«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاه خدابیامرز شاید شاه خوبی نبود، ولی برای شوهرش واقعاً همسر خوبی بود!
این تصویر را خوب ببینید:
آدمی که در کنار شاه فقید ایران میبینید، جناب «ارنست پرون» است. دربارهی ارنست پرون حرف و حدیث بسیار است. عدّهای او را تنها در حدّ یک رفیق شفیق برای شاه میدانند و عدّهای که از نزدیکان خود شاه هم در بین آنها هستند او را همجنسباز، شیّاد، چاپلوس، دودوزه باز و یک نسخه راسپوتین در دربار شاه ایران میدانند. رضاشاه هم حالش از این آدم به هم میخورد و برای اینکه کاری دست این ارنست پرون ندهد، خیلی از مسایل بیشرمانهای که او مسبّشان بود را از او پنهان میکردند. درست است که رضاشاه کشف حجاب را سرسخت پیگیری میکرد ولی اینجوری که نوشتهاند روی خیلی چیزها هنوز تعصّب عجیبی به خرج میداد و از مصادیق بارز خیلی از خود ما بوده که بین زمین و آسمان گیر کردهایم.
همینجا اعلام کنم که بنده نه به شاه و نه به هیچ شخصیت دیگری نگاه صفر و صدی و سفید و سیاه ندارم. همه را از دم خاکستری میدانم. برخی خاکستری کمرنگ و برخی خاکستری پُر رنگ. ولی به هر حال همه از دم خاکستری هستند.
برخی منابع نوشتهاند که «ارنست پرون» شوهر رسمی شاه بوده است و شاه ایران اینقدر همسر خوبی برای او بوده است که شخصاً افسوس خوردم که چرا شاه ایران یک کتاب به نام «آداب همسرداری» از خودش به جا نگذاشته است؟!
یکی از این منابع کتاب «ارنست پرون (فراش دبیرستان) شوهر شاهنشاه آریامهر» نوشتهی «محمد پورکیان» است که به طرز عجیبی در زمان حکومت خود شاه منتشر شده است. جلد قدیمی کتاب:
البته این کتاب چاپهای جدیدتر هم دارد که اگر خواهان باشید، میتوانید بجویید و بیابید. این هم تصویر جلد جدیدتر آن:
آقای پورکیان در مقدمهی کتابش مدعی شده است که محتویات این کتاب، فرضیه یا تز نیست. نتیجهگیریها و داوریهای کتاب، در جریان تحقیق و تفحص به دست آمدهاند و به همراه اندیشههای شخصی ایشان به رشتهی تحریر درآمدهاند.
البته تنها این کتاب نیست که دربارهی شوهر یا شوهران شاه نوشته است. کتابهای دیگری مثل کتاب «آیا شاه شوهر داشت؟!!!» اثر «کامران فرزان» نیز وجود دارد. این هم تصویر روی جلدش:
شاید خیلیها که روی شاه تعصّب دارند و هر شب جمعه فاتحهای نثار روح پرفتوحش میکنند بگویند اینها چرت و پرت است ولی منابع خارجی هم گاهی اسنادی رو میکنند که گواه صدقی هستند بر همین ادعا. دیگر بیایید وارد این بحث که مگر همجنسبازی جرم است و از اینجور حرفها نشویم که این یادداشت و این فضا گنجایش اینجور مسائل را ندارد.
امّا این شما و این هم بخشهایی از کتاب «ارنست پرون (فراش دبیرستان) شوهر شاهنشاه آریامهر» نوشتهی «محمد پورکیان»:
- حسین فردوست، عشق اول شاه!
... ولیعهد (شاه فعلی) یک تیپ زنانه است بدون آنکه زن باشد. ضمناً دچار نوعی ناتوانی جنسی مادرزادی است و از اوان بلوغ یک (همو سکسوالیته) همجنسباز بوده است. ولیعهد در تهران در دبستان نظام نسبت به یکی از همکلاسیهای خود به نام حسین فردوست (سرلشکر فعلی) که جوان خوش قامت بالابلندی بوده دلبستگی پیدا میکند و تمام وقت خود را با او میگذراند حتی او را با خود به سوئیس میبرد.
حسین بر خلاف ولیعهد، پسری با استعداد تیزهوش و دارای حافظهی خوبی بوده و در امر تحصیل و مطالعه و کسب دانش بیش از آنچه از یک جوان محصیل انتظار میرفت کوشش و جدیت داشت (چون شاهزاده نبود و پسر یک ستوان ارتش بود و دیگر وقت پرداختن به ولیعهد را نداشت) ولیعهد هم به قالب زنانهاش بازگشته بود و به تنهائیاش میاندیشید و در جستجوی مردی بود که بتواند به تمايلات انحرافیاش جواب بدهد و نقطهای باشد برای پایان دادن به تنهائیاش.
در این هنگام با ارنست پرون که به تازگی در کالج روزای به سمت فراش استخدام شده بود، برخورد میکند. تا چشمش به او میافتد فریفتهی قیافه و اندام رشيد و مردانهی او میشود ولیعهد میپندارد که آن مرد گردن کلفت و خوشاندام میتواند مرد زندگیاش باشد؟!... با اینکه ولیعهد در کالج روزای به خاطر مقام و منزلت خود در بین دانشآموزان دارای وضع و موقعیت ممتازی بوده ولی پشت پا به مقام و موقعیت خود زده، وقاحت و بیشرمی را از حد گذرانده شب و روزش را در اطاق فراش کالج میگذراند و به تمایلات انحرافیاش میدان میدهد و خود را از راه تماسهای انحرافآمیز راضی میکند!؟...
- تشت رسوایی ولیعهد از بام میافتد!
