قله‌ی موج سینوس


به نظرم زندگی شبیه یه موج سینوسیه. بالا پایین زیاد داره. دیدی بعضی وقتا همه چی آرومه و بعد یهو همه اتفاقای خوب و بد پشت سر هم اتفاق میوفتن؟ الان من توی اون مرحله ام. نزدیک قله‌ی موج سینوسم و انقدر‌حجم اتفاقات بالاس که فرصت ندارم درموردشون بنویسم. فقط مثل یه موج سوار تمرکز کردم که روی موج‌ها سوار‌ بشم و کارها رو به بهترین شکل پیش ببرم.

توی این یک ماه و نیم، سرکار رفتم و شاغل شدم، اولین ساز موسیقی مو خریدم، بابام برای عملش با بقیه خانواده رفت تهران و من یه هفته خونه‌ی یکی از فامیلا موندم و سرکار میرفتم. کنکور ارشد قبول شدم، برای اولین بار به کشور عراق سفر کردم که خیلی سفر سختی بود. حالا هم باید از کارم استعفا بدم و بار و بندیلمو ببندم که برم اراک برای ارشد. من تاحالا خوابگاه نبودم و لیسانسمو توی دانشگاه شهر خودمون گرفتم و این یه چالش بزرگ برام محسوب میشه. ولی نکته مهمی که درمورد من هست اینه که من یه دختر قوی ام و قراره از پس همشون بربیام. همیشه دلم میخواست مستقل باشم. و این فرصت خوبیه برای مستقل شدن.

درحال حاضر که دارم براتون می نویسم، دیروز از عراق برگشتم ایران و انقدر راه رفتم که پاهام ورم کرده، سرماخوردم و گلوم درد میکنه. چهار روز دیگه باید اراک سر کلاس باشم و هنوز خریدهای خوابگاهمو انجام ندادم...

یه روز میام و از همشون می نویسم...

خسته و داغونم ولی به شدت ذوق دارم

برام دعا کنید ?