✍ عباس اکبری | من از قضا با حضور سعید حدادیان در دانشگاه تهران مسالهای ندارم. نمیشود که وقتی سیل میآید و مملکت را میبرد، انتظار داشته باشیم وارد دانشگاه نشود و با نظام آموزشی کاری نداشته باشد. بالاخره «فلک به مردم نادان دهد زمام مراد».
? این را همان خواجه حافظ شیرازی سروده که هفتصد سال پیش تماشاگر زمامداری مردم نادان بوده، و دیوانش هم سالهاست توی دانشکدهی ادبیات همین دانشگاه تهران -که حالا زیر پاشنهی کفش حاجسعید حدادیان قرار است متر شود - در درس «متون نظم» تدریس شده.
? حضور حاجسعید در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران ضروری است از قضا. دانشگاهی که «ژاله آموزگار» و «مظاهر مصفا» را در دورهی احمدینژاد بازنشسته میکند، و نظام آموزشیای که نخبهای مثل شریفیزارچی را اخراج، از قضا باید جولانگاه حاجسعید باشد.
? دانشگاهی که دانشجوی کارشناسیارشد و دکترای رشتهی ادبیاتش نمیتواند پایاننامهاش را روی آثار «شاملو» و «هدایت» و «ساعدی» و حتی همین «دولتآبادی» - که سند ششدانگش حالا دیگر مال خود شماست - بنویسد، حتما هم باید استادی مثل حاجسعید حدادیان داشته باشد.
? نشئهی حضور «سعید نفیسی»، «منوچهر ستوده»، «پرویز ناتلخانلری»، «ایرج افشار» و یک قطار آدم حسابی دیگر که اسمشان را تریلی هم نمیتواند بکشد هم در کرسی استادی در دانشگاه تهران، خوابی و خیالی بیشتر نبوده است.
? سیل فنا دارد همه چیز را میبرد، وچه باک؟ دانشگاه را هم ببرد! این طور است که حاجسعید و حاجمیثم و باقی حاجیها و برادرها کمکم دارند سر از دانشگاه درمیآورند. آنها برای ادارهی مملکتی با چنین مختصاتی آدمهای بهتریاند حتما.
? فقط، بیزحمت، کاش استاد ما، آقای شفیعیکدکنی را از دانشگاه تهران بازنشسته کنند؛ قبل از اینکه پیرمرد توی راهروهای دانشکده ادبیات با همکارش، حاجسعید حدادیان چشمتویچشم شود و از تماشای این تحقیر بزرگ و زوال تاریخی دق کند.
منبع: https://t.me/Taghi_kimyai/5636
شیوا فرهمند راد، تلخی جاری در زندگی یک نسل
میرزا حسن رشدیه و کربلایی کاظم ساروقی
خاطرهای تاثربرانگیز: آذریِ غریب...