به دنبال اسارت کلمه ها در بند صفحه ی سفید کاغذم...
یک عدد من گم شده است
چمدان کرمی رنگ ، رنگ و رو رفته اش را بی رمق روی آسفالت بی رحم و داغ می کشید از خراش ها و پارگی های اطراف چمدان مشخص است که سفر های زیادی را تجربه کرده است.
اما این سفر با همه سفر های قبلی فرق دارد ، دیگر شوق تجربه ی جدیدی را ندارد، دیگر نقشه ی جهان نمای خودش را بر نداشته، دور گردنش زنجیر آهنی و زنگ زده ی قطب نما سنگینی نمیکند و کوله ی همیشگی اش را بر دوش نیانداخته.
این بار تنها چمدان همسفرش هست، لحظه ای درنگ میکند بی امان همه جا را می پاید . در زمخت چمدان را باز میکند تا چشم کار میکند پر از خالیست، بعد از جستجو به خودش میآید ، همه چی را آورده است.
به دنبال خودش می گشت و حال خود را یافته بود.
✍🏻سایه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش بیو
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی پوست کندن نارنگی است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
احساساتی که برای من نبودند