DARK MODE ? 2

سلام :) اگه قسمت قبلی رو نخوندین حتما اول اونو بخونین :

https://virgool.io/@mj_6384/dark-mode-1-xmsq6o9lvvma


ما رباتا وقتی توی دستگاه مخصوص تغییر تنظیماتِ پیچیده می خوابیم ، تعمیرکار خاموشمون می کنه . برای همین من هیچی از این قسمت ماجرا نفهمیدم :)

نیم ساعت بعد ...

وقتی چشمامو باز کردم ، همچی دوباره رنگی بود !

ساعت رو دیوار روبروم رو نگاه کردم ، دیدم فقط نیم ساعت خاموش بودم . صدای دکتر و سارا میومد .

$ توی خونه با مریم تنها بود ؟

* آره طبق برنامش ساعت یازده شب خاموش شده بود . من ساعت هفت صبح برام کاری پیش اومد و رفتم بیرون . ساعت تقریبا هشت بود مریم بهم زنگ زد گفت با دوستاش میره بیرون تا ظهر هم بر نمی گرده ...

$ ببخشید وسط حرفتون ، مریم خانم چند سالشونه ؟

* هشت سال از من کوچیک تره ، شونزده سالشه .

$ آهان ممنون .

* پرسیدید که ببینید بچه ست یا نه ؟ :)

$ آره :) معمولا خانواده هایی که بچه کوچیک تر از دوازده سال دارن رباتاشون دچار مشکل میشن ، که البته مریم خانم کوچیک نیستن شونزده سالشونه . می گفتین .

* آره خلاصه کارم زیاد طول کشید یازده اینطورا اومدم خونه که دیدم افتاده رو مبل ... طفلک حتما از ساعت نه که روشن شده نتونسته تکون بخوره .

$ اوکی . با مریم خانم صحبت کنید ببینید به تنظیماتش دست زدن یا نه .

* حتما :) خیلی ممنون ...

سارا اومد طرفم .

* اِاِاِاِ خب روشن شدی یه چیزی بگو دیگه !

$ ( تک خنده ریز ) میدونستم روشنه ، برنامه داده بودم بهش نیم ساعت بعد خاموشی پاشه .

نشستم و پاهامو تکون دادم . یه لبخند زدم و بلند شدم ایستادم .

+ خیلی ممنون دکتر !

$ خواهش می کنم 427 ! :) راستی مشکل زیاد توضیح دادنت همونطور که گفتم ربطی به تنظیماتت نداره !

+ آووو ! ممنون :)

* بریم ؟

+ بریم .

* خدانگهدار ! بازم ممنون !

+ خداحافظ دکتر .

$ خدانگهدار هردوتاتون !

سه دقیقه بعد تا با آسانسور بیان پایین ...

طبقه همکف بودیم که 349 رو دیدم داره میره بیرون .

+ اِاِاِاِاِ 349 !

# سلام 427 ! خداروشکر خوب شدی :)

+ آره از حالت افسرده درم آوردن :)

به دستش نگاه کردم دیدم وصل شده :/

+ وااااو سرعت عمل تعمیرکارا چه بالاست !

# واقعا خودمم موندم چجوری نیم ساعته وصلش کرد ! :/

تا بیرون آپارتمان با هم حرف زدیم . موقع سوار ماشن شدن ، 349 نگهم داشت .

# ببین 427 ... این رو از روش یه اِسکن بگیر با هم در ارتباط باشم :)

+ باشه !

از روی صفحه نورانی روی ساعدش یه اسکن کردم و به اونم گفتم از روی مال من یه اسکن بگیره .خداحافظی کردیم و هرکدوم نشستیم توی ماشین رئیسمون .

* خب ! اسم دوست جدیدت چیه ؟

+ 349 .

چهل و پنج دقیقه بعد ...

خداروشکر برگشتنی ترافیک نبود زود رسیدیم خونه :)

وقتی رسیدیم مریم هم اومده بود . روی مبل نشسته بود و سرش تو گوشیش بود .

* سلام مریم خوبی ؟ تو به تنظیمات 427 دست زدی ؟

( مریم & )

& سلام . آره احساس تنهایی می کردم آوردمش اینجا رو مبل تنظیماتشو از رو صفحه نورانی آوردم که زودتر از ساعت نه روشنش کنم ... خرابکاری کردم ؟ ... :)

* آره بجای روشن کردنش گذاشته بودیش رو دارک مود :/

+ اگه نمی دونی چیه کامل برات توضیح بدم

& نمیخواد 427 خودم کاااملا میدونم اون چیه ... حالا در اومدی از دارک مود ؟ خوبی الان ؟ :)

+ خوبم ممنون :)

لبخندی زد که دندوناش معلوم شد :)

& خب خداروشکر ! :)

و بلند شد بره تو اتاقش . سارا پشت سرش رفت . تو راهِ رفتن به اتاق صداشونو شنیدم :

* مریم قبلا هم بهت گفتم به تنظیمات 427 دست نزنی ، معلوم نیست دفعه بعد چه بلایی سرش بیاد .

& باشه سارا . فقط تو بهم بگو چجوری میشه زودتر از ساعت نه روشنش کرد . :/

* باشه صبح ساعت هشت و نیم بهت نشون میدم ، خوبه ؟

& عالی !

صدای بسته شدن در اتاقو شنیدم و بعدش فقط صدای وز وزشون رو میشنیدم ، صداشون واضح نبود .

صدای مخصوص پیامکم اومد . رو صفحه نورانی دو بار زدم روشنش کردم پیام ها رو باز کردم دیدم 349 برام پیام داده . زدم روش ...

# سلام 427 . چه خبر ؟

جوابشو دادم :

+ سلام 349 . الان رسیدیم خونه فهمیدیم خواهر رئیسم سارا ، همون مریم ، میخواسته زودتر از برنامم روشنم کنه ، نمی دونسته باید چیکار کنه اشتباهی گذاشته روی حالت دارک مود .

.....


427 . 5/7/2201

هرچی گشتم عکس از شهر ها در آینده که ماشین های پرنده هم باشن پیدا نکردم :/
هرچی گشتم عکس از شهر ها در آینده که ماشین های پرنده هم باشن پیدا نکردم :/

پ.ن: اگر اشتباهی داشتم ممنون میشم بهم بگید تا درستش کنم :)

امیدوارم خوشتون اومده باشه ??

شاد باشید !