این یادداشت کوتاه در ادامهی یادداشت دیروز نوشته شد:
فیلم "آژانس شیشهای": نرگس (زن عباس): مو که مودونوم، این وسط گوشت قربونی عباسه!
فیلم "آژانس شیشهای": حاجی کاظم به سلحشور (مامور امنیتی): «میدونی یه گردان بره خط گروهان برگرده یعنی چی؟ میدونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟ میدونی یه دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟»
میدونی یه دریا بره خط دریاچه برگرده یعنی چی؟ میدونی یه دریاچه بره خط استخر برگرده یعنی چی؟ میدونی یه استخر بره خط حوض برگرده یعنی چی؟
میدونی یه جنگل بره خط باغ برگرده یعنی چی؟ میدونی یه باغ بره خط باغچه برگرده یعنی چی؟ میدونی یه باغچه بره خط درخت برگرده یعنی چی؟
دریغ است ایران که ویران شود. همین!
برای دستیابی به لینک نوشتههایم، میتوانید به «پستهای دستانداز به ترتیب تاریخ انتشار» و «پستهای دستانداز(از الف تا ی)»، برای دستیابی به فهرست کتابهایی که تاکنون در یادداشتهایم از آنها نام بردهام به «دستانداز و کتاب» و برای دستیابی به فهرست فیلمهایی که تاکنون در یادداشتهایم از آنها نام بردهام به «فیلمهای دستانداز» که زحمت جمعآوری تمام آنها را دوست خوبم، آقای حجت عمومی کشیده است، مراجعه فرمایید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمیدونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایاننامهی دستانداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: