مثلِ ریلِ قطار

اینم یک متن دلی و باید این اصطلاح قشنگ رو بگم: الوعده وفا :)
بخونید و لذتشو ببرید.
مثلِ ریلِ قطار یکدست و تکراری...
مثلِ ریلِ قطار یکدست و تکراری...

هجمه زیادی در اطراف من در حال گذر است.

گاهی مرا زیر پای خود له می‌کند، گاهی لحظه‌ای مکث می‌کند و بعد با نگاهی که گویی خیلی وقت پیش مرا در قبرستان ذهنش دفن کرده، نیش‌خندی می‌زند و می‌رود.

برای او مهم نیست من چقدر می توانم نزدیک باشم. دوری من از او به اندازه‌ی همین یک قدم است. اما چقدر دیر شد برای برداشتن همین تک قدم.

لذت گذاشتن نقطه در پایان جمله قبل شاید بیشتر از خوردن شیشلیک در رستوران معروف و سنتی حسین شیشلیکی مشهد باشد؛ چه می‌گویم گزافه گویی؟ شتران خیلی وقت است مرا با خود به خواب نمی‌برند و انگار کسی نیست تا مرا خواب کند.

به او گفتم: هر چقدر این رفتارها کودکانه باشد، می توان نتیجه گرفت زندگی برایم بی دغدغه تر و آسان تر خواهد بود.اخمی مثلِ تمام اخم های دیگرش کرد و گفت: دلیل این سیگار در دستم شاید تمام چیزی باشه که از بزرگی می تونم بهت یاد بدم.

راست می‌گفت؛ او پُر بود از بزرگی، سختی، رنج، دلهره و شاید کمی مَن.

من برای او مثلِ سیم یک وسیله برقی بودم. وجودم حیاتی و نبودم خالی از واکنش. شاید در چند سال آینده حیاتی بودن من هم زیر سوال برود! هیچ دلم این را نمی خواهد.

اتاق من ساده بود، ساده تر از صدای همیشگی ریل قطار و بدون هیچ طرح خاصی تمامی پیچ و مهره های ریل مانند هم و در کنار هم چیده شده بودند. برای اینکه بتوانم گاهی مسیر ریل را منحرف کنم می بایست کمک می‌گرفتم. اینجاست که دقیقا همان اتصالی‌ها، همان خرابی‌ها و همان تیک زدن‌های وسیله برقی رُخ می‌دهد.

دنیا پر شده و زمین سنگین، پری برای پرواز نیست و راه نجاتی هم نیست.

آب نیست، تشنه هم نیست.

لقمه نان نیست، گرسنه هم نیست.

حال خوب نیست، دوستی هم نیست.

یک مثال می‌گویم و تمام:

در خاطرم مانده است هئای گرم تابستان و آن پژمرده گل را.

راستی دوستان این دنیا خیلی کوچیکه و خیلی حس های خوب هست که هنوز هیچکسی حتی بهشون فکر هم نکرده.
اینم پست آخر- از دست ندین.
https://vrgl.ir/1M9RB