شاه خدابیامرز شاید شاه خوبی نبود، ولی برای شوهرش واقعاً همسر خوبی بود!

این تصویر را خوب ببینید:

آدمی که در کنار شاه فقید ایران می‌‎بینید، جناب «ارنست پرون» است. درباره‎‌ی ارنست پرون حرف و حدیث بسیار است. عدّه‌‎ای او را تنها در حدّ یک رفیق شفیق برای شاه می‌‎دانند و عدّه‎‌ای که از نزدیکان خود شاه هم در بین آن‌ها هستند او را همجنس‎‌باز، شیّاد، چاپلوس، دودوزه باز و یک نسخه راسپوتین در دربار شاه ایران می‌‎دانند. رضاشاه هم حالش از این آدم به هم می‎‌خورد و برای این‌‎که کاری دست این ارنست پرون ندهد، خیلی از مسایل بی‎‌شرمانه‌‎ای که او مسبّشان بود را از او پنهان می‎‌کردند. درست است که رضاشاه کشف حجاب را سرسخت پیگیری می‎‌کرد ولی این‌جوری که نوشته‎‌اند روی خیلی چیزها هنوز تعصّب عجیبی به خرج می‎‌داد و از مصادیق بارز خیلی از خود ما بوده که بین زمین و آسمان گیر کرده‌‎ایم.

همین‌جا اعلام کنم که بنده نه به شاه و نه به هیچ شخصیت دیگری نگاه صفر و صدی و سفید و سیاه ندارم. همه را از دم خاکستری می‌دانم. برخی خاکستری کمرنگ و برخی خاکستری پُر رنگ. ولی به هر حال همه از دم خاکستری هستند.

