درباره عفاف

در ادامه متن قبلی و با توجه به سوالات و انتقاداتی که مطرح شد، لازمه یه سری ابهامات روشن بشه. قبل از اینکه به انتقادات برسم، یه بار دیگه بگم ادعای من چیه:
اول اینکه حدی که قانون برای پوشش زنان تعیین کرده، اشتباهه و حد درستش کمتر از این حد فعلیه. کاری ندارم این حد چه اندازه است، اما چیزی که لازمه اینه که نباید بین زن و مرد فرقی باشه. اگه دست و موی مرد میتونه آشکار باشه، مو و دست زن هم میتونه آشکار باشه.
دوم، برخورد مسئولان کشور با مساله عفاف اشتباهه. طبیعتا عفاف چیزیه مربوط به نیت باطنی افراد. فرد خودش باید بخواد عفت داشته باشه و هیچکس از طریق قهر و زور عفیف نمیشه (به بند 94 اصول فلسفه حق ارجاع میدم). اشتباه مسئولان کشور اینه که کار درست (تربیت و کار فرهنگی) رو رها کردند و چسبیدند به قهر و زور و از همه بدتر، نمایش.
سوم، حکمت اصلی عفاف و حجاب اینه: تن آدمی شریف است به جان آدمیت

متن اصلی:

کاربر بهنام در این متن یه سری مساله در مورد عفاف مطرح کرده. به نظر می‌رسه مساله رو اشتباه فهمیده.

اول، در این متن چنین ادعایی هست:

به لحاظ تاریخ شکل‌گیری تمدن بشری پس از انقلاب کشاورزی، حجاب به عنوان جزئی از امر کلی‌تر عفت دارای دو کارکرد اصلی است. یک، مالکیت زن توسط مرد به عنوان جزئی از نظام مالکیت خصوصی، و دو، بقای بنیاد خانواده به عنوان یک واحد تولیدی کشاورزی.

نمیدونم این گزاره به لحاظ تاریخی تا چه اندازه درسته. نمیدونم مساله حجاب و عفاف از چه تاریخی برای انسان مهم شد. اما فارغ از اعتبار این گزاره، چیزی که اشتباهه، اینه که بخواهیم پدیده‌ای مثل عفاف رو بر مبنای زمانی که آشکار شده، درک کنیم. یعنی چی؟

ملاصدرا یه قاعده مطرح کرد تحت عنوان «جسمانیه الحدوث، روحانیه البقا» که ازش برای روح انسانی استفاده می‌کنه. ادعا اینه که روح زمانی‌که پدید میاد، جسمانیه اما در طول زمان، روحانی میشه (البته جامعه علمی ایران هنوز هم درک نکرده این قاعده حقیقتا چه معنایی داره).

اما در فلسفه هگل، نه فقط روح که همه پدیده‌ها در بدو موجودشدن، جسمانی یا متناهی یا غیرمعقول هستند و در طول زمان روحانی یا نامتناهی و معقول میشن. اینجوری هم میشه گفت: عقلانیت هر پدیده‌ای در بدو موجودیتِ اون موجود، پنهانه. اما با گذر زمان و با فعالیت خود اون پدیده، عقلانیتش آشکار میشه.

مثلا بیایید دین رو بررسی کنیم. دین در بدو پیدایشش ریشه در ترس و جهل انسان (امر غیرمعقول) داشته. اما دین هر چقدر که جلو میاد، خودش رو از امور غیرمعقول آزاد می‌کنه و عقلانیت و حکمتش ظاهر میشه. و این امر با فعالیت یه سری افراد ممکن شده.

فلسفه هم همینه. اولین فیلسوف اصل عالم رو آب اعلام می‌کنه (یه امر مادی و جسمانی). باید فیلسوفان مختلفی می‌آمدند تا بفهمیم اصل عالم نمی‌تونه مادی باشه.

یا مثلا دولت رو در نظر بگیریم. مارکس میگه دولت مدرن کمیته مشترک طبقه بورژوازیه. شاید مارکس درست بگه. دولت مدرن وابسته است به یه سری طبقات خاص. از این لحاظ، دولت غیرمعقوله. اما عقلانیت و حکمت دولت دقیقا در همینه که خودش رو از قید طبقات مختلف آزاد کنه؛ عقلانیت دولت تازه در این زمان آشکار میشه.

پس، وقتی پدیده‌ها رو بررسی می‌کنیم، چسبیدن به بررسی تاریخی اون پدیده اشتباهه، چون «جسمانیه الحدوث، روحانیه البقا».

حجاب و عفاف هم همینه. اصلا فرض کنیم بهنام درست میگه. عفاف در بدو پیدایشش دو کارکرد اصلی داشته: مالکیت زن توسط مرد و بقای خانواده. شاید انسان‌ها اولین بار بخاطر این دو مساله (که اموری غیرمعقول‌اند) اهمیت عفاف رو درک کرده باشند، اما عفاف امری معقوله که در طول زمان این حکمت و عقلانیت آشکار می‌شه. حکمتش هم همینه که «تن آدمی شریف است به جان آدمیت».

پس اصلا اهمیتی نداره ماهیت خانواده چقدر تغییر کرده باشه یا اینکه زن‌ها تا چه اندازه از کنترل مردها خارج شده باشند، عفاف و (حدی از) حجاب اموری هستند معقول که باید حفظ بشن.

بهنام یه مساله دیگه هم مطرح می‌کنه که ناشی از بدفهمیه:

عقیده‌ی شخصی‌ام این است که حدود حجاب و پوشش را عرف مردم تعیین می‌کند نه شرع، نه دولت و نه قانون نمی‌توانند این حدود را مشخص نمایند. قانون و شرع صرفا به حجاب و پوشیدگی می‌توانند اشاره کنند و میزان پوشیدگی تا حدی است که برای مردم عادی باشد. یعنی اگر زنی با آن میزان از پوشش وارد خیابان شد نظر کسی را جلب نکند. اما مثل روز روشن است که این عقیده ناقص است. فساد جنسی بالاست و روابط دختر-پسری خیلی آزادتر از گذشته است.

بهنام اول میگه که میزان پوشیدگی تاحدی است که برای مردم عادی باشد. بعد ادعا می‌کنه این عقیده اشتباهه. بعد در اثبات اشتباه‌بودن این عقیده به این حقیقت اشاره می‌کنه که فساد جنسی بالا است. دقیق نمی‌فهمم چی میخواد بگه، اما به نظر می‌رسه ادعا اینه: «چون حد حداکثری حجاب رعایت نمیشه، فساد جنسی بالا رفته و روابط دختر و پسری آزادتر شده».

اگه اینه، طبیعتا این ادعا اشتباهه. یعنی اصلا مساله اشتباه صورت‌بندی شده. کاری با این ندارم که روابط دختر و پسری چه تغییری کرده. اما صورت درست مسأله اینه که بگیم، اگه فساد جنسی بالا رفته و افراد با قصد بدن‌نمایی لباس می‌پوشند، هر دوی این‌ها ریشه در این داره که برای این افراد، امیال و غرایز جنسی تبدیل شده به اصل. دلیلش اینه که این افراد فکر می‌کنند «همین لباس زیباست نشان آدمیت».

اما برسیم به مساله اصلی. این کاربر ادعا می‌کنه راهکار مساله حجاب فرهنگی نیست:

بعضی‌ها راهکارشان این است که با موضوع حجاب باید به صورت فرهنگی برخورد شود. به این هم اعتقادی ندارم. شما یک مساله جلوی طرف گذاشته‌اید که یا باحجاب باش و یا بی‌حجاب، که از دید شما یک جواب هم بیشتر ندارد و بعد در همه جا او را مجبور به داشتن حجاب می‌کنید. مثل این است که به او تلقین می‌کنید که اجباری که برای تو تعیین کرده‌ایم به نفع خودت است. اسم این راهکار فرهنگی نیست. واضح است که خیلی‌ها با این سبک نمی‌توانند زندگی کنند و مجبور کردن آنها هم کار فرهنگی نیست.

که اشتباهه. به نظرم آزادی مورد علاقه بهنام، آزادی لیبرال‌هاست. لیبرال‌ها خیال می‌کنند آزادی یعنی اینکه من بتونم هر کاری خواستم انجام بدم و اینکه آزاد باشم تا هر چیزی رو بخوام (البته تا حدی که به دیگران آسیب نزنه).

