چگونه خودمان را تغییر دهیم؟ (یا چگونه اراده قوی داشته باشیم؟)

(سلام. :)

همه‌ی آدما به طور مداوم این سوال‌ها رو از خودشون می‌پرسن:

چگونه خودم و رفتارم را تغییر دهم؟

چگونه با اراده شوم؟

چگونه با انگیزه شوم؟

راه های تقویت اراده چیست؟

امیدوارم خوندن این پست کمکت کنه بخشی از جواب این سوال‌ها رو دریافت کنی. :) )

یه زمانی به خرگوش بودنم افتخار می‌کردم، ولی الان در حسرت لاک‌پشت‌ها هستم.
یه زمانی به خرگوش بودنم افتخار می‌کردم، ولی الان در حسرت لاک‌پشت‌ها هستم.


۱۰ سال پیش که دبیرستانی بودم خیلی از این چالش‌ها برای خودم می‌ذاشتم.

همه‌ش هم برای ترک گناه بود.

اصلا هر گناهی رو که می‌خواستم ترک کنم سعی می‌کردم با این روش کنار بذارمش. (این تنها روشی بود که بلد بودم.)

همیشه هم شکست می‌خوردم. (راستش خوب که فکر می‌کنم می‌بینم که همین یک روش رو هم بلد نبودم.)

عدد محبوب اون سال‌های من ۴۰ بود.

معمولا بعد از ۵ روز بی‌خیالش می‌شدم، یا اگه خیلی دووم میاوردم تا روز ۲۰م بود.

همین باعث شده بود نسبت به این چالش‌ها خیلی بدبین باشم و تا سال‌ها سمتشون نرم.

ولی ...

ولی اخیرا یک اتفاق جالب افتاد، از ابتدای اسفند پارسال تا آخر مرداد امسال تونستم یک کار ثابت رو برای حدود ۱۸۰ روز متوالی انجام بدم. کاری که نیاز به ۳ تا ۴ ساعت تمرکز کامل داشت.

خب این برای من اتفاق جالبی بود، من هیچ وقت نتونسته بودم توی کاری چنین ثبات قدمی داشته باشم. راستش از قبل «اراده» نکرده بودم که این کارو انجام بدم ولی الان حس می‌کنم یه سرنخ‌هایی درباره‌ی علت‌هاش دارم.

توی این پست می‌خوام درباره‌ی این سرنخ‌ها صحبت کنم، چیزهایی که با کمکشون می‌تونیم برای مدت طولانی یک کار ثابت رو انجام بدیم.

۱. هر کسی قلق خودش رو داره.

استیون کینگ و «قلم»ش
استیون کینگ و «قلم»ش


استیون کینگ می‌گه یه بار تو یه جلسه‌ی پرسش و پاسخ یه نفر بهم گفت:«شما یکی از بزرگترین نویسنده‌های دنیا هستین. می‌تونم بپرسم که با چه قلمی داستان‌هاتون رو می‌نویسین؟»

درسته،

سوال احمقانه‌ایه،

نوع قلم نویسنده ربط چندانی به داستانی که می‌نویسه نداره.

ولی خیلی وقت‌ها ما هم دچار چنین اشتباهی می‌شیم.

واقعیت اینه که خیلی از هک‌های بهره‌وری‌ای که از آدم‌های مختلف می‌شنوین فقط مخصوص خودشونه و برای شما جواب نمی‌ده.

بعضی‌ها با سحرخیزی راحت‌ترن و با این روش کار بیشتری رو انجام می‌دن.

یک عده شب‌ها بیدار می‌مونن و بیشتر کارهاشون رو توی اون ساعات انجام می‌دن.

بعضی‌ها با مرتب و تمیز بودن محیط تمرکزشون بیشتر می‌شه و محیط مرتب بهشون خیلی کمک می‌کنه.

یک عده دوش آب سرد رو خیلی توصیه می‌کنن، چون برای خودشون جواب داده.

و ...

