"سر ممکنه که اشتباه کنه اما خون هرگز"
تنهام؟خب..مهمه؟
همه وقتی کلمه تنها به گوششون میخوره تصویری شبه زیر توی ذهنشون نقش میبنده...
میخوام بهت بگم که چقدررر اشتباهه..
من دوستای زیادی دارم و هر لحظه هم که اراده کنم میتونم به تعدادشون اضافه کنم!
دوستای واقعی!
کسایی که باهاشون وقتم رو به خوشی بگذرونم و خیالم راحت باشه که قرار نیست پشتم رو خالی کنن و جلوم وایستن!
کسایی که هر وقت کمک بخوای کنارتن!
کسایی که واقعا هر کسی توی زندگیش داشته باشدشون از خوشبخت ترین هاست!
اما من هنوز هم تنهام...
چرا؟
چون کسی رو ندارم که وقتی حالم بده باهاش درد و دل کنم!
کسی رو ندارم که بدون خجالت جلوش اشک بریزم!
کسی رو ندارم که بهم کمک کنه تا تصمیمات مهم زندگیم رو بگیرم!
و کسی رو ندارم که بهم کمک کنه تا بسازم!
ذهنم رو..
راهم رو..
و زندگیم رو..
و حس میکنم که این تنها بودن اونقدر ها هم بد نیست!
هر کسی که پشت منه خودمه!
اگر روزی ببرم خودم بردم و اگر ببازم خودم باختم!
تکیه گاهم خومم .. تکیه گاهی که قرار نیست به نیستی بره!
و حداقلش اینه که زندگیم دست خودمه!
کسی رو ندارم که با نابود شدنش نابود بشم!
لازم نیست نگران باشم...لازم نیست هر لحظه خودم جایی و ذهنم جایی دگر باشد:)
هر چیزی که ساختم رو با تلاش خودم ساختم و میسازم!
پس اگه یه روز هم رسیدم حداقلش اینه که خودم رسیدم!
همیشه هم خودم بودم و هستم و خواهم بود...
مطلبی دیگر از این انتشارات
روایتی دیگر در تلاطم روایات تلخ
مطلبی دیگر از این انتشارات
این نگذشتنها که هست، اینها هم میگذرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بغض زخمی