در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
زبانِ E-prime: نوع جالبی از زبان انگلیسی و یه کاربرد بی نظیر
به نام خدا.
سلام.
تا حالا این حرف رو شنیدی که «وقتی حرکت کنی، فرصت ها خودشان رو نشان میدن»؟
من خیلی جاها توی زندگی به این حرف رسیدم و یجورایی بهش ایمان پیدا کردم. اصلاً یه نکته جالب رو میدانستید که ایدهء خیلی از نوشته های من توی همین ویرگول هم به همین شیوهء «غیر مستقیم» به ذهن من آمدن؟ چطوری؟ مثلاً دیروز رفتم یه مطلبی راجب «به تعویق انداختنِ کارها» بخوانم که یهو یه چیزی خواندم که به فلسفه و منطق و این چیزها ربط داشت و اونجا هم که رفتم، این E-prime رو دیدم!
حالا این E-prime از کجا آمده؟
- یه آقایی به اسم Alfred Korzybski یه نظریه یا علمی به اسم General Semantics رو پایه گذاری کرده (البته من اینجا نمیخوام راجب این General Semantics حرف بزنم).
- بعدش یه سری روانشناس میان و اصولی که این آقای Korzybski گفته رو یجورایی ربط میدن به روانشناسی و Psychotherapy (روان درمانی).
- روانشناسِ معروفی به اسم Albert Ellis هم میاد و روش درمانی معروفی به اسم Rational Emotive Behaviour Therapy یا REBT رو پایه گذاری میکنه و توش از افکار و ایده های Korzybski (یعنی همون General Semantics) استفاده میکنه.
این REBT میاد و میگه که اگه آدمها فقط یاد بگیرن که اون چند تا قانونی که Korzybski گفته رو رعایت کنن و فقط یادبگیرن که «جزئی تر و دقیق تر» فکر کنن و حرف بزنن، خیلی کمتر فکرها و حرفهای غیرعقلانی با خودشان میکنن و سلامت روحی روانیِ خیلی بهتری هم خواهند داشت.
حالا از روانشناسی که فاصله بگیریم، یکی از دنباله رو های آقای Korzybski به اسم D. David Bourland, Jr میاد و این E-prime رو بوجود میاره، که بیشتر و بهتر بتانه روی اون General Semantics کار کنه.
حالا که فهمیدیم این E-prime از کجا آمده، وقتشه که تعریفش کنیم.
حالا این E-prime رو تعریف کن.
آقا این E-prime یعنی «زبان انگلیسی بدون افعالِ tobe» به همین راحتی!
افعال tobe رو که خیلی ها احتمالاً میشناسن. افعالی مثل: «است» و «هست» و «بود» و «شد» و «خواهد شد» و «خواهد بود» و «شده است» و «شده بود» و «بوده است» و «بوده بود!» و «داره میشه» و همینطور ورژنِ منفیِ همه اینها، رو به اسم افعال tobe میشناسن و یجورایی مفهوم «بودن و هستن» رو نشان میدن.
اگه دقت کنی، میبینی که این افعال چقدر جایگاه و کاربردِ مهم و زیادی توی زبان انگلیسی (و البته توی زبان های مختلف) دارن و اگه بخوایم اینها رو از یه زبانی حذف کنیم، فرقی با این نداره که دست و پای یه آدم رو قطع کنیم و ازش انتظارِ انجامِ کارهای مختلف داشته باشیم!
حالا اصلاً چرا باید این tobe ها رو حذف کنیم؟
راستش هیچکس و هیچ چیز ما رو مجبور نمیکنه که این کار رو انجام بدیم. پس چرا اینکار رو بکنیم؟
این tobe ها یه ویژگی دارن که اوضاع رو جالب و جذاب میکنه!
اینها میان و به جمله های ما (چه در نوشتن و چه در حرف زدن)، یجور حالتِ «تعمیم دادن» و «عمومی سازی» و یجور حالتِ «قطعیت» میدن.
یعنی چه؟
- مثلاً وقتی میگیم «سیب بهترین میوه دنیاس»: این معنی و مفهوم رو به ما میرسانه که که انگار دیگه بهتر از سیب میوه ای نداریم و گویندهء این جمله هم انگار بجز سیب هیچ میوه دیگه ای رو یا نخورده یا ندیده! البته همه ما میدانیم که وقتی یه نفر اینجور چیزی میگه، بیشترِ اوقات میخواسته بگه «از دید من، سیب نظیر نداره».
- یا مثلاً وقتی میگیم «کنکور یه غول بزرگه که نمیشه شکستش داد»: اینجا ما فقط یه tobe داریم (همون «بزرگه» که یعنی «بزرگ است») که این معنی و مفهوم رو به ما میرسانه که انگار «واقعاً» هم این قضیه وجود داره و پس چون این حقیقت و «قطعیت» رو داریم، پس دیگه ولش کن و بریم سراغ یه چیز دیگه!
- یا یه مثال جالبِ دیگه. وقتی میگیم «دلیل تمام شکست های من اینه که من آدم تنبلی هستم»: اینجا ما ۲ تا tobe داریم: یکی «اینه» (که یعنی « این است») و یکی هم «هستم».
اول بزار دومی رو بگم! اون «هستم» این مفهوم رو به ما میرسانه که انگار گویندهء این جمله، این ویژگیِ تنبلی رو در همه اجزای زندگیش داره و انگار که از طرف خدا وحی آمده که این آدم حتماً باید همیشه این تنبلی رو داشته باشه و اصلاً خدا اون رو ذاتاً تنبل آفریده و باید حتماً تا آخر عمرش هم تنبل باقی بمانه!