برای این که بتونین برای مدت طولانی به یک کار مشخص متعهد باشین باید قلق خودتون رو پیدا کنین. باید راه‌های مختلف رو امتحان کنین و ببینین کدوم‌هاشون به دردتون می‌خوره.

مثلا من فهمیده‌ام که اصلا نباید روی «نیروی اراده»ام حساب کنم.

من در وجود خودم تقریبا چیزی به این اسم نمی‌شناسم. به همین خاطر سعی می‌کنم از روش‌های دیگه خودم رو به کار کردن وادار کنم.

سرنخ‌هایی هم که می‌نویسم با شرایط فکری و جسمی من هماهنگ هستن، شاید برای شما تاثیر معکوس داشته باشن.

۲. آیا این واقعا همون چیزیه که می‌خوای؟

همه‌ی ما عاشق جمله‌هایی شبیه به این هستیم:

کاری که عاشقش هستی رو انجام بده.

معمولا هم گمان می‌کنیم مانع اصلی برای انجام کارهای مورد علاقه‌مون خانواده و اجتماعمون هست.

شاید کمی بیشتر فکر کنیم و به این نتیجه برسیم که مانع اصلی اینه که شجاعت این‌طور زندگی کردن رو نداریم و بی‌اندازه ترسو هستیم.

ولی به نظر من یک مانع دیگه هم وجود داره،

این که:

اصلا نمی‌دونیم چی رو دوست داریم.

خیلی چیزهایی که مطلوب می‌دونیم واقعا برامون مطلوب نیستن، صرفا یک تصویر ذهنی خوشگل و توهمی ازشون داریم و یا عاشق بخش کوچیکی از واقعیت اون کار هستیم.

مثلا خیلی از جوون‌های سرتاسر دنیا دوست دارن جای ایلان ماسک باشن،

در حالی که اگه فقط یک هفته کارهایی که ایلان ماسک انجام می‌ده رو انجام بدن حالشون از زندگی به هم می‌خوره،

ایلان ماسک بعضی وقتا ۱۲۰ ساعت در هفته کار می‌کنه و به قول خودش ۸۰درصد وقتش صرف کارهای مهندسی و طراحی می‌شه.

(نه افتتاح کارخونه‌ها یا مصاحبه با رسانه‌ها یا خوشگذرونی با پول‌هاش.)

زندگی واقعی؛ در ۸۰درصد مواقع.
زندگی واقعی؛ در ۸۰درصد مواقع.


فانتزی‌هاتون رو کنار بذارید و خوب نگاه کنید،
زندگی واقعیِ الگوهاتون رو ببینید،
واقعیتِ رویاهاتون رو بشناسید،
آیا هنوزم عاشقشون هستین؟
اگه کاری رو دوست داری، باید از انجام همون کار لذت ببری نه از نتایجش.

من هیچ وقت چالش‌هایی رو شروع نمی‌کنم که بعدش بگم: آخیش، راحت شدم!

چالش‌ها رو صرفا برای هموار کردن مسیرهایی طراحی می‌کنم که می‌خوام برای مدت زیادی در اون‌ها باشم.

این چالش نوشتن ۱۰۰ روزه رو برای این شروع کردم چون می‌خوام سال‌ها به نوشتن ادامه بدم.

الان که فکر می‌کنم ادریس ۱۷ ساله بیشتر از این که بخواد خودش رو به زور از یک سری کارها دور کنه، بهتره که بره یکم بیشتر دنیا رو ببینه، کارهای بیشتری رو تجربه کنه، و ببینه که واقعا چه کاری رو دوست داره و به اون بپردازه.

۲. آیا موقع‌ش رسیده و شرایط زندگیت مناسبه؟

درباره‌ی «بو کشیدن» باید یک پست بنویسم.

ما باید یاد بگیریم که در زمینه‌های مختلف خوب «بو بکشیم» و شرایط رو به صورت شهودی بسنجیم.

باید درک خوبی از محیط و از درون خودمون داشته باشیم.

باید حال و هوای کلی زندگیمون دستمون باشه:

 حیوون‌ها الهام‌بخش هستن.
حیوون‌ها الهام‌بخش هستن.


