عزادارانِ مهوش!

این یادداشتی از آرش خوشخو است:

اواخر دهه سی و دهه چهل چند تشییع جنازه بسیار مهم در تهران و قم برگزار شد. تشییع آیت‌الله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰، ‌تشییع پرحرف و حدیث فروغ فرخزاد در زمستان ۱۳۴۵، ‌مراسم تشییع پرشور غلامرضا تختی در دی‌ماه ۱۳۴۶. اما عجیب‌ترین و غیرقابل توصیف‌ترین مورد به تشییع و بزرگداشت مهوش خواننده کافه‌ای تهران بر‌می‌گردد.

او در ۲۶ دی‌ماه ۱۳۳۹ وقتی که‌ سوار بر فولکس مجلل خود بود، در خیابان شاه با یک تاکسی تصادف کرد و درگذشت و در قبرستان ابن‌بابویه تهران خاک شد. مراسم تشییع او به یک موج هیستریک جمعی بدل شد که هنوز هم باعث حیرت مورخان معاصر است. چرا مردم تهران این‌گونه در این مراسم شرکت کردند؟‌

مهوش که نام اصلی‌اش معصومه عزیزی بود، سال ۱۲۹۹ در روستای «گوشه» از توابع بروجرد در استان لرستان به‌دنیا آمد. در کودکی به همراه مادرش به تهران آمد و از همان سنین پایین در کافه‌های لاله‌زار به خواندن و اجراي نمایش پرداخت و دوره‌ای به آبادان مهاجرت کرد که به‌خاطر وجود نیروهای فنی و نظامی انگلیسی حال و هوای متفاوتی پیدا کرده بود.

یک ازدواج ناموفق که حاصلش یک دختر‌بچه است و سپس بازگشت به تهران و کافه‌ها و برنامه‌ها و از این‌جور کارها. و البته ازدواج دوم که باز هم ناکام ماند و این‌بار یک فرزند پسر. در رادیو تهران شروع به اجرای برنامه كرد. اما وقتی قرار می‌شود از او تست خوانندگی انجام شود، زیر بار نمی‌رود . کم کم در برخی محافل اسمی در می کند .

به‌خصوص آوازهای مشهورش در کافه کنتینانتال که با بخشی پنهان از فرهنگ عامه مردم تهران و شهرهای اطراف انطباق پیدا کرده و موجب شهرت او شده بود. در دهه سی سروکله‌اش در بسیاری از فیلم‌های سینمایی ایران پیدا شد. حضور او در فیلم‌ها معمولا ربطی به داستان فیلم نداشت و فقط یک نوع میان‌پرده براي جلب تماشاگران محسوب می‌شد.

حتی روایت است که آوازهای او در فیلم‌های آمریکایی هم گنجانده می‌شد، البته به این سبکی که ایرج مهدیان، خواننده ترانه‌های عامیانه روایت کرده: «اما جالب‌ترین اتفاق برای یکی از فیلم‌های دوبله شده جان وین- بازیگر مشهور سینمای وسترن آمریکا- افتاد. به این ترتیب که وقتی بازیگر آمریکایی در صحنه‌ای از فیلم وارد یک کافه می‌شود، ناگهان صحنه قطع و یکی از‌‌ همان فیلم‌های آرشیوی مهوش نشان داده می‌شود! اگر به فیلم‌های وسترن علاقه‌مند باشید می‌دانید که معمولاً در این نوع سینما همیشه یک صحنه کافه گنجانیده می‌شد.»

به هرحال این خواننده درشت‌اندام ترانه‌های عامه‌پسند که عموما محتویات بی‌ارزش و یا کم‌ارزشی داشتند، آن‌قدر به شهرت و ثروت رسید که به هنگام مرگ مالک ۵ ساختمان بود و طلا و جواهر و اتومبیل شخصی و از این‌جور چیزها داشت. اما شگفتی پس از مرگ او بود. روایت است که:‌ صد هزار نفر در مراسم شب هفت مهوش جمع شدند، در خیابان‌های جنوب شرقی شهر تاکسی پیدا نمی‌شد، هزاران زن و مرد، نوازنده و هنرمند و کلاه مخملی و کلاه نمدی به ابن‌بابویه رفتند.

