جهان به روایت خطرناک‌ترین‌ مرد دنیا!


این روزها بخش مهمی از وقت ما را شبکه‌های اجتماعی به خود اختصاص داده و از جمله محتواهای پرمخاطب در این فضا مستندهایی با محوریت روانشناسی و خودشناسی است. برنامه‌هایی که شاید برش‌هایی از آن‌ها را دیده باشید. ایده‌ها و حرف‌هایی که شاید در نگاه اول متوجه نفوذشان به ذهن و ناخودآگاه خود نیستیم. به بهانه انتشار مجموعه‌ای از برنامه‌های مستند با حضور جردن پیترسون، مروری داریم بر این مستندها و همین‌طور خود پیترسون به‌عنوان یک شخصیت موثر و بانفوذ در دنیای امروز.

‌روشنفکران دارک وب
کافی است اندکی در شبکه‌های اجتماعی رفت‌وآمد داشته باشید تا نام جردن پیترسون روانشناس و سخنران معروف به گوشتان برسد. پیترسون ۶۱ساله حالا برای برخی یک شیطان بزرگ و روشنفکری خبیث و برای برخی دیگر یک آرمانگرا و نجات‌دهنده جوانان است.این نگاه دوگانه به پیترسون، شهرت او را چندین برابر کرده و خیلی زود او را از یک استاد ساده روانشناسی با سابقه تدریس در دانشگاه‌هایی مثل مک‌گیل، هاروارد و تورنتو به یک چهره جهانی تبدیل کرده.

پیترسون که تدریس روانشناسی را با درونمایه‌های اسطوره‌ای و تحت تاثیر آثار افرادی مثل یونگ، نیچه و پیاژه انجام می‌داد، حالا به جایی رسانده که صحبت از جایگزینی سازمانی به جای «مجمع جهانی اقتصاد» در داووس و مبارزه با گلوبالیست‌ها می‌کند! فقط درباره تاثیر او این را باید گفت که الیویا وایلد بازیگر و کارگردان هالیوودی در تور مطبوعاتی آخرین فیلمش، «نگران نباش عزیزم» مشخصا از این صحبت کرد که شخصیت شرورش (با بازی کریس پاین) را از روی پیترسون ساخته و او را مردی دیوانه و شبه‌روشنفکر خواند که رهبر معنوی اینسل‌هاست.

منظور وایلد از اینسل‌ها یا تبتل‌ورزان ناخواسته جوانان عصبانی حاضر در وب و ناکام در رابطه با زنان هستند که معمولا هم در نهایت عامل کشتارهای دسته‌‌جمعی با اسلحه در مراکز عمومی آمریکا می‌شوند. حدود یک‌سالی می‌شود که پیترسون به رسانه دست راستی «دیلی وایر» پیوسته و با پیوستن خود چند مجموعه برای این رسانه ساخته است. «اژدهایان، هیولاها و انسان‌ها»، «بینش و سرنوشت» «خروج /اگزدوس»، «لوگوس و ادبیات»، «جردن پیترسون درباره ازدواج»، «پیدایش/ جنسیس» نمونه‌هایی از این آثار سریالی هستند که در کنار پادکست تصویری جردن پیترسون (که از سال‌ها قبل در یوتیوب پخش می‌شد) در سرویس دیلی وایر + منتشر شد‌ه‌اند.

البته این آثار بیشتر شامل سخنرانی‌های چندقسمتی توسط پیترسون رو به دوربین در مورد موضوعی خاص (مثل ازدواج، معنا یا سرنوشت) یا میزگردی با حضور انجیل‌شناسان درباره جنبه‌های مختلف مسیحیت است. در مورد دیلی وایر هم باید بدانید که این رسانه در سال ۲۰۱۵ توسط کارشناس سیاسی محافظه‌کار بن شاپیرو تاسیس شد. کسی که قبلا در رسانه‌های به شدت دست راستی مثل برایت بارت کار می‌کرد و او هم در سال‌های اخیر از طریق ویدئوهایی که در آن به شدت به دموکرات‌ها، چپ‌ها و فعالان ضدسرمایه‌داری می‌تازد و از چهره‌هایی مثل ترامپ حمایت می‌کند، شهرتی دست‌و‌پا کرده است.

دیلی وایر به معنای کلمه جایگاهی برای نگاه آلترناتیو و البته مشخصا برخاسته از نگاه دست راستی در دنیاست و نام‌هایی مثل دنیس پرگر، آندرو کالاوان، مت والش و کندیس اوون آن را به‌عنوان خانه خود انتخاب کرده‌اند و محصولاتی از جمله مستند معروف «زن چیست؟» مت والش را تولید کرده که در آن انتقادات تند و تیزی را از تعاریف جدید هویت جنسی توسط دگرباشان مطرح می‌کند. حتی ایلان ماسک هم از طرفداران این مستند است و آن را برای پخش رایگان در توئیتر انتخاب و منتشر کرده.