زندگی ظرفیت محدودی داره،

این ظرفیت رو بشناس و هوشمندانه مدیریتش کن

من چند سالیه که حس می‌کنم تقریبا توی هر سال می‌تونم یک تغییر مثبت توی زندگیم بدم.

فکر می‌کنم بقیه هم همین‌طور باشن.

(ما معمولا توانایی تغییر کردن خودمون رو خیلی دست‌ بالا می‌گیریم.)

به همین خاطر هر دفعه تمرکزم رو روی یک خصوصیت می‌ذارم.

یادتونه توی پستی که درباره‌ی پول نوشته بودم گفتم که برای هر سال از زندگیم یه اسمی می‌ذارم؟

منظورم چنین چیزیه.

من می‌دونم که تا وقتی کمی سخت‌کوشی رو به خودم اضافه نکرده‌ام بهتره روی متخصص شدن تمرکز نکنم.

یا مثلا وقتی درآمدم رو زیاد نکرده‌ام به فکر سرمایه‌گذاری نباشم.

یا مثلا تا وقتی رابطه‌ام با همسرم خوب نشده بچه‌دار نشم.

ممکنه ترتیب این اولویت‌ها در ذهن شما متفاوت باشه ولی به نظرم باید این دوتا نکته رو مد نظر داشته باشیم:

۱. توانایی تغییر کردن ما خیلی کمه.

(و برای مدت طولانی باید در یک زمینه برنامه‌ی تغییر داشته باشیم.)

۲. بین تغییرهایی که می‌خوایم بکنیم نوعی تقدم و تاخر طبیعی وجود داره.

(تا وقتی که الف و ب درست نشده باشن، نمی‌شه ج رو درست کرد.)

دقت کنین:

نمی‌گم تغییر رو به عقب بندازین و منتظر شرایط ایده‌آل بمونید.

حرفم اینه که اگه با دقت زندگیتون رو مشاهده و تحلیل کنین متوجه می‌شین که خیلی اوقات یک سری پیش‌زمینه‌ها مشکل داره که نمی‌تونین به یک کار خاص متعهد باشین.

حتی خیلی وقت‌ها ما سوال رو عوضی می‌گیریم.

مثلا به جای تمرکز روی کاهش وزن شاید لازمه روی مدیریت استرس کار کنیم.

یا به جای تلاش برای ترک سیگار لازم باشه فشار کاریمون رو کم کنیم.

یا به جای تمرین تندخوانی، زمان بیشتری رو به مطالعه اختصاص بدیم.

حتی ممکنه گذشت طبیعی زمان نیاز باشه.

یک چیزی که بهتر بود ادریس ۱۷ ساله می‌دونست اینه که اساسا توی این سن و سال مغز کامل نشده و مقاومت در برابر وسوسه‌ها و تعهد طولانی به یک کار سخته، چند سال دیگه که مغزت کامل‌تر بشه خیلی راحت‌تر می تونی توی مسیری که می‌خوای حرکت کنی.

عجله نکن، اگه خودت و علایقت رو درست شناخته باشی و بر خلاف طبیعتت نخوای کاری بکنی و فقط بخوای جهتش بدی، کافیه تلاش معقولی بکنی و بقیه رو به زمان بسپری، در این صورت برنده شدنت قطعیه. (اگه اتفاق خاصی نیفته)

۳. به اندازه‌ی کافی تشنه هستی؟

من این شعر مولوی رو خیلی دوست دارم:

آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست

گویا نیچه هم جمله‌ای داره که مربوطه:

کسی که «چرا»یی زندگی را دریافته باشد،
تحمل هر «چگونه‌»ای را خواهد داشت.
start with
start with "why?".


همه‌مون کلی آدم رو می‌شناسیم که خیلی درباره‌ی چیزهایی که می‌خوان حرف می‌زنن ولی هیچ کاری انجام نمی‌دن.

واقعیت اینه که اون‌ها به اندازه‌ی کافی تشنه نیستن. (و احتمالا خودشون هم نمی‌دونن)

تمام تمرکزشون اینه که اگه فلان کتاب رو بخونن یا به فلان آدم وصل بشن یا فلان فرصت براشون پیش بیاد یا فلان چالش رو برای خودشون بذارن به هدف می‌رسن.

ولی از ته قلبشون هدفشون رو نمی‌خوان.

این بخش به بحث علاقه مربوطه ولی حس می‌کنم کمی متفاوته.

شاید هم یک چیز باشن که از دو جنبه بهش نگاه می‌کنیم.

هدف برای این آدم‌ها «ضرورت» نداره.

اساسا با این که خیلی از وضعیتشون می‌نالن ولی زیاد هم ناراضی نیستن.

خیلی وقت‌ها آدما از من و شما راهنمایی‌هایی می‌خوان و وقتی که جواب رو در اختیارشون می‌ذاریم می‌بینیم که هیچ کاری انجام نمی‌دن!

دیروز یکی از دوستام بهم گفت فردا بهت پیام می‌دم که یادت بمونه بری صحبت کنی که منو استخدام کنن. ولی یک پیام ساده نداد! (منم یادم بود ولی صحبت نکردم.)

بیاین بیشتر با خودمون صادق باشیم،

کمتر خودمون رو مسخره کنیم،

همین قدم اوله برای این که بفهمیم واقعا چه چیزی رو می‌خوایم،

تا بعدش بتونیم تشنگیمون رو برای چیزهایی که می‌خوایم بیشتر کنیم.

راستی من هر بار درباره‌ی این موضوع حرف می‌زنم این پست یادم میاد. :)

(وقتی ضرورت کاری رو درک کردیم به هر طریقی که شده حتما انجامش می‌دیم.)

۴. روی انجام دادن تمرکز کن، نه روی انجام ندادن.

مسئله این است!
مسئله این است!


چالش‌های ایجابی برای من خیلی راحت‌تر از چالش‌های سلبی هستن.

کسایی که درباره‌ی تغییر عادات هم صحبت می‌کنن می‌گن که شما نمی‌تونید عادت‌های بد رو از زندگیتون «حذف کنین»، فقط باید «تغییرشون بدین».

مثلا اگه قبلا وقتی حوصله‌تون سر می‌رفت سراغ اینستاگرام می‌رفتید الان یه چیز دیگه رو جایگزین اینستا کنید. (چون در هر حال موقعی که حوصله‌تون سر می‌ره به یه چیزی نیاز دارین.)

البته این یک کار ظریفه و باید دقیق انجام بشه. (می‌تونین کتاب «قدرت عادت» رو بخونین)

تقریبا همیشه فقط کافیه که زندگی‌تون رو پر از آدم‌های خوب، محتواهای خوب، کارهای خوب و عادت‌های خوب بکنید، تا آدم‌های بد و محتواهای بد و کارهای بد و عادت‌های بد خود به خود از زندگیتون حذف بشن.

بهتره که به جای چالش‌ انجام ندادن کارهای بد، برای انجام دادن کارهای خوب چالش طراحی کنین.

(می‌دونم حالت از این توصیه به هم می‌خوره، ولی: )

۵. از کم شروع کن.

از هرچه بگذریم، سخن دوست خوش‌تر است. :)
از هرچه بگذریم، سخن دوست خوش‌تر است. :)


این توصیه رو باید اونقدر بگیم و بشنویم که دیگه گول نخوریم و «در ابتدا» برای خودمون هدف‌های بزرگ نذاریم.

می‌دونم، خیلی شنیدیم، حتی خیلی تجربه‌ش کردیم، ولی نمی‌دونم چرا بارها و بارها این اشتباه رو تکرار می‌کنیم.

کسایی که با هدف‌های کوچیک شروع کردن و پیش رفتن الان چندین برابر ماها که هیچ وقت به کم راضی نمی‌شیم پیشرفت کرده‌اند.

چند وقت پیش توی یکی از کلاس‌های شاهین کلانتری شرکت کرده بودم،

شاهین در این رابطه پیشنهاد جالبی داد، گفت هدفی که برای خودتون می‌ذارین باید «به طرز احمقانه‌ای کوچیک» باشه.

باید طوری باشه که خودتون و دیگران از سادگیش خنده‌تون بگیره.

اگه هدفتون هنوز اینقدر خنده‌دار نیست، کوچیکترش کنین!

مثلا عادت کتابخوانی رو با مطالعه‌ی روزانه یک صفحه شروع کنین،

یا اگه یک صفحه براتون خنده‌دار نیست، با یک خط شروعش کنین.

اگه حال داشتین بیشتر بخونین، وگرنه همون حداقل رو انجام بدین.

این ایده با روحیات من (و بسیاری از شماها، شاید همه‌تون) خیلی می‌خونه.

خوشبختانه من هم برای نوشتن از این ایده استفاده کردم،

اول شروع کردم به نوشتن کپشن‌های اینستاگرام،

بعد از سی چهل روز که دیدم به راحتی می‌تونم کپشن بنویسم اومدم ویرگول.

اینجا‌ هم باید حداقل ۳۰۰ کلمه بنویسم که خیلی راحته،

روزهایی که بیشتر حال داشته باشم، مثل امروز، ممکنه تا ۳۰۰۰ کلمه هم بنویسم. :)

این پیشنهاد شاهین رو همیشه توی ذهنتون داشته باشین.

۶. خودت رو فراری نده

دوتا از دوستان خفن و «بااراده‌»ام اخیرا توی استوری اینستاگرام برای خودشون چالش‌هایی طراحی کرده بودن.

در نظر من چالش‌هاشون سنگین بود،

و بدتر این‌که برای خودشون جریمه‌های سنگین‌تری هم گذاشته بودن.

قبل از اون فکر می‌کردم که فقط من ضعیف و سوسول هستم،

ولی بعد از چند روز دیدم که اون دو نفر چالش‌ها رو نیمه‌کاره رها کردن،

همین باعث شد دوباره به این فکر کنم که استفاده از روش‌های مناسب خیلی بیشتر از «قدرت اراده» جواب می‌ده.

من شخصا اینطور هستم که از تغییرات بزرگ و تعهدهای سنگین و انجام دادن کارهای سخت برای مدت طولانی «می‌ترسم».

این ترس در بلندمدت می‌تونه خیلی خطرناکه باشه.

من می‌دونم که این ترس حتی اگه خیلی کم باشه، در طولانی مدت «جمع می‌شه» و باعث فراری شدنم می‌شه.

کسایی که درباره‌ی تغییر صحبت می کنن هم می‌گن مغز در مقابل تغییر مقاومت می‌کنه، و اگه این تغییر زیاد باشه شما مغلوب مغزتون می‌شین.

دوباره به یاد توصیه‌ی شاهین کلانتری بیفتید.

۶/۵. خودت رو بترسون

حالا نه به این شدت، ولی!
حالا نه به این شدت، ولی!


البته من این ایده رو امتحان نکرده‌ام ولی گمون کنم جواب می‌ده.

اگه ترس «بیش از حد» باشه می‌تونه انجام کارها رو بی‌نهایت ساده کنه.

مثلا ۱ میلیون تومن رو پیش یه نفر امانت بذارین و بگین اگه یک روز کارم رو انجام ندادم اون پول رو بهم نده. (یا آتیش بزن یا بده به خیریه)

اینطوری اون کار اولویت خیلی زیادی پیدا می‌کنه و از سر صبح تا انجامش ندین آروم نمی‌گیرین.

یه مثال دیگه که از این ویدیو یاد گرفتمش اینه که برای سحرخیز شدن شبکه‌ی اجتماعیتون رو با ابزارهایی مثل hootsuite تنظیم کنین،

یک عکس «نامناسب» از خودتون هم بهش بدین و بگین ساعت ۶ صبح اون رو ارسال کنه.

اینطوری قطعا هر روز صبح بیدار می‌شین. (حتی شاید تمام شب خوابتون نبره!)

۷. اگه یه روز انجامش ندی آسمون به زمین نمیاد.