حتی دیوارهای گلی ابن‌بابویه در اثر ازدحام جمعیت ترک برداشت. چنانکه خبرنگار تهران مصور دید، ازدحام جمعیت و کثرت وسایط نقلیه به‌اندازه‌ای بود که آمدن از شهر ری به تهران اقلا سه ساعت طول می‌کشید، بیش از چهل حجله و صد‌ها دسته گل و شیشه گلاب به‌خاطر مهوش به ابن‌بابویه برده شد. سر چهارراهی که او تصادف کرده بود تا شب هفتش هر شب دست‌های نا‌شناسی شمع‌های روشن می‌گذاشتند.

محمد عاصمی، که آن زمان سردبیر مجله «امید ایران» بود روایت می‌کند «مردم صادق هدایت و بهار را هم این‌جور تشییع نکردند». مجله ترقی در سوم بهمن ۱۳۳۹ نوشت: «مهوش در زندگی طرفداران و دوستداران زیادی داشت، به‌طور کلی تمام هنرمندان برای او اشک ماتم ریختند… قرار است از طرف خوانندگان نیروی هوایی برای او حجله ببندند. دیروز بر سر مزار او تمام هنرپیشگان جمع شده بودند و مراسم سوگواری برپا بود.»

«تهران مصور» هم در مطلبی به قلم سپیده (۱۴ بهمن ۱۳۳۹) به نقدهای روشنفکران درباره تجلیل از مهوش حمله تندی کرد: «مهوش مرد! همه به او دشنام دادند! همه انتلکتوئل‌ها دماغ‌شان را با دستمال گرفتند تا بوی نام مهوش شامه آن‌ها را نیازارد. غافل از اینکه در مغز بسیاری از آن‌ها انباری از لای و لجن پنهان بود. همه این‌ها مهوش را یک زن بدکاره، یک هنرپیشه مبتذل، یک رقاصه کافه‌های پست، یک زن بی‌بها و بی‌ارج دانستند…»

به نظر می‌رسید مرگ مهوش فرصتی بود برای تسویه‌حساب رسانه‌های عامه‌پسندانه و حتی کینه‌توزانه با فرهنگ روشنفکری و یا فاخر. کما این‌که دکتر رحمت مصطفوی، روزنامه‌نگار، در مقاله‌ای در نشریه «سپید و سیاه» نوشت: «دوره ارباب رعیتی شوالیه‌ها و پرنس و پرنسس‌ها (شاهزاده‌ها و شاهزاده خانم‌ها) گذشته و هنرمندان مردمی محبوب جانشین آن‌ها گشته‌اند.»

و از برخی از ترانه‌های مهوش به‌عنوان شروع‌کننده موسیقی مردمی یاد کرده‌اند. این‌ها روایت‌های تاریخ بود که بخشی از آن‌ها را از سایت تاریخ ایرانی نقل کردم اما شخصا در مورد جایگاه چنین چهره‌های هنری و موسیقایی دچار زودباوری و مبالغه نیستم. ترانه‌های مهوش حتی با وجود چنین برچسب‌هایی، ترانه‌هایی ضعیف و بی‌ارزش و حاصل نگاهی کهنه و حتی عقب‌افتاده به مقوله موسیقی محسوب می‌شود.

در همان سال‌های انتهای دهه سی و اوایل دهه چهل موسیقی ملی ایرانی در فاخرترین و بهترین دوران خود به‌سر می‌برد که در ارتباط با توده‌های مردم نیز مشکلی نداشت. به نظرم واکنش‌های توده‌های مردم گاه به‌شدت پیچیده هستند و نیازی نیست که به شکل پیوسته واکنش‌های ‌آنان مورد تحسین قرار بگیرد.



حتما بخوانید:

https://virgool.io/bekoosh/%D8%AC%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%B4%D9%87-%D8%A8%D9%86%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%B4%D9%82-gsw2akb4rena


https://virgool.io/bekoosh/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D9%86-kdbi8bgdshxl



همچنین بخوانید:

در مذمت شیوه‌ی تندروها

فوت‌های کوزه‌گری در فروش: از موانع فروش تا عوامل اعتمادساز برای خریدار

بخوانید: خلاصه‌ی کتاب ۲۲ قانون انکارناپذیر تبلیغات موثر