دیکتاتور در خانه


پدر، به روزترین شبکه های خبری را دنبال می کند. پدر در گوشی همراهش، متون، ویدئوها و تصاویر زیادی را می خواند و می بیند. او هم مثل دیگر مردم، از کشور و مملکت گله دارد و حکومت را «دیکتاتوری» می خواند.

پدر، از روز ازدواجش با مادر، از لحاظ اخلاقی تغییر چندانی نکرده است؛ او از آن مردانی ست که به قولی گربه را دم حجله می کشند! معمولاً هم اهل کوتاه آمدن نیست و کسی که همیشه کوتاه می آيد، مادر است.

پدر اصول سفت و سختی را داراست واعضای خانواده هم ناچار هستند که در اکثر موارد، از اصولش پیروی کنند و به درستی می دانند که اگر انتقاد کنند، چه می شود! پدر عصبانی می شود، قهر می کند و کسی که طلبکار می ماند، همچنان اوست...

بعضی رفتارهای او، واقعاً دیگر اعضای خانواده را آزار می دهد، اما چاره ای جز تحمل کردن نیست؛ چون خوب می دانند که طغیان کردن، آب در هاون کوبیدن است...و گاهی هم البته از پدر، حتی بیشتر از خدا می ترسند!

کسی نمی داند که پدر معنایِ «دیکتاتور» را خوب می داند یا نه؟

کسی نمی داند که تعریف او از «دیکتاتور» فقط شامل ابعاد گسترده می شود یا ابعاد کوچکتری مثل خانه و خانواده را هم مشمول است؟

کسی نمی داند که آیا خودِ پدر هم در یک خانواده دیکتاتوری بزرگ شده یا نه؟

و کسی هم پاسخ هیچ یک از این سوالات را نخواهد فهمید!

چون تنها کسانی که از این ویژگی او خبر دارند، خانواده اوست

(زیرا او در اجتماع بسیار مرد شریف و قابل احترامی ست و مردم فقط لایه های بیرونی شخصیت او را می بینند)

و البته آن ها هم جرات پرسیدن این سوالات را نخواهند داشت!


پ. ن ۱: طبق کتابِ نیمه تاریک وجود اثرِ دبی فورد، ما همه ویژگی های خوب و بد رو در درونمون داریم و اگر یک ویژگی به خصوص، ما رو اذیت می کنه، به این معنیه که ما نمی خوایم بپذیریم که همچین ویژگی رو خودمون هم دارا هستیم و شاید در شرایط کنونی مون، اون ویژگی رو از خودمون بروز ندیم اما قطع به یقین، اگه در شرایط ویژه ای قرار بگیریم، ما هم اون ویژگی رو از خودمون بروز خواهیم داد... و در این داستان، پدر نمی خواد بپذیره که یک دیکتاتوره و به همین خاطر، دیدین این ویژگی در جهان خارج، اون رو به شدت آزار میده...

پ. ن ۲: منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم :)