مَن بِه رَنجِ تَرانه ها گِریستِه ام؛ باران صِدایَم کُن...!
بهار در من میخندد.
اسفند، نفس های آخرش رو میکشه و هرجا میری، بساط فروش سبزه و تخم مرغ های سفالی پهنه و ماهی قرمز. نمیدونم رازش چیه که " اسفند سال هایی که سخت گذشته، همیشه قشنگ تره." عاشق گرمای نور خورشید روی پوستم ودرخششش روی شیشه های عینکمم.. عاشق آخیش های خنک و شبدر هایی که در انتظار روییدنن، عاشق خنکای بوی سبزه و بارون نم نم فروردین ماه :)
میرم جلوی آینه، میزنم رو شونه خودم و زیر لبی میگم: خوب قوی شدیا گل منگلی خانوم! و بعد، لبخندی نثار ذوق نداشته ام میکنم، و آماده میشم تا با جانی شاید آروم تر، به استقبال این سال جدید برم..
خسته ام، و به اندازه دختربچه ای که با لذت پیراهن جدیدش رو تماشا میکنه، راضی ام.. باید اعتراف کنم من کم سن و سالم، یا حداقل از نظر خودم راه درازی برای رفتن دارم.. ولی امسال حداقل ۱۰ سال بزرگم کرد. نه اونطور که بشینم، ردیف کنم که چه درسایی گرفتما، نه، از یه جنس دیگه بود.. ۱۴۰۳ وادارم کرد خودمو دوباره پس بگیرم، از خونه ای که مجبور به ترک کردنش بودم بیرون بکشم و بهش یاد بدم دومرتبه قلم نارنجی دست بگیره و دنیاش رو قشنگ کنه..
در ورود به سال ۱۴۰۳، اون دخترکوچولویی که من باشم، یه جورایی برای بار اول پاش رو از دایره امنش گذاشت بیرون و با خیلی حقیقت ها چشم تو چشم شد: تو نمیتونی کسی رو وادار کنی که بخوادت.. هرطورم که باشی، بازم خیلی از افراد قرار نیست دوستت داشته باشن. واین، حقیقتی بود که اون دخترکوچولوی مغروری که باور داشت خیلی متواضعه، کلی سرش بهم ریخت و کلاهش با خودش رفت توهم.
ولی حقیقتی که تو ورود به این سال فهمید، این بود که این دلیل نمیشه که ما خوب نباشیم، دلیل نمیشه که ما برای شده یک درجه نارنجی تر شدن این دنیا نجنگیم! حتی اگه خیلی جاها قرار باشه این بازخورد قشنگی برامون نداشته باشه..
همینجا از خانوم a، بابت این جمله که امسال دلیل شد ممنونم: "هرکدوم از ما، به هر اندازه که تلاش کردیم این دنیا رو جای بهتری برای زندگی کردن کنیم، لایق پاداشیم و یه روزی، یه جایی به زندگیمون برمیگرده.."... این جمله باعث شد بلافاصله سرم رو از روی صندلی کسل کننده ام بلند کنم و زل بزنم چشم تو چشم پنجره، به امید یه تغییر اساسی توی قدم به قدم از رفتارام..
ولی گاهی اوقات، به قول آقای چاووشی "من تمومش کردم، زندگی ول کن نیست!" بیشتر امسال به همین حال گذشت.. میدونی، عجیبه، ولی ما آدما بیشتر از اونچه تصور کنیم میتونه مارو از هم بگیره و اون موقع است که تازه نگاهت از دریچه جدیدی دنیا رو نگاه میکنه.. باید تا دیر نشده دوست داشت. لبخند زد و دستشون رو گرفت. ازشون ممنون بود، از چشماشون، از خنده هاشون و لبخند های گاه و بیگاهشون.
ولی حتی اون دریچه جدید هم همیشه صاف و صادق نیست، و خیلی آدما فرای اونچیزی که حدس میزنیم هستن، باید منظورم رو جور دیگه ای تکمیل کنم: " آروم و صبور بود و اون لبخند لعنتی همیشه صورتش رو قشنگ میکرد "، درحالی که هیچکدوممون نمیدونستیم چی داره میگذره.. هنوزم نمیدونیم. ما آدما جای هم نیستیم، و گاهی لازمم نیست باشیم. یه لبخند، یه چایی و یکم درک کردن گاهی میتونه همه چیو شده یکم روبه راه کنه.
من امسال، مجبور به پذیرفتن تصمیمی شدم که نمیخواستمش. یعنی قشنگ بود، ولی دلیل من نبود.. دردناک بود، خیلی دردناک، ولی این جمله خانم N نجاتم داد که: "هرجا که رفتی، نباید عشق درونت رو فراموش کنی!".. همینجا ازش ممنونم، باعث شد امسال نارنجی تر بشه.. و اینطوریه که هرجا قدم میگذارم قرار نیست شعله عشق، دلیل و هدف و امید رو خاموش کنم.!

لیستی از پند و اندرز های سال ۱۴۰۳، به گل منگلی آینده:

حالا در آستانه سال ۱۴۰۴، باید از آقای d تشکر کنم.. معلم دلسوزی که اگه نبود، احتمالا من هرگز قدم به این جایی که الان هستم نمیگذاشتم..
از خانوم k باید تشکر کنم اونم خیلی خیلی زیاد! کسی که با موندش و امیدوار کردنش و شنیدنش هرجا که هست، همیشه زندگی رو آسون تر میکنه و آدم شده برای یک ساعت، هوای آرامش رو نفس میکشه.. خیلی بزرگ شدی بچه، مراقب خودت و نگاه متفاوتت باش و نزار هیچ وقت شبیه بقیه آدما بشه!
از خانوم aوN، برای قوت قلبم شدن..:)
از خانوم f، خود تو، تویی که مملو از انگیزه و حال خوبی، حتی زمانایی که انرژی شاد بودن نداری، بلدی چطوری پخشش کنی!
و از خانوم s، که خوب ارزش موندن رو درک کرده، حتی وقتی همه چی در آستانه خراب شدن بود...!
از تمام رفیقای ویرگولی، که تو این مدت کم همسفرم شدن و به خودم و نوشته هام کلی لطف داشتن.. :)
حالا، در اتمام این سال عجیب و غریب... امیدوارم امسال، خدا کمکم کنه و شده یه بند انگشت، نارنجی تر باشم و بهتر.. امیدوارم که بتونم :)☁️
پایان؛
۱۴۰۳/۱۲/۲۸
مطلبی دیگر از این انتشارات
رقص طنازانه واژگان یک ذهن پرتلاطم
مطلبی دیگر از این انتشارات
واژه های نارس مغزم
مطلبی دیگر از این انتشارات
خوابِ سبزِ بابونه ها