یه مشکل بزرگ ما افکار بچگانه و احمقانه‌مونه.

همون فکرهایی که بهمون می‌گن «از شنبه» شروع کن،

یا می‌گن «باید تمام ایده‌هایی که روشون کار می‌کنی مال خودِ خودت باشن»،

یا اون‌هایی که می‌گن «نباید هیچ وقت اشتباه کنی»،

یا اون‌هایی که باعث می‌شن «درس نخونی، چون اونایی که شاخ هستن بدون درس خوندن نمره‌های خوب می‌گیرن و رتبه‌های خوب میارن». (شاید باورتون نشه ولی خیلی از دانش‌آموزا و دانشجوهای باهوش چنین تصوری دارن)

تعداد این فکرها خیلی زیادن.

یکیشون هم همین کمالگرایی (لعنت‌الله علیه) خودمون هست،

همین که اگه در هفته یک روز براتون مشکلی پیش بیاد و نتونین کارتون رو انجام بدین می‌گه:

«نه، نشد! دیگه فایده نداره، همه‌چی خراب شد، باید از اول شروع کنیم.»

خواهشا به این مزخرفات گوش نکنین و عملگرا باشین.

یک چالش ۱۰۰ روزه که ۱۰ روزش رو از دست دادین چقدر نقص داره؟

این کمالگرایی جلوی خیلی از کارهای خوبمون رو می‌گیره. مراقبش باشین.

قبلا هم گفتم من اساسا به شکست فکر نمی‌کنم و زیاد جدی نمی‌گیرمش.

به نظرم اونقدر باید با شکست راحت باشی که بعدش سریعا دوباره شروع کنی.

این نوشته‌ی ست گودین رو بخون،

اونجا می‌گه تو هر روز می‌تونی یک توپ بولینگ رو پرتاب کنی،

و تقریبا بی‌نهایت توپ داری، (به خاطر اینترنت و فضای زندگی در این سال‌ها)

پس چرا راه‌های مختلف رو امتحان نمی‌کنی؟

چرا به خاطر از دست دادن یک پرتاب این‌قدر ناراحت می‌شی؟

با اشتباه کردن راحت باش، همون‌طور که با از دست دادن یک پرتاب توی یک بازی راحتی.

(البته ممکنه این حرف‌ها با مدل ذهنی بعضی‌ها سازگار نباشه، می‌تونن ازش بگذرن. یا توی کامنت‌ها درباره‌ش گفتگو کنیم.)

زندگی اونقدری فرصت بهمون می‌ده که چندتاییش رو هدر بدیم. وسواس نداشته باش.
زندگی اونقدری فرصت بهمون می‌ده که چندتاییش رو هدر بدیم. وسواس نداشته باش.

۸ و غیره. سیستم بچین و محیط رو طراحی کن

برای راحت‌تر کردن چالش‌ها تا جای ممکن باید از اراده‌ی کمتری استفاده کرد،

و در حد توان شرایط رو طوری چید که انجام اون کار راحت‌تر باشه.

این چندتا موردی که درباره‌شون حرف زدم فقط بخشی از کارهایی هست که می‌شه انجام داد.

هر کسی با توجه به شرایط درونی و بیرونی خودش می‌تونه ریزه‌کاری‌هایی رو انجام بده تا بتونه این چالش‌ها رو ساده‌تر کنه.

مثلا از این نوشته‌ی محمدرضا می‌تونین ایده‌های خیلی خوبی بگیرین. و همین‌طور این نوشته و این نوشته‌ی صدرا می‌تونن ذهنیت درست رو بهتون بدن.

اگه بخوام خیلی ساده‌اش کنم: (خلاصه)

ادریس ۱۷ ساله اگه می‌‌خواست اینستاگرام رو به طور کامل ترک کنه برای خودم چالش ۴۰ روزه‌ی سر نزدن به اینستا رو می‌ذاشت و حداکثر یک هفته بعد شکست می‌خورد.

ولی الان اگه بخوام این کارو انجام بدم این کارا رو انجام می‌دم:

اول روی ضرورتش خوب فکر می کنم. و اگه ضرورت نداشته باشه انجامش نمی‌دم. (ضرورت عقلی و احساسی)

بعد صبر می‌کنم این چالش ۱۰۰روزه‌ام تموم بشه و زندگیم خالی بشه تا نوبت به چالش بعدی برسه. (شرایط رو مهیا می‌کنم برای چالش جدید)

به این فکر می‌کنم که چرا از اینستا استفاده می‌کنم؟ برای تفریح؟ یا برای تولید محتوا؟ یا برای ارتباط با آدما؟ یا صرفا از سر عادت؟

چه وقت‌هایی، چه جاهایی و در چه شرایطی بیشتر سراغش می‌رم؟

این بخش خیلی مهمه: «با توجه به دو قسمت قبل»، به راه‌های جایگزین فکر می‌کنم. شاید بشه یک اکانت خصوصی دیگه ساخت و بیشتر وقت رو توی اون گذروند تا اکانت اصلی کمرنگ‌تر بشه. شاید یه سری کانال با محتوای مشابه توی تلگرام پیدا کنم. شاید تفریح‌ دیگه‌ای مثل دیدن سریال رو جایگزینش کنم. یا شاید به جاش کتاب بخونم. یا این‌که فضای دیگه‌ای برای انتشار محتوام انتخاب می‌کنم. (احتمالا برای این چیزی که جایگزین می‌کنم یک چالش در نظر می‌گیرم. به طوری که اگه شد اینستا خود به خود حذف بشه.)

شاید ۱ میلیون تومن به دوستم بدم و بهش بگم اگه یک پست یا یک استوری جدید از من دیدی اون پول رو بهم برنگردون.

اگه بتونم اپ رو حذف می‌کنم. یا با نرم‌افزارهایی قفلش می‌کنم (ترجیحا رمزش رو ندونم بهتره). یا گوشی غیرهوشمند استفاده می‌کنم. یا گوشی رو به جای جیب توی کیفم می‌ذارم. یا توی اتاق دیگه می‌ذارمش. (یک قانون هست به اسم قانون ۵ ثانیه، اگه می‌خواین کتاب بخونین کتاب رو دم دست بذارین، و اگه می‌خواین سیگار نکشین سیگار رو از دسترستون دور نگه دارین.)

و در آخر از شکست خوردن نمی‌ترسم و هر موقع اشتباه کردم بلافاصله اشکال کارم رو اصلاح می‌کنم و به چالشم ادامه می‌دم. :)


البته بهتر بود که این پست رو به عنوان آخرین پست این چالش می‌ذاشتم، ولی به یکی از دوستان قولش رو داده بودم به همین خاطر زودتر نوشتمش.

این ۱۰۰تا پست همچنان ادامه دارن،

خوشبختانه وقتی که هر کدوم از نوشته‌هام رو ارسال می‌کنم حال خوبی دارم و همین امیدوارم می‌کنه که این چالش با موفقیت به پایان برسه.

ازتون ممنونم تا این‌جا همراهم بودین.

اگه این پست رو مفید می‌دونین با دیگران به اشتراک بذاریدش.


ادریس هستم.
برای اینکه همدیگه رو گم نکنیم و نوشته‌ها رو راحت‌تر دریافت کنی کدومو ترجیح می‌دی؟
کانال تلگرام؟ اکانت توییتر؟ یا خبرنامه‌ی ایمیلی هفتگی؟

نوشته‌های قبلی:

جمعه، هشت آذر نود و هشت.

مواجه شدن، ضربه خوردن، زخمی شدن، یاد گرفتن و رشد کردن.

مهارتِ مهمِ «فکر نکردن»

به جای جمع کردنِ سکه‌های کم‌ارزش، لوبیای سحرآمیزت رو بکار. مرغِ تخم‌طلا بالای ابرهاست.

به افتخارِ بزرگترین مغزِ دنیا (از طرفِ یک نورونِ بی‌مقدار)

برو بابا حال نداریم.