ای برادر تو همان اندیشهای
ما بقی تو استخوان و ریشهای
گر گلست اندیشهی تو گلشنی
ور بود خاری، تو هیمهی گلخنی (مولانای جان)
بر خلاف آن دسته از دوستان که از بودن در اینستاگرام و توییتر اظهار پشیمانی میکنند، بنده از دور بودن از این فضاها، اظهار پشیمانی میکنم. در هر دو فضا، مانند زندگی، همه چیز یافت میشود. اینستاگرام و توییتر همان خود ما هستیم که با هزاران طرز تفکّر داریم کنار همدیگر زندگی میکنیم و در این زندگی گاهی قربان صدقهی هم میرویم و گاهی هم همدیگر را فحشباران میکنیم و یا دست به یقه میشویم.
امّا حکومت اگر زیرک باشد و برایش مهم باشد به راحتی میتواند بیلان کاری و کمکاری خودش در تمام عرصهها (به خصوص اقتصادی و فرهنگی) را در این دو فضا رصد کند. میتواند نتیجهی سیاستهای غلطی که کشور را به سمت دو قطبی شدید بُرده نظاره کند. دو قطبیای که غالباً ماکیاولیانه (!) هر چه در توان میگذارند تا بلکه بتوانند قطب دیگر را از کشور و حتی اگر شد از صحنهی روزگار خارج کنند!
متاسفانه با تماشای جنگ تن به تنِ میان این دو قطب، بر خلاف میل باطنیام، به این نتیجه میرسم که این مملکت دیگر به این راحتیها درستشدنی نیست و ایران و ایرانیانِ دیگری بباید ساخت و یا کلاً بیخیال هر جفتش شد!
اینستاگرام و توییتر مصداق این شعر مولانا هستند:
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
یک نفر تصویر رهبری را بارگذاری میکند و مینویسد: «ابهت اگر عکس بود این شکلی بود موافقید.»
یک نفر هزار تومانی با تصویر امام را کنار اسنکی با تصویر میمون میگذارد و میگوید دوازده هزار تومانی با عکس امام را دادهام و یک اسنک با عکس میمون گرفتهام!
یک نفر تصویر مو در آوردن پدرش بعد از پُشت سر گذاشتن سرطان را بارگذاری کرده و ابراز خوشحالی کرده است.
چند نفری با هدف براندازی مینویسند و میگویند رفع تمام مشکلات در گرو رفتن تمام آخوندها است.
چند نفری هم محکم و استوار از هر کاری که نظام انجام بدهد دفاع میکنند و نظام را مصداق تمام و کمال مملکت امام زمان (عج) میدانند.
چند نفری برای دریاچهی ارومیه که رو به خشکی و نابودی کامل میرود، با بارگذاری تصویرهای تاسفبار از وضعیت دریاچه، ابراز نگرانی کردهاند.
و خلاصه اینکه هر دو فضا، برای اکثریت مردم ما، تبدیل به جایی شده است برای درد و دلهای چپ و راست و موافقان و مخالفان نظام، با لحنی بیپرواتر.
شاید بتوان استقبال ما ایرانیها از این دو فضا را به این دو علّت ربط داد:
امّا ناگفته نماند که چند نفری هم هستند که برای درد و دل و یک لقمه نان در این دو فضا، حضور دارند. درد و دلها گاهی شاعرانه و احساسی هستند، گاهی با طنز ، هزل و هجو آمیختهاند و گاهی آنقدر تلخ هستند که انگار جملات قبل از خودکشی نویسندهشان هستند. جویندگان نام و نان، مانند همین فضای ویرگول، در دو فضا توئیتر و اینستاگرام نیز بسیار هستند.
یکی از هموطنان، واقعیّت توییتر را در چند کلمه نوشته بود:
لُبّ کلام اینکه شما هر چیزی که بخواهید در توییتر و ایسنتاگرام یافت میشود. باید ببینید چه چیزی را برای رسیدن به چه هدفی میخواهید؟ اگر این مولانا نبود نمیدانستم برای رساتر شدن این یادداشت، چه گلی به سرم بزنم. پس دوباره میروم سراغش:
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهی نانی نانی
این نکتهی رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی
و مثل همیشه و همهجا کسانی نیز هستند که دو کلمه حرف حساب بزنند:
چند پُست که کمتر موارد غیراخلاقی دارند ولی نمادی از طرز تفکّر جامعهی ایرانی فعّال در توئیتر هستند:
سه یادداشت پیشین:
برای دستیابی به لینک نوشتههایم، میتوانید به «پستهای دستانداز به ترتیب تاریخ انتشار» و «پستهای دستانداز(از الف تا ی)»، برای دستیابی به فهرست کتابهایی که تاکنون در یادداشتهایم از آنها نام بردهام به «دستانداز و کتاب» و برای دستیابی به فهرست فیلمهایی که تاکنون در یادداشتهایم از آنها نام بردهام به «فیلمهای دستانداز» که زحمت جمعآوری تمام آنها را دوست خوبم، آقای حجت عمومی کشیده است، مراجعه فرمایید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمیدونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایاننامهی دستانداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: گوش بدهید تا بشورد ببرد. ?