مدتیست که روح من .. چنان چون خیال من تهیست ..
که همه کارِ جهان رنج دل و دردِ سر است ؛)
باد میوزد و موهامو به رقص وا میدارد .. عاشقِ این پیچ و تاب خوردنشانم !
برای همینه که دوست دارم موهامو باز بزارم .. برا همینه که دوست داری موهامو باز بزارم!
دست تو جلو میاری و موهامو از صورتم کنار میزنی ، زل میزنی تو چشمام و لبخند میزنی و آروم زیر لب میگی : موهاتو باز بزار اینجوری دوستشون دارم!
نگات میکنم و لبخند میزنم
همینجوری که دارم نگات میکنم احساس میکنم دیگه لبخند نمیزنی! یه اخم کوچیک اومده جاش و انگار از شدت درد داره عمیق تر میشه ! .. سعی میکنم ولی نمیتونم نگاهتو بخونم ؛ میخوام به یاد بیارم که آخرین بار کی نتوستم نگاهاتو قفلگشایی کنم؟! .. دستتو میبری رو سینه ات و خم میشی ، اون یکی دستتو میگیرم و از سرماش تنم میلرزه ، دستمو محکم فشار میدیو .. میفتی زمین ! شوکه نگات میکنم ..
*جمعهاس داریم از کوه بالا میریم و من از خستگی هلاکم! از بقیه عقب موندیم ولی تو دستامو گرفتی و میگی یه کوچولو مونده! الاناس که برسیم اون بالا و من غر میزنم که چرا اینهمه کوهنوردیو دوست داری؟! چه معنی میده اصن از کوه بالا میری باز برمیگردی!
توعم فقط میخندی .. وایمیستم موهامو باز میکنم تا محکم تر ببندمشون ، کش موهام از دستم میفته، تا میخوام برش دارم نمیزاری ..
کلاهمو میزاری سرم و میگی : موهاتو باز بزار اینجوری دوستشون دارم ! .. با ادای بچگونه یه نچ میکنمو میگم اذیت میشم باید ببندم (نگات میکنم) اه اه باشه حالا ایندفعه رو باز میزارم! از تهِ دل میخندیو گونهمو نوازش میکنی .. *
ماتم برده ، به خودم میامو خم میشم روتو صدات میزنم ، سرمو میارم جلو تا مطمئن شم نفس میکشی ! تا مطمئن شم نفس میکشم .. ولی چیزی احساس نمیکنم ، دستمو میزارم رو قلب خودم تا مطمئن شم قلب توعم میزنه! ولی نه ..
چیزی احساس نمیکنم! نه نفسی ، نه ضربانی ! .. داریم میمیریم؟! دست و پام میلرزه ، سردمه ..
*تو حال خودم نیستم خیسی اشکو رو گونههام احساس میکنم، قدمامو تند میکنم و میدوم سمت اتاقی که گفتن تو توشی ..
در اتاقو باز میکنم و میام کنارت ؛ گریه امون نمیده حرف بزنم فقط میام جلو .. رنگت پریده ، اولین بارِ که احساس میکنم توعم ضعیفی مثل تموم آدما ! .. آروم میکوبم رو سینهات و با گریه زار میزنم : اگه وایسه چی لعنتی؟! اگه بمیری چی؟! و اشک هام شدت میگیرن .. - تنهام که نمیذاری؟!
آروم میخندی و میگی : دیوونه ای بخدا ! ( آروم انگار که داری به یه بچهی زبون نفهم مطلب مهمی رو توضیح میدی؛ میگی) ببین خانم کوچولو! (دستتو میزاری رو قلبم)تا وقتی این بکوبه، (اون یکی دستتو میزاری رو سمت چپ سینه خدت) اینم میکوبه .. (یه چشک میزنی و لبخند داری) باشه؟! ما کلن یدونه قلب داریم .. قلبه من و تو معنی نداره که! .. + عمرا تنهات بذارم .. *
دستمو از رو قلب خودم برمیدارم و میزارم رو سینهات سمت چپ ، از اونم خبری نیست! اونم وایساده؟! .. تکونت میدم و شروع میکنم به بلند بلند صدا کردنت .. صدام کم کم تبدیل به داد و بیداد میشه تو فضا میپیچه ؛ زار میزنم و صدات میکنم .. زار میزنم و التماست میکنم بلند شی ! حتی پا نمیشی بخاطر اشکام سرزنشم کنی!
* آبانماهه ، دلم خیلی گرفته .. آروم آروم رو برگا قدم میزنیمو تو سکوت کلِ پارکو دور میزنیم .. طاقتت تموم میشه و وایمیستی و برم میگردونی سمت خودت ، اشکامو که میبینی عصبی میشی و شروع میکنی به سرزنش کردنم : چته تو؟! چرا داری گریه میکنی؟! آخرشم از دستت دیوونه میشم ، هزار بار نگفتم گریه نکن تا وقتی کنار منی؟! *
میترسم! دستاتو ول میکنم .. دلم میخواد پاشی و بگی شوخی بوده! یه شوخیه بیمزه!
دسته خودم نیس داد میزنم : دیدی رفتی؟!
دیدی وایساد؟! دیدی رفتی لعنتیی؟! (صدام اوج میگیره ، اشکام میرن تو دهنم ؛ مزه غم میدن .. مزه مرگ میدن .. مزه جدایی ! ) - دیدی تنهام گذاشتییی؟! ..
دیگ گریه نمیکنم فقط ساکت بهت زل زدم ..
دلم برای خودم میسوزه! برای نداشتن دستات ،دلم برای تنهاییم میسوزه ، برای از دست دادن تو! ، شوقِ چشماتم دیگه ندارم ! .. ضربانِ قلبمونم ندارم .. نبضتو ندارم .. دیگ هیچی ندارم
من دیگه هیچی ندارم ..
همه چیو از دست دادم ؛
دیگ موهامو باز نمیزارم .. دیگ کوهنوردی نمیرم .. دیگه لباس قرمز نمیپوشم ..
دیگه رنگ چشمامو دوست ندارم ..
با کسی لج نمیکنم ، بحثای بچگونه راه نمیندازم ..
دیگه همش نمیگم از زندگی خسته ام چون کسی نیست نازمو بکشه و مجبورم کنه زندگی کنم ..
دیگه تو پاییز رو برگا قدم نمیزنم ،
بارون که میاد چترمو میبرم ، زیر بارون نمیرقصم .. ذوق نمیکنم، بالا پایین نمیپرم ،
شبا زود میخوابم ، برای کسی کتاب نمیخونم ، برای کسی شعر نمیگم ..نمینویسم ، مراقب چشمام هستم تا زیادی ضعیف نشن! ، غذامو میخورم ، .. و "مواظب خودم هستم " ... چون نیستی که قول بگیری برای مواظب خودم بودن :) ..
میدونی؟! دیگه خودم نیستم ..
راستش : من دیگه بعدِ تو ، حتی خودمو هم ندارم !
پ.ن: حال جالبی ندارم ..
مطلبی دیگر از این انتشارات
فقط شش روز مانده.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دورِ گردون
مطلبی دیگر از این انتشارات
خرابِبیهمهچیز.