برخی منابع نوشته‎‌اند که «ارنست پرون» شوهر رسمی شاه بوده است و شاه ایران این‎‌قدر همسر خوبی برای او بوده است که شخصاً افسوس خوردم که چرا شاه ایران یک کتاب به نام «آداب همسرداری» از خودش به جا نگذاشته است؟!
یکی از این منابع کتاب «ارنست پرون (فراش دبیرستان) شوهر شاهنشاه آریامهر» نوشته‎‌ی «محمد پورکیان» است که به طرز عجیبی در زمان حکومت خود شاه منتشر شده است. جلد قدیمی کتاب:
البته این کتاب چاپ‎‌های جدیدتر هم دارد که اگر خواهان باشید، می‎‌توانید بجویید و بیابید. این هم تصویر جلد جدیدتر آن:
آقای پورکیان در مقدمه‎‌ی کتابش مدعی شده است که محتویات این کتاب، فرضیه یا تز نیست. نتیجه‌‎گیری‌ها و داوری‌‎های کتاب، در جریان تحقیق و تفحص به دست آمده‌‎اند و به همراه اندیشه‎‌های شخصی ایشان به رشته‎‌ی تحریر درآمده‌‎اند.
البته تنها این کتاب نیست که درباره‌ی شوهر یا شوهران شاه نوشته است. کتاب‎‌های دیگری مثل کتاب «آیا شاه شوهر داشت؟!!!» اثر «کامران فرزان» نیز وجود دارد. این هم تصویر روی جلدش:
آیا شاه شوهر داشت؟!! اثر کامران فرزان
آیا شاه شوهر داشت؟!! اثر کامران فرزان
شاید خیلی‌‎ها که روی شاه تعصّب دارند و هر شب جمعه فاتحه‎‌ای نثار روح پرفتوحش می‌‎کنند بگویند این‎‌ها چرت و پرت است ولی منابع خارجی هم گاهی اسنادی رو می‌‎کنند که گواه صدقی هستند بر همین ادعا. دیگر بیایید وارد این بحث که مگر همجنس‎‌بازی جرم است و از این‎‌جور حرف‌‎ها نشویم که این یادداشت و این فضا گنجایش این‌جور مسائل را ندارد.
امّا این شما و این هم بخش‌‎هایی از کتاب «ارنست پرون (فراش دبیرستان) شوهر شاهنشاه آریامهر» نوشته‌‎ی «محمد پورکیان»:
  • حسین فردوست، عشق اول شاه!
... ولیعهد (شاه فعلی) یک تیپ زنانه است بدون آن‌‎که زن باشد. ضمناً دچار نوعی ناتوانی جنسی مادرزادی است و از اوان بلوغ یک (همو سکسوالیته) همجنس‌‎باز بوده است. ولیعهد در تهران در دبستان نظام نسبت به یکی از همکلاسی‎‌های خود به نام حسین فردوست (سرلشکر فعلی) که جوان خوش قامت بالابلندی بوده دلبستگی پیدا می‌‎کند و تمام وقت خود را با او می‌‎گذراند حتی او را با خود به سوئیس می‌‎برد.
حسین بر خلاف ولیعهد، پسری با استعداد تیزهوش و دارای حافظه‌ی خوبی بوده و در امر تحصیل و مطالعه و کسب دانش بیش از آن‌چه از یک جوان محصیل انتظار می‎‌رفت کوشش و جدیت داشت (چون شاهزاده نبود و پسر یک ستوان ارتش بود و دیگر وقت پرداختن به ولیعهد را نداشت) ولیعهد هم به قالب زنانه‌‎اش بازگشته بود و به تنهائی‎‌اش می‌‎اندیشید و در جستجوی مردی بود که بتواند به تمايلات انحرافی‌اش جواب بدهد و نقطه‌‎ای باشد برای پایان دادن به تنهائی‌‎اش.
در این هنگام با ارنست پرون که به تازگی در کالج روزای به سمت فراش استخدام شده بود، برخورد می‌کند. تا چشمش به او می‌‎افتد فریفته‎‌ی قیافه و اندام رشيد و مردانه‌‎ی او می‎‌شود ولیعهد می‎‌پندارد که آن مرد گردن کلفت و خوش‌اندام می‎‌تواند مرد زندگی‎‌اش باشد؟!... با این‎‌که ولیعهد در کالج روزای به خاطر مقام و منزلت خود در بین دانش‎‌آموزان دارای وضع و موقعیت ممتازی بوده ولی پشت پا به مقام و موقعیت خود زده، وقاحت و بی‌‎شرمی را از حد گذرانده شب و روزش را در اطاق فراش کالج می‎‌گذراند و به تمایلات انحرافی‌اش میدان می‌‎دهد و خود را از راه تماس‎‌های انحراف‎‌آمیز راضی می‌‎کند!؟...
  • تشت رسوایی ولیعهد از بام می‌‎افتد!
آقای مستشار معلم ادبیات فارسی ولیعهد برای یکی از دوستان نزدیکش آقای شکوهی (پسر شکوه‌‎الملک رئیس دفتر مخصوص رضا شاه) تعريف کرده بود: روزی که مدیر کالج روزای آقای دکتر نفیسی سرپرست ولیعهد را احضار نموده بود به اتفاق نزد مدیر دبیرستان رفتیم وقتی‎‌ که مدیر دبیرستان پرده از روی ارتباط ولیعهد با ارنست پرون فراش دبیرستان برداشت. دکتر نفیسی مثل برق گرفته‌‎ها بر جای خود خشکش زد دهانش نیمه بازماند چند دقیقه به همان حال باقی ماند و بعد مثل کسی‌ ‎که با خودش حرف می‎‌زند با ناباوری گفت:
(دکتر نفیسی این عبارت را بفارسی می‌‎گوید)
ارتباط نامشروع بین ولیعهد کشور ایران با فراش دبیرستان خدای من ....خدای من ..... این دیگر غیر ممکن است. نه این دیگر وحشتناک است .... این وقاحت است .... این بی‌‎شرمی است...
فریاد می‌‎کشید:
ولیعهد دیوانه شده .... این هرزگیست .... این زشتی است .... این انحراف است....
دکتر نفیسی همان‌طور متعجب و مبهوت از نزد مدیر کالج خارج می‎‌شود.
نفیسی که مردی تحصیل کرده و با تجربه‎‌ای بود به خوبی تشخیص می‎‌دهد که تمایل به همجنس یک غریزه‌ی مادرزادی است و این تمایل در دوره‌ی جنینی در بشر ایجاد می‎‌شود، نه در دوره‌ی کودکی و یا جوانی و عليه آن هم هیچ کاری نمی‎‌توان کرد!؟... سرنوشت این نوع افراد از ابتدا تعیین گردیده و تغییرناپذیر است و با هیچ دلیل و برهانی تغییر نمی‎‌کند!؟ ...
دکتر نفیسی با خود می‌‎اندیشد که کار دارد به رسوائی می‎‌کشد؛ ای بسا که آوازه‌‎ی این ننگ و رسوائی به خارج از محیط دبیرستان درز کند و به گوش (رضا شاه) برسد در آن صورت نتیجه‌‎اش برای من معلوم است: سرزنش است، ناسزا و درشتی است، بازجوئی واستيضاح است. رضاشاه خواهد گفت که من لیاقتِ اعتماد او را نداشتم درانجام وظيفه‎‌ام کوتاهی کرده‌‎ام. مثل یک آدم سست و زبون به گوشه‌‎ای نشسته و نقش یک تماشاچی بی‎‌طرف را بازی کرده‌‎ام در حالی‎‌که نمی‎‌بایست این‎‌طور باشد. نمی‎‌بایست من فقط نقش یک تماشاچی را داشته باشم. به همین دلیل دکتر نفیسی تصمیم گرفت که در کار تحصیلی (ولیعهد) دخالت کند. سرسختی کند. مقاومت نشان بدهد و با اراده و خشونت خود ولیعهد را وادار به ترک تحصل نماید. با این‎‌که ولیعهد در سال سوم کالج روزای بود و هنور یک‌ماه تا پایان سال تحصیلی باقی بود دکتر نفیسی ولیعهد (شاه فعلی) را وادار به ترک تحصیل نمود!؟ ...
لابد دکتر نفیسی به خوبی اطلاع داشته و می‌‎دانسته که ولیعهد درسی نخوانده تا بتواند در امتحانات آخر سال شرکت نماید!؟...
  • ارنست پرون، همسر رسمی شاه می‎‌شود!
ولیعهد (شاه فعلی) هنگام بازگشت به ایران احساس می‎‌کند که ارنست پرون را خیلی دوست دارد و قادر نیست دوری او را تحمّل کند. از این رو با سادگی و در عین حال با وضوح زیاد به ارنست پرون می‌گويد: تو می‌دانی که من ولیعهد ایرانم و به تو نیز علاقه‌مندم. حاضرم تو را همراه خود به دربار ایران ببرم تا برای همیشه از یک زندگی مجلل و عالی برخوردار شوی. ارنست پرون که در عین بی‎‌سوادی مردی زیرک و مکّاری بود مقصود او را تقریباً به خوبی درک کرد و گفت: چون ما هر دو همجنس‌‎گرا (هموسکسوئل) هستیم باید نزد کشیشی برویم تا ما را برای یکدیگر عقد کند در آن صورت همراه تو به هر کجا که بخواهی خواهم آمد.
مگر چنین کاری عملی است؟
آری! دو مرد (هموسکسوشل) را برای یکدیگر عقد کردن در اروپا سابقه ممتدی دارد!؟ .. مضافاً این‎‌که من یک عاقد همجنس‎‌باز هم می‎‌شناسم که ما را برای یکدیگر عقد می‌‎کند. ولیعهد که حاضر نبوده به هیچ قیمتی ارنست پرون را از دست بدهد لاجرم در جنون‌‎آمیزترین دقایق زندگی خود تن به این رسوایی در می‌‎دهد!؟ ... در کلیسائی بین شهر لوزان و ژنو، کشیشی همجنس‌‎باز ولیعهد (شاه فعلی) ایران را برای ارنست پرون فراش کالج روزای عقد می‎‌کند (؟!) و نام این عمل ننگین و شرم‌‎آور را می‎‌گذارند: دو فرد هموسکسوئل را برای یکدیگر عقد کردن؟!... اگر (رضا شاه) آن مرد قلدر متعصّب بی‎‌سواد پی می‎‌برد که ولیعهد جانشینش زن ارنست پرون فراش دبیرستان شده و با او ازدواج کرده مطمئناً دیوانه می‎‌شد.
پنج یادداشت پیشین:

توتو، چراغ! توتو، چراغ!

دست‌انداز در اینستاگرام (۳)

کتاب | آخرین ماموریت

چالش هفته: (چالش چهارم: ? گیاهان اطرافم! ?)

بچه فیلسوف! (چهار)

حسن ختام: