روزنامهنگار | به واسطه کارم همه جا از گردشگری و میراث فرهنگی مینویسم.
مکانیکها به کشتن ما آمدهاند
سوسماری قرمز همراهش بود. تصمیمش را برای این کار قبل از آمدن گرفته بود. آماده کردن ابزار جرم و داشتن قصد جرم، پیش از رسیدن مشهود است. این را باید به قاضی بگویم. تقاضای من قصاص نیست، پایان این چرخه خشونت است.
چند روز قبلتر از حادثه که میشود پارسال همین روزها، ما میرزا را در شهری دور پیدا کردیم. به جای اینکه به یاد جوانیهایش گردنههای پر پیچ را گازکِش کنیم، با تشریفاتی که در شأن او و حد جیبمان بود، او را بی آنکه حتی یکمتر حرکت کند، ۵۰۰ کیلومتر جا به جا کردیم. وقتی رسید، غریبی کرد. روشن نشد که نشد. معروف است که میگویند محصول جِرمنها نازک نارنجی است و صاحبش که عوض شود، بدقلقی میکند.
بیشتر بخوانید: اینجا فولکسها سلاخی میشوند | همدست سلاخها نیستم
گشتیم و گشتیم سر آخر سپید مویی پیدا کردیم که میگفتند اصل جنس است و اصلا ور دست جِرمنها کار یادگرفته و حالا خودش استاد شده است. استاد از در که وارد شد، همچون دکترهای فوق تخصص، نگاهی از دور انداخت، استارتی کوتاه زد و بعد در موتور را بست. چشم در چشم ما شد و سعی کرد کمی اندوه به صدایش اضافه کند و گفت: کاری از دست ما ساخته نیست، قلبش ایستاده.
فرصت تصمیمگیری نبود، باید سریع پیوند میزدیم. سوسماری قرمز آمد و به چشم بر هم زدنی، قلب از تپش ایستاده را بیرون کشید. پس از این اقدام برای عملیات حساس پیوند، اگر شما آن استادکار را دیدید، ما هم دیدیم. رفت و به تاریخ پیوست. روی دست ما یک میرزای بیقلب ماند و قلبی بیرون مانده از بدن.
گشتن از سر گرفتیم و اینبار دوای دردمان را جستیم. خودش طبیب بود و کارگاهش شفاخانه. او با سلاخها نسبتی نداشت و همدست آنها نشده بود. نگاهی به قلب میرزا کرد و چوب شماتت بر ما زد که چه کردید بر این طفلک بینوا. چرا قلبش را کشتهاید، بی آنکه از دردش خبر داشته باشید. میرزا را بستری کردیم در شفاخانه. دو هفته بعد، همان قلب سابقش مثل ساعت کار میکرد. وقتی حسابهای نهایی را جمع زدیم، فهمیدیم مکانیکها به کشتن ما آمدهاند.
هزینه عیبیابی: یک میلیون تومان
هزینه تعمیر عیب و تعویض قطعه: ۵۰ هزار تومان
مطلبی دیگر از این انتشارات
ناسا و شهرهای هوشمند
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه من از عشق به کامپیوتر عموم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا فناوری زنجیره بلوک میتواند از پولشویی جلوگیری کند؟