهمهجا بیخبر ببرد.
در اثبات این ادعا میتوان اقدام جالب و نسبتاً طنز آلن سوکال (استاد فیزیک دانشگاه نیویورک) را مثال زد. او در سال ۱۹۹۶ مقالهای چرت و پرت و به قول مرحوم دهخدا چرند و پرند امّا سرشار از کلمات قلمبهسلمبه نوشت و برای چاپ آن را به نشریه Social Text سپرد. در کمال تعجب دبیران این نشریه که سختگیری علمیشان زبانزد مجامع علمی بود، مقاله را تایید و به چاپ رساندند!
طنزِ ماجرا این جا بود که این مقاله بیاندازه پیچیده و به همان اندازه بیمعنا و بیربط است، ولی چنان به ظاهر روشنفکرمآبانه و ژرف به نگارش درآمده بود که هیچ یک از اعضای تحریریه این نشریه جرات ایراد گرفتن به هیچ بخشی از آن را پیدا نکردند و چشمبسته دست به انتشارش زدند.
سوکال برای آزمودن جامعه متفکر پستمدرن، دست به انتشار این مقالهی مزخرف زد. مقالهای پر از لفاظیهای فلسفی، آسمانریسمانهای پسانوگرا و استفادههای کاملاً نارسا، نابهجا یا نادرست بعضی متفکران از مفاهیم علوم طبیعی و نظری که به هرمنوتیک، جامعهشناسی، روانشناسی و فمینیسم پیوندشان زده بود!
بعد از چاپ مقاله توسط این نشریه پسانوگرا، "سوکال" قضیه را فاش و شروع به اثبات این میکند که چطور بهسادگی توانسته دبیران نشریه را با متنی چنین بیربط ولی درستنما مرغوب و آنان را بیهیچ زحمتی تشویق به چاپ چنین چرندیاتی بکند!
این ماجرای سوکال، به شوخی فریبدهنده سوکال نیز معروف است.

چرندیات پستمدرن؛ سوءاستفاده روشنفکران پستمدرن از علم عنوان کتابی است از آلن سوکال و ژان بریکمون که در مورد سوءاستفاده برخی روشنفکران و فیلسوفان پستمدرن از مفاهیم و نظریههای علمی برای نوگرانمایی یا بالاتر نشان دادن بار علمی نظریات و مقالات خود صحبت میکند.
از دانشمندانی که به این کتاب واکنش مثبت نشان داد ریچارد داوکینز بود که در مقالهای تحلیلی بر این کتاب، در مورد بخش لاکان نوشت: «لازم نیست تبحّر "سوکال" و "بریکمون" را در ریاضیات داشته باشیم تا بفهمیم که نویسندهی چنین چیزهایی «ساختگی» است. شاید، وقتی از مفاهیم غیرعلمی صحبت میکند، اصالت داشته باشد، اما، وقتی یک فیلسوف عضو نعوظکنندهی بدن مرد را با ریشهی دوم عدد منهای یک برابر میکند، در زمینه مباحثی که من سررشتهای از آنها ندارم، در چشم من تمام اعتبار خود را از دست میدهد.»
لُب کلام: هر کسی که قلمبه سلمبه صحبت می کند یا می نویسد، حتماً عالم یا فیلسوف نیست. همین!
- برای این نوشته از مطالب ویکی پدیای فارسی استفاده شده است.
مطلب قبلیم:
پست های جدید منتشر شده با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»:
مطلبی دیگر از این انتشارات
شبِ پرستاره
مطلبی دیگر از این انتشارات
مقاله ای بی مانند از استاد شریعتی درباره پیامبر
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید
یکی از حوزه های پر کاربرد در این نوع نگارش، حوزه های ذهنی و بصورت اخص ماورایی و مربوط به روح و دنیاهای موازی و ازیندست معانی است چرایش هم بر همه روشن است چراکه نه کسی از این عوالم خبری آورده که بتواند رد یا تاییدش کند و نه خود شخص نگارنده هم دارای چنین تجربه ای است فلذا راحت هرچه بخواهد میبافد و تحته گاز می لافد و میرود جلو و کافیست کسی خرده ای بگیرد که ببخشید فلان حرف شما معنایش چیست ؟ یا طبق فلان روایت اشتباه است و .... چنان اکانتهای موافق با فرد گوینده که در کسری از زمان به مقام استادی هن رسیده بر سوال کننده میتازند که بیا و ببین.
چندی پیش یکی ازین افراد و اکانتش توسط دوستی برایم در یوتوب ، فرستاده شد و گفت فلانی ببین استاد چی میفرمایند و به به و چه چه و احسنت و کلی قلم فرسایی الکترونیکی در مدح استاد ناشناخته کرد
من چند تا از صحبتهاش رو گوش کردم و دیدم دقیقاً مصداق چنین حرفهایی است که در اینجا مورد نظره
در یوتوب اگر واژه « عرفان فیزیک و ماوراء را سرچ کنید با یک فرتور مواجه می شوید پرتره ای با موهای افشان و شکن در شکن و طره های حافظ گونه و مولانا طور
همه حرفهایش بنوعی اعجاب برانگیز است اما یکی از موضوعاتش بسبار جالبتر از سایر انهاست و ان اینست که موجوداتی فرا بشری نسل و ماهیت انسان را چنان مرغهایی که در مرغداری پرورش می دهند یا گاوهای در گاوداری ، پرورش می دهند تا از تولیدات انسانها بهره برداری کنند و ان تولیدات چیست؟ احساسات بشری و از همه مهمتر خون انسانها!!!!!! که در جنگهای ایدئولوژیک ریخته میشود و بنوعی هنوز همان قربانی کردن به پیشگاه خدایان است!!!!
صدها و هزاران بار از ایشان سوال شده خب استاد این موجودات که شما انها را غاصبان نام نهاده ای ، چه و که هستند و او نیز توضیح داده و توضیح داده و توضیح داده
و ثمره ان توضیحات پیرامون ان غاصبان این است که دانش شما که اولین بار است این را میشنوی با آنان که انجا عضویت دارند برابر است و ای بسا شما بیشتر نیز بدانی. در مورد سایر مفاهیم نظیر روح ، عالم معنا ، ادیان, معنویت و ... نیز همین است.
بعضی وقتها که قصد انبساط خاطر دارم به دعوت دوستم در رابطه با شنیدن حرفهای استاد اعظم ، لبیک میگویم و پس از پایان سخنان بی پایان استاد بزرگ ، نویت به هنرنمایی دوست عزیزم میرسد. چنان شبیه استاد شده که اعجاب انگیز است چراکه همانقدر که سخنان استاد با واقعیت فاصله دارد ، توضیحات دوستم هم با حرفهای استاد فاصله دارد و نمیدانم این چه نوع حکمتی است!!!?
روزی در یک برنامه تلویزیونی مجری به مهمان برنامه گفت استاد چقدر فرزندتان شبیه به خودتان است!!! و استاد آواز در پاسخش گفت بخاطر اینکه مکانیک سیالات خوانده است!!!!
مجری پرسید ببخشبد چه ربطی داشت به پرسش من!؟!
استاد گفت:« پرسش بی ربط ، پاسخ بی ربط هم میطلبد!!! خب مرد ناحسابی انتظار داشتی فرزند من شبیه تو باشد که با حیرت میپرسی چقدر فرزندت شبیه شماست!!!??????????
والسلام
خیلی از اینجور ادمها توی همین ویرگول هم دیدم متاسفانه. افرادی که با استفاده از کلمات قلنبه سلنبه سعی میکنن خودشون رو عالم نشون بدن ولی در ظاهر طبل توخالی هستن.
آقا دم شما گرم با این نظر دلنشینتون.رفتم لینک رو خوندم و کلّی خندیدم.در مورد کار گروهی ام بیشتر به خاطر اینه که دم از دموکراسی و آزادی اندیشه می زنیم ولی دو زار برای نظر همدیگر ارزش قانل نیستیم.همه مون می خوایم بگیم کار من درست تره.شما سریال های درجه یک دنیا رو که می بینید گاهی نام ده تا بیست نویسنده رو زیرش میارن.برای همین موندگار می شه.
در درستی کارمون که حرفی نیست.مخصوصاً وقتی آخرین ورژن قاچاق مواد مخدر رو دیدم که اخبار هشت و سی پخش می کرد،مخفی کردن مواد توی صنایع دستی.یه کیف نشون داد.اصلاً موادی پیدا نبود.ماموره گفت این کیف رو می ندازن توی آب و طی یک فرایندی موادی که جذبش شده رو ازش بیرون می آرن!
ممنون از شما که مطلب رو خوندید و نظرتون رو برام نوشتید.
من اگر بخواهم از تجربه شخصی خود بگویم: من شخصی جامعه گریز هستم و همیشه تنها بودم زیرا اینطوری آسوده ترم اما هیچ زمانی به خاطر جلب توجه کاری را انجام ندادم ولی با این حال هنگامی که کسی از من تعریف میکند احساس رضایت میکنم. اما هنگام برخورد با دیگران قدرت خودم را به سادگی تسلیم طرف مقابل میکنم و همیشه غرق در اضطراب و خجالت می شوم. نمیدانم علت این اتفاق چیست! شاید این نشان از اعتماد به نفس کم است یا به خاطر این است که او از من ناراحت نشود. این مسئله پیچیده هنوز برای من حل نشده است و باید بیشتر دربارش فکر کنم.
پیشنهاد میکنم این مقاله را بخوانید که در همین باره است: (خودم هنوز نخواندم)
https://goo.gl/qKJiR7
پاینده باشید.
در یاداداشت قبلی در این مورد بیشتر توضیح داده بودم اما لازم دانستم که چند نکته دیگر هم اضافه کنم.
این قلمبه سلمبه نویسی ها بستگی به انگیزه های شخص دارد. کسی که حاضر است حقیقت را به دید دیگران، نسبت به خود بفروشد باید نگاه عمیق تری به معنا و مفهوم خود و جامعه بیندازد.
در کتاب وقتی نیچه گریست، نیچه خطاب به برویر میگفت: "برای رابطه کامل با فردی دیگر، نخست باید با خودمان ارتباط برقرار کنیم. اگر نتوانیم خود حقیقی مان را در آغوش بکشیم از طرف مقابلمان به عنوان حفاظی در برابر انزوا استفاده خواهیم کرد. فقط هنگامی که آدمی بتواند بی نیاز از دیگران زندگی کند می تواند به دیگری نیز محبت کند."
آدم باید نخست تنها زندگی کردن را یاد بگیرد و سپس با دیگران زندگی کند. ژان پل سارتر میگوید: "انسان محکوم به تنهایی است."
اینگونه آدم ها نه معنای خودشناسی را میدانند و نه حقیقت را میشناسند ولی با اینحال دم از فلسفه میزنند.
شاد باشید.