هویت این گروه را می‌توان در لفظی که نیویورک تایمز به گروهی از روشنفکران جدید دنیا داد پیدا کرد: «روشنفکران وب تاریک» که در کنار پیترسون، شاپیرو شامل نام‌های مثل آیان حرصی علی، ماجد نواز، سم هریس، بیل مار، دیو روبین، استیو پینکر و جو روگن می‌شود. افرادی که الزاما همه جز طیف راست سیاسی نیستند و حتی تعدادی از آن‌ها خود را کاملا لیبرال دموکرات می‌دانند.

این افراد خود را در حمایت همه جانبه از مفاهیمی مثل سکولاریسم، آزادی بیان و دشمنی با مفاهیمی مثل نزاکت سیاسی، فرهنگ کنسل کردن و سیاست هویتی، مخصوصا مفاهیمی که فمنیست‌ها و حامیان حقوق دگرباشان به دنبال گسترش آن هستند، معنا می‌کنند و کم هم در دنیا طرفدار ندارند. مخصوصا که هویت خود را آخرین سنگر فردیت در دنیایی که اقتدارگرایی رو به رشد است، معرفی می‌کنند.

معنا و مردانگی
اما سری مستند‌های پیترسون سعی دارد در ازای رد مفاهیمی که پیترسون بارها علیه‌اش حرف زده، جایگزینی معنایی ارائه دهد. تمام این مستندها ذیل همین چتر معنا می‌شوند. در «اژدهایان، هیولاها و انسان‌ها» پیترسون با نقبی به داستان‌های اساطیری و کودکانه مثل «زیبای خفته» و «ادیسه»، تعریفی از مردانگی و انسان بودن را ارائه می‌دهد که ادعا می‌کند برای هزاران سال در دل اساطیر و داستان‌های بشری وجود داشته است.

این مجموعه چهار قسمتی که هر اپیزود آن شامل نیم ساعت است، نام‌هایی مثل «چه چیزی یک مرد را می‌سازد؟»، «خود را مسلح کن!»، «تو شاهزاده باش تا شاهدخت را پیدا کنی» و «کبیر باش!» دارد. همان‌طور که از این نام‌ها برمی‌آید، پیترسون با ترکیبی از روانشناسی و اسطوره‌شناسی، معنایی اساطیری به هویت جنگجو بودن می‌دهد و با اینکه خود تفکیک جنسیتی نمی‌کند

اما مشخصا هویتی که می‌سازد برای مردان جوان جذابیتی بسیار دارد. مردان جوان سفیدپوستی که مخصوصا در سال‌های اخیر در بحث‌هایی مثل تبعیض نژادی، حقوق زنان و دگرباشان همواره به‌عنوان شخصیت‌های منفی معرفی شده‌اند و هویتشان تحت حمله قرار گرفته، حالا به کمک پیترسون می‌توانند از زیر سایه این تهاجم همه‌جانبه به هویتشان بیرون بیایند.

پیترسون در این مستند میلیون‌ها سال هویت انسان را در مقابله با اژدها معنا می‌کند. هیولاهایی که حتی اگر در داستان‌هایمان واقعی نباشند، مبارزه با آن‌ها بخشی از هویت ما و در اصل نمادی از مبارزه‌جویی بشر با شر بوده. پیترسون این اژدها را از مواردی مثل اعتیاد تا نظام‌های توتالیر گسترش می‌دهد و مبارزه با آن‌ها را بخش مهمی از هویت بشری می‌داند.

مخصوصا که اژدها در فرهنگ غربی معمولا به عنوان نگه‌دارنده طلا یا شاهدخت شناخته می‌شود و تنها با ریسک رویارویی با بزرگ‌ترین خصم است که انسان ممکن است به بزرگ‌ترین معناها و در نتیجه جوایز و دستاوردها برسد. اگر اهل کتاب‌های پیترسون مانند «نقشه معناها» یا دو کتاب درباره قوانین زندگی باشید، حتما حرف‌های زیادی از این مستند برایتان تکراری است. اما اگر برای آغاز شناخت پیترسون به سراغ این مستند بروید موارد زیادی دستگیرتان می‌شود.

معناهایی مانند اینکه «کاری معنادار انجام بده، نه آنچه از تو انتظار می‌رود» که یکی از قوانین زندگی از نظر پیترسون هم هست. «جردن پیترسون درباره ازدواج» فاصله بیشتری از پیترسون اسطوره‌شناس دارد و بیشتر پرسونای پیترسون روانشناس را به ما نشان می‌دهد.پیترسون خود نزدیک به ۳۵ سال است که با همسرش تمی رابرتز ازدواج کرده و این سری ویدئو بیشتر به نگاه کلاسیک پیترسون به ازدواج می‌پردازد.

