انقدر خشن بود که حتی جرات نفس کشیدن نداشتم ... ( اسنپ نوشت )

وقتی اسنپ می گیرم خیلی خوشم نمی آید راننده ی خانوم اسنپم را قبول کند. هوا خیلی گرم بود. کاری برایم پیش آمد و باید می رفتم جایی. معمولا اسنپ با مسافت های کوتاه میگیرم تا بخشی را پیاده روی کنم. ولی خب وقتی مسافت طولانی ای را می خواهی با اسنپ بروی معمولا به صرفه تر است. اسنپ گرفتم. یک راننده خانوم اسنپم را قبول کرد. این سومین خانومی بود که در دو روز گذشته اسنپم را قبول میکرد. نامش الهه بود. ماشینش هم شما فکر کنید ماتیز بود.

رفتم سوار ماشینش شدم. سلام کردم. داشت تلفن حرف میزد. جواب سلامم را نداد. ناخون هایش 5 سانتی متر طول داشت و لاک قرمز جیغ مالیده بود بهشان. ازین دست کش های سیاه نصفه هم پوشیده بود. ازین ها که توی فیلم ها لات ها دستشان میکنند. یک نگاه از آینه وسط هم بهش کردم. حمام آرایش رفته بود گویی. وحشتناک بود. الهه ی عذاب بود. شروع به رانندگی کرد. با دست راستش گوشی را گرفته بود و با دست چپش دنده را عوض میکرد.

همه ش داشت با تلفن حرف میزد. در مورد راه انداختن بیزینسی جدید صحبت میکرد. انقدر حواسش پرت صحبت کردن بود که یکی دو بار نزدیک بود تصادف کند. حالا من هم که همیشه تذکری میدهم که راننده حواسش به رانندگی اش باشد. جرات نداشتم حرف بزنم. ماشین را جمع کرد. موتوری پیچید جلویش و فریاد زد : هووووی یابوووو. خیلی بی اعصاب بود. البته وجناتش هم باعث شده بود که خفه خون بگیرم. تنها جایی حس کردم می توانم حرف بزنم و گفتم : اتقاقا میخواستم بهتان بگویم که بیشتر مراقب باشید تصادف نکنید یک دفعه. که چشمتان روز بد نبیند. چون پلنگی تیز چنگال پرید بهم که : فکر کردی دو ساله گواهینامه دارم؟ گفتم : نه ، چند ساله گواهینامه دارید؟

گفت: 25 ساله. حالا انگار تصادف و حضرت عزرائیل وقتی آدم می خواهد تصادف کند می آیند می پرسند که شما چند سال است که گواهینامه دارید؟ تلفنش تا وسط های ملک آباد طول کشید و وقتی تمام شد صحبتش، ضبطش را روشن کرد. حالا فکر می کنید چه آهنگی گذاشته بود؟ خواننده ی زن هی می خواند : باده فروش می بده. حالا منی که همیشه به راننده می گویم ضبط را خاموش کند مگر جرات داشتم حرف بزنم؟ تازه خواننده هم زن بود. واویلتا.  باده فروش کاش عرق گل گاو زبان بهم می داد. تا آخر مسیر نفس نکشیدم. هی توی نوت گوشیم چیزهایی یادداشت می کردم تا بیایم برایتان بنویسم که چه بر من گذشت ... ترسناک بود. خداروشکر به خیر گذشت.

 پی نوشت1: عکس بهتر نتونستم پیدا کنم.

پی نوشت 2: یک صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان علیه السلام بفرستید.

پی نوشت 3: یک نگاهی هم به پست های اخیرم بندازین اگر دوس داشتین :

وقتی جشن تولدم و پارتی 400 تایی شدنم یکی میشود ...

باز هم راننده ی اسنپ خانوم ولی این بار پژو 206 قرمز گوجه ای

دخترک نوجوان .. راننده ی اسنپ من (اسنپ نوشت)

طلق آبی ... (شعر سپید عاشقانه)

هوا بس ناجوانمردانه گرم است ..🥲