دور و بر من پر است از کاغذ های مچاله ای که هر کدام خاطره ای ، دردی ، ناگفته ای دارد و جایش سینه ی سطل کوچکیست که بزرگترین سنگ صبور من است
بی عنوان!
همانقدر که نگرانم ازت بدم میآید!
همانقدر که افسردهام ازت بدم میآید!
همانقدر که زیبایی ازت بدم میآید!
همانقدر که دوستت دارم، ازت بدم میآید!
ازت بدم میآید ماه من! ازت بدم میآید...
"پینوشت: ترسناک است خورشید سفید من! در نظرم، داری غروب میکنی...."
مطلبی دیگر از این انتشارات
شروع من در ویرگول?
مطلبی دیگر از این انتشارات
جعبه اول: معرفی چندتا موسیقی موردعلاقم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشت سوم _ توهم گرانی