اسپند دانه دانه‌...!!!

حیف از اسپندهایی که برای سیاه چشمهایت دود نکردم!
حیف از (و ان یکاد)هایی که به جنون نگاهت نیاویختم!

حیف از نور و عنکبوتهایی که برای روز افزونی عاشقانه هایمان نخواندم!!!

حیف چله هایی که به پای رفتنت نبستم!!!

حالا که دوره گرد شدی!حالا که کولی وار میچرخی شهر به شهر و دل به دل!!!

بیا و سر راهت فال چشمهایم را بگیر...
بگو که خوش خبری!!!
بگو که انقلابی سبز در راه است،درست در بحبوحه ی یخیندان بهمنی آغوشم!

بگو که حک شده اسمت در کتیبه ی چشممهایم...این یعنی اینکه تو در پیشانی بلندم نوشته شده ای!

بگو که لنگ شده پای رفتنش آدمک ته قهوه ی چشمهایم!
بخند و ببند چشمهایم را با دستهای سردت...

بگو که فالت نیک است جانم!!!

آسیه محمودی