آقای مستشار معلم ادبیات فارسی ولیعهد برای یکی از دوستان نزدیکش آقای شکوهی (پسر شکوهالملک رئیس دفتر مخصوص رضا شاه) تعريف کرده بود: روزی که مدیر کالج روزای آقای دکتر نفیسی سرپرست ولیعهد را احضار نموده بود به اتفاق نزد مدیر دبیرستان رفتیم وقتی که مدیر دبیرستان پرده از روی ارتباط ولیعهد با ارنست پرون فراش دبیرستان برداشت. دکتر نفیسی مثل برق گرفتهها بر جای خود خشکش زد دهانش نیمه بازماند چند دقیقه به همان حال باقی ماند و بعد مثل کسی که با خودش حرف میزند با ناباوری گفت:
(دکتر نفیسی این عبارت را بفارسی میگوید)
ارتباط نامشروع بین ولیعهد کشور ایران با فراش دبیرستان خدای من ....خدای من ..... این دیگر غیر ممکن است. نه این دیگر وحشتناک است .... این وقاحت است .... این بیشرمی است...
فریاد میکشید:
ولیعهد دیوانه شده .... این هرزگیست .... این زشتی است .... این انحراف است....
دکتر نفیسی همانطور متعجب و مبهوت از نزد مدیر کالج خارج میشود.
نفیسی که مردی تحصیل کرده و با تجربهای بود به خوبی تشخیص میدهد که تمایل به همجنس یک غریزهی مادرزادی است و این تمایل در دورهی جنینی در بشر ایجاد میشود، نه در دورهی کودکی و یا جوانی و عليه آن هم هیچ کاری نمیتوان کرد!؟... سرنوشت این نوع افراد از ابتدا تعیین گردیده و تغییرناپذیر است و با هیچ دلیل و برهانی تغییر نمیکند!؟ ...
دکتر نفیسی با خود میاندیشد که کار دارد به رسوائی میکشد؛ ای بسا که آوازهی این ننگ و رسوائی به خارج از محیط دبیرستان درز کند و به گوش (رضا شاه) برسد در آن صورت نتیجهاش برای من معلوم است: سرزنش است، ناسزا و درشتی است، بازجوئی واستيضاح است. رضاشاه خواهد گفت که من لیاقتِ اعتماد او را نداشتم درانجام وظيفهام کوتاهی کردهام. مثل یک آدم سست و زبون به گوشهای نشسته و نقش یک تماشاچی بیطرف را بازی کردهام در حالیکه نمیبایست اینطور باشد. نمیبایست من فقط نقش یک تماشاچی را داشته باشم. به همین دلیل دکتر نفیسی تصمیم گرفت که در کار تحصیلی (ولیعهد) دخالت کند. سرسختی کند. مقاومت نشان بدهد و با اراده و خشونت خود ولیعهد را وادار به ترک تحصل نماید. با اینکه ولیعهد در سال سوم کالج روزای بود و هنور یکماه تا پایان سال تحصیلی باقی بود دکتر نفیسی ولیعهد (شاه فعلی) را وادار به ترک تحصیل نمود!؟ ...
لابد دکتر نفیسی به خوبی اطلاع داشته و میدانسته که ولیعهد درسی نخوانده تا بتواند در امتحانات آخر سال شرکت نماید!؟...
- ارنست پرون، همسر رسمی شاه میشود!
ولیعهد (شاه فعلی) هنگام بازگشت به ایران احساس میکند که ارنست پرون را خیلی دوست دارد و قادر نیست دوری او را تحمّل کند. از این رو با سادگی و در عین حال با وضوح زیاد به ارنست پرون میگويد: تو میدانی که من ولیعهد ایرانم و به تو نیز علاقهمندم. حاضرم تو را همراه خود به دربار ایران ببرم تا برای همیشه از یک زندگی مجلل و عالی برخوردار شوی. ارنست پرون که در عین بیسوادی مردی زیرک و مکّاری بود مقصود او را تقریباً به خوبی درک کرد و گفت: چون ما هر دو همجنسگرا (هموسکسوئل) هستیم باید نزد کشیشی برویم تا ما را برای یکدیگر عقد کند در آن صورت همراه تو به هر کجا که بخواهی خواهم آمد.
مگر چنین کاری عملی است؟
آری! دو مرد (هموسکسوشل) را برای یکدیگر عقد کردن در اروپا سابقه ممتدی دارد!؟ .. مضافاً اینکه من یک عاقد همجنسباز هم میشناسم که ما را برای یکدیگر عقد میکند. ولیعهد که حاضر نبوده به هیچ قیمتی ارنست پرون را از دست بدهد لاجرم در جنونآمیزترین دقایق زندگی خود تن به این رسوایی در میدهد!؟ ... در کلیسائی بین شهر لوزان و ژنو، کشیشی همجنسباز ولیعهد (شاه فعلی) ایران را برای ارنست پرون فراش کالج روزای عقد میکند (؟!) و نام این عمل ننگین و شرمآور را میگذارند: دو فرد هموسکسوئل را برای یکدیگر عقد کردن؟!... اگر (رضا شاه) آن مرد قلدر متعصّب بیسواد پی میبرد که ولیعهد جانشینش زن ارنست پرون فراش دبیرستان شده و با او ازدواج کرده مطمئناً دیوانه میشد.
پنج یادداشت پیشین:
چالش هفته: (چالش چهارم: ? گیاهان اطرافم! ?)
حسن ختام:
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب | این لالایی خواب را از سر میپراند!
مطلبی دیگر از این انتشارات
در میکده علمیست که در مدرسهها نیست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
حکایت واقعی و طنزآمیز روستایی با شرفی که زیر شکنجه مُقُرّ نیامد!