تا بهار راهی نیست!!!35.699738,51.338060
نباید قد میکشیدم!!!
قد نمیکشیدم اگر...
گوشه ی چادر مادرم را رها نمی کردم اگر...
اگر صبحهای جمعه کمی زودتر بیدار میشدم ...
اگر لقمه های نان و پنیر و گردوی خانم جان را به زور شیر داغ قورت نمیدادم!!!
اگر برای لپه های نیم پز قیمه بادمجان مامان به جان خسته اش غر نمیزدم!!!
اگر...
باید لبخندهای آقاجان را میگذاشتم لای قرآن!!!
اخم و تخم های مادر جان را میدوختم به شانه ام!!!
باید عطر ریحانهای خانم جان را میگذاشتم توی بقچه ی لباسهایم!!!
باید دعواهای خواهرانه را خشک میکردم و میگذاشتم لای دفتر خاطراتم!!!
باید صدای دو رگه ی برادرم را گوشواره می کردم و می آویختم به گوشهایم!!!
نباید قد میکشیدم...
نباید رها میکردم دستهای آقاجان را...
نباید میگذاشتم چروک بیفتد دور چشمهای روشنش!
باید دل زمین را میشکافتم وقتی از من گرفتش!
نباید بزرگ میشدم...خانوووم میشدم!!!
دردهایم قد کشیدند پا به پای کودکیهایم!!!
قد نمیکشیدم اگر...
چموش نمیشدم اگر...
قطعا درد دلم با دم کرده ی سنبل الطیب و نبات خانم جان خوب میشد!!!
آسیه محمودی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگاه من، همه داراییام
مطلبی دیگر از این انتشارات
بگو. منتظرم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آن روز بارانی (2)