...
معرفی کتاب| هزار خورشید تابان
احتمالا خالد حسینی را با کتاب بادبادک باز می شناسید. کتابی در مورد مردم افغانستان. در یک برهه ی زمانی سخت و دشوار.
در کتاب بادبادک باز با تضاد های زیادی رو به رو هستیم:
تضاد شخصیت های اصلی (امیر یک ارباب زاده و حسن پسر یک خدمتکار) که این تضاد هم در شخصیت و هم در سبک زندگی و سرنوشت آنها خود را نشان می دهد.
اختلافات قومیتی بین دو قوم پشتون و هزاره
تضاد زندگی در افغانستان و زندگی در ایالات متحده.
تضاد جالبی که در زندگی پدر امیر می بینیم و ...
در هزار خورشید تابان هم همین تضاد ها برقرار است. با این تفاوت که برخلاف بادبادک باز، هزار خورشید تابان داستانی است که حول محور زن ها می چرخد. دو زن با دو سبک زندگی کاملا متفاوت و گاه متضاد.
مریم، یک دختر حرام زاده که با مادرش در کلبه ای حقیرانه دور از هر شهر و دیاری زندگی میکند. سبک زندگیشان روستایی است. زندگیشان با پرورش حیوانات اهلی و ماهیگیری می گذرد. مریم به مدرسه نمی رود، فقط توسط یک ملا قرآن را یاد می گیرد. با مادرش که در داستان تحت عنوان «ننه» از او یاد می شود زندگی می کند. ننه که قبلا یک خدمتکار بوده هر چند عشق مادری فراوانی نسبت مریم دارد، قلبش سراسر مبارزه بین عشق و نفرت از پدر مریم است. پدری که سه زن شرعی دارد و زندگی بسیار خوبی در هرات دارد. با این حال عذاب وجدانی که از بابت مریم دارد تا آخر عمر رهایش نمی کند.
شخصیت دوم داستان، لیلاست. لیلا در خانواده ای تحصیل کرده در کابل متولد می شود. پدرش زمانی یک معلم بوده که به دلیل تحولات سیاسی از کار برکنار می شود. برای او تحصیل لیلا اولویت اول است. او می کوشد از لیلا زنی مستقل و قوی بسازد. زنی که بتواند زندگی خود را اداره کند. لیلا می تواند بدون هیچ هراس و محدودیتی از جانب خانواده اش با دوستانش رفت و آمد کند و روابط اجتماعی قویی پایه گذاری کند.
با به آشوب کشیده شدن افغانستان سرنوشت مریم و لیلا به طرز حیرت انگیزی به هم گره می خورد. گره ی کوری به نام رشید...
هزار خورشید تابان روایتی است از زندگی دو زن متفاوت که نه از جنگ های داخلی افغانستان که از خشونت های خانگی، نادیده گرفتن آزادی های اجتماعی و مدنی آنها توسط حکومت و گهگاه توسط مردان جامعه رنج می بردند.
همانند بادبادک باز، هزار خورشید تابان هم پی در پی شوک های عمیقی به خواننده می دهد. داستان به هیچوجه خسته کننده نیست و گاه امید و گاه غم به قلب شما سرازیر می کند.

ننه گفت: «این حرف آویزه گوشت باشد، دخترم. مثل عقربه قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا می کند. همیشه یادت باشد، مریم.»
«مدرسه رفتن دختری مثل تو چه معنایی دارد؟ مثل این است که تفدان را برق بیندازی. تو این مدرسه ها چیزی یاد نمی گیری که به لعنت خدا بیرزد. زنهایی مثل من و تو فقط یک مهارت را می توانند به عمرشان یاد بگیرند، آن را هم تو مدرسه یاد نمی دهند. به من نگاه کن ... فقط یک مهارت. آن هم این است: تحمل.»

مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب دختری در قطار (The Girl on the Train)
مطلبی دیگر از این انتشارات
از شر پنیر کهنه رها شو!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نانِ داغ، کتابِ داغ
ممنون بابت معرفی این کتاب : ))))
بادبادک باز رو خوندم و نمیدونم بگم لذت بردم ( با اون همه رنج کتاب در تضاده ) یا... .
هزار خورشید تابان هم در لیست قرار گرفت!