اما هم در هگل و هم در اسلام، آزادی با محدودکردن خود به دست میاد. فرد آزاد به خودش حد می‌زنه. فرد آزاد یه سری چیزها رو انتخاب نمی‌کنه. بخش اول جمله «لا اله الا الله» (یعنی، «لا اله») دقیقا به همین معنیه که فرد آزاد کسیه که به یه سری چیزها میگه نه.

این‌جا اجباری نیست. در فلسفه داریم که انسان موجودی است عقلانی و حقیقت‌طلب. انسان اگه عقلانیت و حقانیت یه چیز براش مسلم بشه، از اون چیز تبعیت می‌کنه [البته مناقشات زیادی در مورد این گزاره وجود داره. من فعلا وارد این مبحث نمیشم. اما اگه کسی ایرادی به این گزاره داره، خوشحال میشم بیان کنه].

حالا وقتی میگم راهکار فرهنگیه، یعنی چی؟

کسی آزادانه عفاف رو انتخاب می‌کنه که درک کرده باشه چرا عفاف و حجاب لازمه. این یعنی، فرد حقانیت و عقلانیت و حکمت عفاف رو درک کرده باشه. تنها در این صورته که فرد آزادانه عفاف رو انتخاب و رعایت می‌کنه (اینجا تاکید میکنم که باید درک کرده باشه، نه فهم. در مورد تمایز درک و فهم به این متن مراجعه کنید).

حالا سوال اینه که درک حکمت عفاف یعنی چی؟

حکمت عفاف رو به یاد داشته باشیم: تن آدمی شریف است به جان آدمیت.

به نظرم این درک دو عنصر داره که هر دو باید باشند. یعنی، فردی که این حکمت رو درک کرده، دو ویژگی داره:

اول، این فرد به قدری از درون پره که برای ابراز خودش، نیازی نداره از امور ظاهری استفاده کنه. مثال‌های زیادی وجود داره: از سقراط بگیر تا ساده‌پوشی دانشمندانی مثل انیشتین و میرزاخانی و یا حتی ثروتمندانی مثل بیل گیتس و استیو جابز و ...

انسان از یه ظاهر برخورداره و از یه باطن. هر دو مهم‌اند. نمیشه ظاهر رو کلا بی‌خیال شد. اما اصل باطنه. وقتی میگم اصل، یعنی امر نامتناهی، معقول و روحانی. آزادی انسان به اینه که پیش و بیش از ظاهر به باطن خودش برسه: کار علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی کارهای روزمره (کارهایی که شاید هیچ تفاوتی و تمایزی ایجاد نکنند، اما با این‌حال بخش جدایی‌ناپذیری از زندگی هر انسانی (زن و مرد) هستند، مثل خانه‌داری).

دوم، این فرد خودآگاهه. خودش و استعدادهاش رو می‌شناسه، می‌دونه از زندگی و سایر افراد چی می‌خواد و چی نمی‌خواد، می‌دونه اصلِ هویتش در چیه و می‌دونه انسان و انسانیت یعنی چی. خیلی ساده، این فرد از گله تقلید نمی‌کنه، یعنی دلیلش برای داشتن عفت و رعایت یه حدی از حجاب این نیست که همه این‌طوری زندگی می‌کنند، پس من هم این‌طوری زندگی می‌کنم. این فرد بر مبنای اصول اخلاقی که خودش آگاهانه انتخاب کرده، به این شکل زندگی می‌کنه. لازمه این خودآگاهی، تفکر و به‌طور کلی بحث و جدل عقلانیه. و همان‌طور که هگل میگه (به این متن مراجعه کنید) لازمه تفکر و تعقل، فاصله‌گرفتن از وضعیت ایمان ساده اولیه است که از طریق شک و تردید ممکن میشه.

چنین فردی آزادانه و آگاهانه می‌پذیره که برای آزادی خودش، خودش رو محدود کنه، یعنی، هیچوقت نمی‌پذیره که برای ابراز خودش، به بدن‌نمایی رو بیاره.