پیترسون در این مجموعه ویدئو به حمایتی همه جانبه از تک‌همسری کلاسیک می‌پردازد که برای دهه‌ها در تمام دنیا رایج بوده.پیترسون اخلاقگرایی مسیحی را در ازدواج تبلیغ می‌کند و تقریبا هر نوع از تغییر شکل روابط ازدواج را ناشی از زیاده‌خواهی جنسی انسان می‌داند.

او همچنین تجربه سال‌ها جلسات روانشناسی و زوج‌درمانی را هم استفاده می‌کند تا شکل درست رابطه را به مخاطب نشان بدهد.پیترسون برای سال‌ها به‌عنوان کارشناسی که به وجود تفاوت اساسی در زنان و مردان اعتقاد دارد، می‌گوید که یک رابطه مناسب باید این نیازهای کاملا متفاوت در زنان و مردان را برآورده کند.

نیازهایی که دنیای مدرن تا حدی با یکسان‌سازی تمام فرصت‌ها در جنسیت‌های مختلف عملا در آن اختلال ایجاد کرده، چون راهکاری که به درد آقایان می‌خورد، همیشه برای زنان با ساختاری متفاوت در هویت و تفکر کار نمی‌کند. باز به مانند «اژدهایان، هیولاها و انسان‌ها» پیترسون اینجا هم جلوی یک دوربین نشسته و در فضای یک کتابخانه ما را خطاب قرار می‌دهد و عملا در حال گوش دادن به سخنرانی او هستید.

مجموعه «خروج»، «لوگوس» و «پیدایش» بیشتر جلساتی گروهی در باب تحلیل کتاب‌های مختلف اما به طور خاص انجیل است. پیترسون همواره از ایدئولوژی مسیحی به‌عنوان یکی از اساسی‌ترین ساختارهای معنایی تمدن غرب نامبرده و این مجموعه‌ها بیشتر به سمت یک تولید مذهبی تمایل دارند، تا اثری که بتواند به درد عامه مردم بخورد و بعید است برای مخاطب فارسی‌زبان که درکی از اسطور‌ه‌شناسی مسیحی ندارد جالب باشد، مخصوصا که این برنامه‌ها تا حد زیادی به شکل یک برنامه کاملا مذهبی درمی‌آید که برای مخاطب فارسی زبان شبیه برنامه‌های صداوسیما و موعظه‌ای اخلاقی می‌شود.

«بینش و سرنوشت» شاید تندترین مجموعه در میان این مستندها باشد که پیترسون در آن تندترین حمله‌هایش را به گروه‌های چپ و اصطلاحا ووک آمریکایی انجام می‌دهد. ایده این مجموعه ایجاد بینشی برای درک هویت انسان است، اما خیلی در اپیزودها پیش می‌آید که پیترسون به جریان‌هایی که قصد ایجاد مفاهیم هویتی جدیدی بتازد.

به بیان بهتر اگر با «بینش و سرنوشت» کار را شروع کنید شاید حتی به نظرتان بیاید با یک ترنس‌ستیز تمام عیار روبه‌رو هستید که معتقد است این هویت‌های جنسی جدید سبب نابودی تمدن و بشر خواهند شد. اما در لحظات خوبش «بیش و سرنوشت» هم می‌تواند راهکاری برای خلق معنا در زندگی شلوغ و پر از سردرگمی ما باشد.

شرور یا قهرمان؟
جردن پیترسون یکی از نام‌هایی است که برخی در دنیا شیفته او هستند و برخی او را شروری کم‌نظیر می‌دانند که سر راه آزادسازی و برابری انسان‌ها ایستاده است. اما قضاوت عادلانه شاید این باشد که پیترسون هم مثل تمام انسان‌های دیگر یک قدیس کامل نیست.مهم‌ترین وظیفه‌ای که او برای خود تعیین کرده، در توصیف نبردی بین دنیای مدرن و پست مدرن است.

از سویی تفکر او در مبارزه با اقتدارگرایی در پست‌مدرنیسم مخصوصا در نگاه چپ نو در دنیاست؛ معتقد است خیزش مفاهیمی مثل نزاکت سیاسی، استفاده از ضمیرهای مناسب، فمنیسم افراطی و قانونگذاری مفاهیمی مثل جنسیت و کاهش آزادی بیان در فضای آکادمیک در حال آسیب زدن به تمدن غرب است و از سوی دیگر عمیقا معتقد است که در ساختار‌های دنیای کهن و متعاقبا اوایل دنیای مدرن (چه مذهب، چه نهاد خانواده و چه روانشناسی و ادبیات در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم) همچنان ارزش‌های زیادی وجود دارد که دنیای پست مدرن سعی در بی‌ارزش خواندن آن‌ها و عبور ازشان دارد و نتیجتا پیترسون خود را به‌عنوان حامی ارزش‌های کهن و دشمن ارزش‌های تازه معرفی می‌کند.