اگر پیش آمد کند کتاب دیگر را هم خواهم خواند
راستی سلام
لینک فیلماش را نداری؟
کتاب بادبادک باز خالد حسینی رو خوندم.حسینی،رمان نویسی رو خوب بلده.ولی از اون نویسنده هایی است که رمانش مثل اکثر رمان های کشورهای جهان سومی دچار تک صداییه.یعنی نویسنده داستان رو جوری پیش می بره که حرف خودش رو به کرسی بشونه.این حرف هم اینجا چیزیه که غرب خوشش بیاد.غربی که از بدبخت نشون دادن شرق خوشش میاد.به فیلمایی که شرق رو بد نشون بدن اسکار می ده.کتابهایی هم که شرق رو بیچاره نشون بدن رو جایزه می ده و بولدشون می کنه.
به نظر من ارزش دیدن این دوتا فیلم چند برابر خواندن این دو تا کتابه.فیلم اول رو کارگردانی افغانی ساخته و فیلم دوم را یک کارگردان ایرانی با بازیگران اکثراً ایرانی.ولی هر دو فیلم خیلی خوب افکار دُگم طالبان رو به بیننده نشون می دن و جنایتهایی که در قالب دین مرتکب می شدند:
1-فیلم «اُسامه»:معرفی به نقل از ویکی پدیا:
نام فیلمی افغان، به کارگردانی صدیق برمک کارگردان افغان، محصول سال ۲۰۰۳ است. داستان فیلم سرگذشت دختربچهای است که در زمان حکومت طالبان در افغانستان، با لباس و ظاهر یک پسر، وارد اجتماع میشود.صدیق برمک دربارهٔ فیلم خود گفتهاست:«اسامه یک تراژدی واقعی در دورانی است که هیچ کس حق تصمیم گیری برای خود نداشتهاست.»
2-فیلم«گلچهره»:معرفی به نقل از ویکی پدیا:
فیلمی به کارگردانی و نویسندگی وحید موسائیان محصول سال ۱۳۸۹ است.اشرف خان صاحب سینمای کابل است که پس سقوط دولت کمونیستی نجیبالله و تسلط مجاهدین بر کابل میخواهد سینمایش را باز سازی کند،اما یکپارچگی دولت دیری نمیپاید و جنگهای داخلی بار دیگر از خرابههای کابل سر برمیآورد و این جنگ به فیلمخانه ملی افغانستان نیز راه مییابد،جایی که تاریخ تصویری یک ملت در آن نهفته است.
من وقتی سنم خیلی پایین بود بادبادک باز رو خوندم و انقدر تاثیر بدی روم گذاشت که تا مدت ها از فکرم بیرون نمیرفت..
بادبادک باز رو راستش زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم حس میکردم کسی نوشته اش که بیرون گود واستاده. من خالد حسینی رو نمیشناسم ولی میتونم حدس بزنم توی بچگی یا نوجوانی باید مهاجرت کرده باشن و عمده ی ذهنیتش توی غرب شکل گرفته حالا میخواد اون ذهنیت رو اینجا پیاده کنه و ناتوانه اگرچه خواننده ی غربی چون فضای نسبتا غربی رو میبینه حس میکنه واو چقدر رمان خوبیه اما من به عنوان یک خواننده ی شرقی نتونستم المان های شرقی رو به خوبی توش ببینم. مثلا اونجایی که داری پدرش داره در مورد نام و ننگ حرف میزنه مشخصه یه چیزی شنیده فقط. اینکه اره شرقی ها یا به قول خودش پشتون ها ننگ و نام سرشون میشه اما مشخصا نمیدونه چرا؟ نمیدونه مفهومش چیه نمیدونه ریشه اش کجاست براش فقط یک کلمه است که هیچ عینیتی نداره.
با این اوصاف باید جالب باشه .ان شاالله عمری باشه حتما میخونم
مرسی از معرفیش
شاد و سلامت و موفق باشی
منم به همین مرض مبتلا شدم :| نمیتونم آروم بگیرم و بشینم عین بچه ی آدم کتابو بخونم(یا فیلمو ببینم) حتما باید آخرشو بفهمم تا بعدش بشینم ببینم چی میشه که داستان به اون مرحله میرسه.
خیالت راحت هیچ جای پستم اسپویل نکردم.
اگه از بادبادک باز خوشت اومده مطمئنم از هزار خورشید تابان هم لذت می بری.