پس، اگه کسی بخواد در زمینه عفاف کار فرهنگی کنه، قبل از اینکه در مورد عفاف صحبت کنه، اول باید به افراد کمک کنه استعدادهای درونی خودشون رو شکوفا کنند و دوم، باید بهشون کمک کنه تا از خودشون آگاه بشن، یعنی به این درک برسند که مفهومِ انسانیت (یا همین چیزی که هگل بهش میگه «روح») یعنی چی.

حالا این دو کار رو مقایسه کنید با کارهایی که مسئولان کشور ما انجام می‌دن. اولین اشتباهشون اینه که تاکید اصلی‌شون بر قهر و زوره نه فرهنگ و تربیت. دومین اشتباه هم اینه که وقتی وارد حوزه تربیت هم میشن، اوج کارشون یا مزخرفاتی مثل پوسترهای با موضوع حجابه یا تظاهراتی مثل «نمایش بزرگ دختران انقلاب».

مسلما این دست خطبه‌سرایی‌ها هیچ اثری نداره؛ یعنی، کسی با دیدن این مزخرفات حکمت عفاف رو درک نمی‌کنه. شاید بفهمه این‌ها چی میگن، اما درک نمی‌کنه.

پ.ن. 1: یه توضیح در مورد این مطالبی که با موضوع حجاب و عفاف نوشته میشه، بدم. دلیلی که سراغ این موضوع اومدم، دو تا است: یک اینکه این موضوع موجب تفرقه و دو‌قطبی‌شدن جامعه ایران شده. پس، موضوع اهمیت داره. دوم، حجاب و عفاف مساله‌ایه مربوط به تربیت و فرهنگ و من به دنبال ارائه نظام تربیتی حقیقی هستم. طبیعتا این نظام، باید به عفاف هم بپردازه. اما برای تکمیل این مبحث، حداقل لازمه دو تا مطلب دیگه نوشته بشه:
اول، در ایران امروز، یه عده وجود دارند که خواهان «حجاب حداکثری، تنها، برای زنان» هستند. این چیزیه که من باهاش مخالفم. اما این عده در دفاع از عقیده خودشون، دو نوع استدلال دارند. یک، به متن قرآن ارجاع میدن. دوم، این حد از حجاب رو ضامن بقای خانواده و آرامش جامعه در نظر می‌گیرند. هر دو استدلال ناقصه. در یه متن جدا نقصان این استدلال‌ها رو بیان میکنم.
دوم، بالا بین دو نوع نحوه ابراز وجود تمایز برقرار شد: از طریق ظاهر و باطن. اما یه تمایز اساسی‌تر هم هست که لازمه در مورد اون هم صحبت بشه. هر فردی باید خودش رو بروز بدن. لازمه این اینه که فرد خودش رو در معرض نمایش قرار بده. با این حال، غایت فرد باید نه نمایش خودش بلکه حقیقت باشه. این هم یکی دیگه از چیزهاییه که در زمینه عفاف حتما باید بهش توجه بشه. فرد عفیف براش حقیقت مهمه، نه نمایش خودش. در یه متن دیگه بیشتر در مورد این تمایز و اینکه اشتباهات حکومت در این زمینه چیه، توضیح میدم.
پ.ن. 2: من در این مطالب از یه سری کلمات استفاده کردم، مثل جاهل، متظاهر و ... این عبارات فحش و توهین نیست. اگه میگم فلانی جاهله، این چیزیه که هست، نه فحش. فردی که بجای کار حقیقی، میره سراغ نمایش و تظاهر، این عملش از سر جهله، پس جاهله. این توهین نیست. از اون مهمتر، این مطالب کلا با قصد تخریب نوشته نشده. هدف از این مطالب نقد سازنده است. رویکرد من اینه: اول میگم چی اشتباهه، بعد با توجه به تجاربی که در زمینه تربیت و شناختی که از فلسفه دارم، راهکار درست رو ارائه میدم. کسی که فکر میکنه این کار تخریب و توهینه، متاسفانه هنوز نفهمیده نقد یعنی چی.
امیدوارم در ویرگول، به قدری آزادی بیان وجود داشته باشه که بتونم این کار رو تموم کنم.