اگر خیلی از مفاهیمی را که او در این مستندها مطرح می‌کند، از یکی از این دو لنز فکری ببینید، از یک زاویه او در یک نگاه روشنفکری شرور و محافظه‌کاری سرکوبگر است که اقلیت‌های جنسی را با افکارش سرکوب می‌کند و طرفدارانش به اذیت فمنیست‌ها می‌پردازند. اما با لنز دیگر، او یکی از آخرین نگهبانان ارزش‌های سنتی است که به زندگی مردان جوانی که با بار گناهی همیشگی در دنیای مدرن مواجهند، معنا می‌دهد و به نوعی شارح ضدایده برای نسل خودتخریبگر است؛

این نسل همان‌طور که در آثاری مثل «باشگاه مشت‌زنی» نمایش داده شده، جامعه‌ چاره‌ای جز حرکت به سوی خشونت برایشان نگذاشته. چون به قول تایلر دردن (برد پیت) آن‌ها نسلی بودند که توسط مادرانشان و در نبود پدرانی که دائم سرکار بودند بزرگ شده‌اند و از سرمایه‌داری و هویتی که وسایلشان به آن‌ها می‌دهد، هم سرخورده‌اند.
پیترسون برای این گروه از مردان جوان به قامت پدری ظاهر می‌شود که در عین محبت سخت‌گیر است و از آن‌ها می‌خواهد افسار زندگی خود را در دست بگیرند و به معنای کلاسیک مرد باشند.

نتیجتا این نگاه به پیترسون، به مستندهایش هم تسری یافته. اگر کمی در فضای وب بگردید، با مخالفان زیاد او روبه‌رو شوید که او را یک نئونازی می‌دانند، هرچند که پیترسون بسیار به نازیسم و خیزش آن در آثار خود پرداخته و آن را در کنار کمونیست استالین بدترین دولت تاریخ بشر می‌داند. این نگاه بینش پیترسون را به ازدواج محدود می‌داند و می‌گوید زمانی که نیمی از ازدواج‌ها در دنیا به طلاق می‌انجامد، ناکارآمدی سازمان سنتی ازدواج کاملا آشکار شده و نگاه پیترسون قدیمی و منسوخ شده است.

استعاره اژدهای او هم در نگاه این گروه رویکردی ضدیهودی دارد، مخصوصا که این مبارزه با اژدها در تاریخ پروپاگاندا توسط شوروی و آلمان نازی علیه یهودیان استفاده شده است و در نهایت خود پیترسون به‌عنوان مردی قدرت‌طلب به مانند هیتلر معرفی می‌شود که با بسیج جوانان و نوجوانان پرشور که به دنبال رهبر هستند، قصد دارد نحله فکری خاصی را در دنیا جا بیاندازد و دشمنان خود را منکوب و نابود کند و تیپ و ظاهر کت‌و‌شلواری‌اش، سخنرانی‌های پرشور و گاهی منقلب شدن و گریه کردنش در هنگام صحبت درباره برخی موارد، ریشه در فریب افکار عمومی دارد. خوب یا بد، فاشیست یا آزادی‌خواه، جردن پیترسون پدیده‌ای است که از آن فراری نیست و دیر یا زود شما باید تکلیف خود را با آن روشن کنید. پیترسون که خیزش خود را مدیون فضای اینترنت و جاهایی مثل یوتیوب و توئیتر است، گاهی از قوانین همین پلتفرم‌ها ضربه می‌خورد و محتواهایش حذف می‌شود. او فرزند زمانه کنونی است.

روشنفکری که از فضای آکادمیک آمده، اما حالا دشمن درجه یک فضای نزاکت سیاسی در دانشگاه‌های غربی است. مردی سنتی که از انواع جدید رسانه‌ها مثل پادکست و توئیت برای رساندن پیامش استفاده می‌کند. تمام این تضادها پیترسون را می‌سازد و شما چه طرفدار سینه‌چاکش باشید و چه دشمن خونی او، نمی‌توانید تاثیر عمیقش بر دنیای امروز را منکر شوید.



همچنین بخوانید:

نوجوانی و هيولای توطئه‌باوری: توطئه در کار است!

کرونا به من آموخت زندگی چه معنایی دارد

افراد خودشکوفا و موفق چه ویژگی‌هایی دارند؟ + ۱۵ ویژگی

چگونه درد و رنج را تحمل و معنا کنیم؟

چطور آل‌سعود صاحب یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان شد؟

«بلند مدت‏‌ گرايی» چيست و چرا ميلياردرها شيفته‌‏اش شده‌‏اند؟

رابرت دنیرو در سری‌آ؛ رانیری در نقش کارآموز بازنشسته