بچه فیلسوف! (سه)

https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%81-%D8%AF%D9%88-nk4oweqdhwrj
به نقل از کتاب «لوبی‌ها در عدد هیچ» (کتاب کودکان):

- چند تکّه پنیر آن‌جا می‌بینی؟

+ اومممم... من که چیزی نمی‌بینم.

- چرا هست. هیچ تکّه پنیر آن‌جا است.

+ یعنی هیچ هم عدد است؟

آقای دلفینی که او را نمی‌‎بینیم ولی در زندگی ما به شدّت وجود دارد!

نمی‎‌دانم ماجرا از چه زمانی و چگونه شروع شد که تا به خودم آمدم دیدم حسین (فرزند کوچکم، همان که دوست دارد فیلسوف شود و خدا می‌‎داند که آخر و عاقبت چه چیزی بشود و چه موجودی از آب در بیاید!) وقتی می‌‎خواهد برادر بزرگش را نرم کند، شکل صورت و تُن صدایش را تغییر می‌‎دهد و درخواستش را می‎‌دهد. او هم به راحتی با این شیوه خام می‎‌شود.

بعد از پرس و جو متوجه شدم که او با آن تغییر شکل و صدا دارد نقش موجودی خیالی به نام آقای دلفین را در می‌‎آورد که خودش ابداعش کرده است.

در حال حاضر، یکی از چالش‎‌های زندگی خانواده‌‌مان همین آقای دلفین است که مانده‌‎ایم چگونه بدون هیچ درد و خونریزیی باله‌هایش را از زندگی‌‎مان کوتاه کنیم.

حسین گاهی ماجراهای آقای دلفین را از زبان خود آقای دلفین تعریف می‎‌کند. مثلاً با تغییر شکل و صدایش، می‌‎گوید با ارّه ماهی دعوا کرده است و ارّه‌‎ی ارّه ماهی را شکسته است و با آن کاری به سر ارّه ماهی آورده است که در بیمارستان بستری‌اش کرده‌اند!

چند وقت پیش حسین وقتی با درخواست‎‌های پی در پی و مکرّر برادر بزرگترش مبنی بر آقای دلفین شدن روبرو شد، زد زیر گریه و به او گفت که تو آقای دلفین را از من بیشتر دوست داری و برادرش نیم ساعت او را دلداری می‌‌داد که مرد حسابی، من یک تار موی تو را با آقای دلفین عوض نمی‌‎کنم!

بعد از آن ماجرا، برادرش، برای جلوگیری از پیچیده‌تر شدن داستان ما و آقای دلفین، تصمیم گرفته بود که طی طرح و نقشه‌‎ای، برای همیشه از آقای دلفین خداحافظی کند ولی در لحظات پایانی آقای دلفین زده بود زیر گریه و گفته بود که من نمی‎‌توانم خداحافظی کنم، تو را به خدا از من نخواهید که با شما خداحافظی کنم!

یادداشت‌های مرتبط:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%81%D8%B1%D8%B4%D8%AA%D9%87-%DA%AF%DB%8C-%D9%86%DA%A9%D9%86-d7j4nheyeo4u
دو یادداشت پیشین:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/+-%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1:-%D8%A7%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%AA%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1%D9%87!-%F0%9F%A4%AC-np80ug8et1zo
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%85%D9%87%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-efv3kkzpyu7q
برای دستیابی به لینک‎ آخرین و تنها دسته‌‎بندی نوشته‌‎های دست‌‎انداز، می‌توانید به این یادداشت مراجعه کنید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام: به نقل از کتاب «این هم جورِ دیگر» اثر «رولد دال» ترجمه‎‌ی «رضی هیرمندی»:

لابد خیال کرده‌اید از سرگذشت سیندرلا آگاهید
نه جانم، از این بابت خیلی در اشتباهید
داستان واقعی سیندرلا پر از خون و خون‌ریزی است
اما قصّه‌ای که برای شما گفته‌اند مایه‌ی آبروریزی است
آن قصّه را سر هم کرده‌اند تا شما را سرحال‌تان بکنند
یعنی آخر داستان با دوز و کلک خوشحال‌تان بکنند
از حق نگذریم اولش را درست گفته‌اند، امّا
بیایید اصل ماجرا را بشنوید از ما!