نویسنده ی رمان یک عاشقانه سریع و آتشین- و رمان پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
دخترک نوجوان .. راننده ی اسنپ من (اسنپ نوشت)

خیلی وقت بود خانومی سفرم را قبول نکرده بود. اما امروز صبح که به علت گرمای هوا حوصله ی پیاده روی و اتوبوس سوار شدن را نداشتم گفتم همین چندرغاز ته مانده ی حسابم را خرج اسنپ کنم. فقط اسنپ را گرفتم و دعا کردم کسی قبول کند. اصلا هیچ دعای دیگری در مورد ماشین راننده و جنسیت راننده نکردم . باور بفرمایید. زد و کسی سفرم را قبول کرد. اسمش را نگاه کردم. ملیکا. آخ. ملیکا جان. چه اسم قشنگی. دختر بود. چشم هایم برق زد ولی لبخند شیطانی روی لب های نقش نبست. :/
یک ربع راه بود تا شرکت. چه میخواستیم بگوییم مگر؟ رفتم توی کوچه ایستادم و منتظر ماندم تا ماشین برسد. دخترک نوجوان رسید. ماشاالله. به چشم خواهری .. آخ... به چشم سفیر اسنپ ... واای .. به چشم همشهری ... واویلا ... چه بگویم. زبان قاصر است. همان ماشاالله خوب بود فکر کنم. توی ماشین نشستم. کولرش روشن بود. تشکر کردم. پرسیدم تپسی هم کار میکنند یا نه؟ که گفتند نه. گفتم آخر تپسی میپرسد کولر روشن است یا نه و بعد امتیاز می دهد به راننده اگر روشن باشد کولرش.
زبانم بند آمده بود. هر چه فکر کردم از کجا میتوانم سر صحبت را باز کنم. چیزی به ذهنم نرسید. از سریال تاسیان گفتم که میبندش یا نه. گفت میبینمش ولی قسمت آخر را ندیده ام. گفتم عجب تفاهمی. توی این موقعیت ها معمولا دنبال تفاهم می گردم. من هم قسمت آخر را دانلود کرده بودم ولی هنوز ندیده بودمش. انقدر ازین داستان عاشقانه ها خوشم می آید که نگید. ولی خب نمیدانم چرا آخر داستان های عاشقانه باید تلخ باشد. البته فیلم نوتبوک خوب بود آخرش. یک قرار ساده هم خوب تمام شد. ولی اکثر فیلم های عاشقانه آخرش خوش نیست.
به هر دری زدم مگر سر صحبت باز شد. به عنوان تیر آخر از نوجوانی اش گفتم. گفت مرسی ، لطف دارید. زندگی خرج دارد دیگر. نوجوان ها هم باید کار کنند. از تفکرش خوشم آمد. کار که عار نیست. به قیافه اش نمیخورد خیلی نوجوان باشد ولی ازش پرسیدم شما همیشه نوجوان می مانید؟ گفت بله ظاهرا . من هم از ماجرای یکی از اسنپ هایی که سوار شده بودم و بنده خدا میخواست همیشه مجرد بماند برایش گفتم. آن بنده خدا هم جالب بود و مهر مجردی را بر پیشانی اش کوبیده بودند.
ماشینش هم پراید بود. پس زیاد تایپ من نبود. یعنی لولمان به هم نمیخورد. بگذارید ببینم دیگر چه از عشق ابدی یاد گرفته ام؟ هنوز اول راهم .. :
پی نوشت ۰ : معلوم بود فامیل بنده خدا نوجوان بود یا نه ؟
پی نوشت 1: خب این اسنپ نوشتم را بخوانید. کوتاه و جالب است :
آقای مجرد
پی نوشت 2: این عشق ابدی هم عجب سمیه .. ولی خب عجیبه و آدم کاراکتر یک سری شخصیت هایی که تو زندگیش هستن رو میتونه ببینه تو بازیکن ها :)
پی نوشت 3: و بالاخره مرداد رسید .. اگر گفتین چه اتفاق مهمی توی این ماه قراره بیفته؟
پی نوشت 4: من نمیدونم چرا تابستون شده بازم سایت کم رونقه. کنکوریا که کنکور دادن تموم شد. الان تو افسردگی بعد از زایمان کنکورن. ولی خب دانشجوها امتحاناشون عقب افتاد ولی خب فکر نکنم خیلی هم در حال درس خوندن باشن.
پی نوشت 5: تا تذکر دریافت نکردم. یک صلوات بفرستین تا اینجا که اومدین.
پی نوشت 6: دیگه چه خبرا؟
پی نوشت 7: اگر سال ها توی کشور بیگانه زندگی میکردین و دنبال نیمه گمشده تون بودین ، تو مسابقه ی عشق ابدی شرکت میکردین؟
پی نوشت 8: اگر جای سید مهدار بنی هاشمی بودید برای بچه های ویرگول از چی مینوشتین؟
پی نوشت 8.5 : واقعا ساعت 5 عصر به بعد برای انتشار پست ها بهتره ولی خب سندروم دست بی قرارم رو چه کنم ؟
پی نوشت 9: اگر دوست داشتید این پست هام رو هم یک نگاهی بندازید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی فیلم بی بدن+پی نوشت های جذاب و اسنپ نوشت
مطلبی دیگر از این انتشارات
اسنپ سواری با لولو...
مطلبی دیگر از این انتشارات
باز هم راننده ی اسنپ خانوم ولی این بار پژو 206 قرمز گوجه ای