اون «اینه» هم این مفهوم رو به ما میرسانه که انگار این فرد توی زندگیش جز شکست هیچ چیز دیگه ای نداشته و هیچ چیز مثبتِ دیگه ای هم نمیشه توی زندگیش پیدا کرد.
حالا این tobe ها چه مشکلی برای ما درست میکنن؟
اینها به خودیِ خود مشکلی ندارن. مشکل وقتی پیدا میشه که ما از اینها در جهت منفی استفاده کنیم و از اون مهمتر، وقتی که جملاتی که توی خودشان از این tobe ها دارن، رو «قبول کنیم».
مثلاً چطور؟
- مثلاً وقتی به خودت میگی «من بی عُرضه و تنبل هستم» و این حرف رو هم جوری «قبول کنی» که انگار «واقعیت و قطعیت» رو به خودت گفتی، اینجا تو داری با این tobe ها برای خودت مشکل درست میکنی و گند میزنی به خودت!
پس میبینی؟ مشکل از اون «قبول کردن» میاد.
حالا چطور از شرِ تاثیراتِ منفیِ این tobe ها نجات پیدا کنیم؟
چرا گفتم «تاثیرات منفی»؟ چون همونطور که توی قسمت قبلی گفتم، این tobe ها لزوماً همیشه هم تاثیراتِ بد ندارن. ولی خب فرض کنیم که حالا ما، تحت هر شرایطی و به هر دلیلی، به خودمان گفتیم «تو تنبل و بی عرضه ای». حالا باید چکار کنیم؟
باید بیایم و جمله خودمان رو تبدیل کنیم به E-prime، به همین راحتی!
یعنی بیایم و سعی کنیم tobe ها رو از جمله حذف کنیم و جمله خودمان رو به یه شکل دیگه ای بگیم که دیگه توش نتانیم «قطعیت» و «عمومی سازی» و «تعمیم دادن» رو ببینیم.
مثلاً همون جمله بالا رو میشه به شکل های زیر تبدیل کرد:
- تو فقط در این یک زمینه کوتاهی کردی.
- تو فقط به اندازه کافی تلاش نکردی.
- تو فقط به اندازه لازم براش وقت نزاشتی.
- و چندین جورِ دیگه که میشه اون جملهء «تو تنبل و بی عرضه هستی» رو تبدیل به E-prime کرد.
حالا این «تبدیلِ جمله های منفی به E-prime» چه نتایجِ مثبتی میزاره روی ما؟
همینکه ما بیایم و اون «قطعیت» و «عمومی سازی» و «تعمیم دادن» رو از این جمله ها حذف کنیم، به ما این توانایی رو میده که «جزئی تر و دقیق تر» به اون جمله «و به خودمان» نگاه کنیم و از شرِ اون «تعمیم دادن ها» و «عمومی سازی ها» و «قطعیت دادن ها» نجات پیدا کنیم!
یعنی چه؟
- یعنی اینکه الان دیگه به جای اینکه «تمام وجود خودم رو از اساس بر پایه بی عرضگی و تنبلی ببینم»، میام و به خودم میگم «بابا من فقط در این چند تا زمینه، و اونم فقط تا این لحظه از زندگیم، کوتاهی کردم و کسی نگفته که تا ابد هم این رویه ادامه پیدا کنه!».
- حالا این خودش میتانه ما رو به این سمت ببره که به خودمان بگیم «پس چون فقط همین چند زمینه برای من مشکل درست کرده و فقط هم تا الان اینجوری فکر و عمل کردم، پس شاید منم بتانم مشکلات رو برطرف کنم و از الان به بعدِِ زندگیم رو جورِ دیگه ای جلو ببرم».
- حالا اینم خودش میتانه ما رو به این سمت ببره که «بابا من همه وجودم رو که تنبلی و بی عرضگی پُر نکرده، من فقط باید بیشتر وقت بزارم و بیشتر تلاش کنم که به چیزایی که میخوام برسم، به همین سادگی».
- تا اینجا که همش توی دنیای فکر سیر و سفر کردیم! ولی حالا که از اون «بی عرضگی و تنبلیِ محض و نابود کردنِ خودت!» رسیدی به «من میتانم» و «جزئی تر و دقیق تر حرف زدی»، خودِ همین میتانه تو رو به سمت چیزی ببره که در واقعیت هم تو رو به هدفت برسانه، یعنی «عمل».
حرف ماقبلِ آخر
گذشته از اصل این مقاله که توش راجب E-prime و نحوه استفاده از اون برای از بین بردنِ فکرهای منفی صحبت کردیم، اون نکته اولِ مقاله، خیلی از دید من اهمیت داره. واقعاً خیلی چیزها توی زندگی به همین شیوه «غیر مستقیم» اتفاق میفتن. خیلی ها میشینن و «حرکت» نمیکنن و توی زندگیشان منتظر معجزه میشینن و منتظرن که اون «شرایط ایده آل» اتفاق بیفته که اینا بتانن حرکت کنن. ولی به این حقیقت توجه نمیکنن که:
«بابا شرایط ایده آل هیچوقت نمیان، تو حرکت رو شروع کن و بزار سَرِ راه، فرصت های مختلف رو ببینی».
- اتفاق افتاده که یارو رفته مهندسی برق و یهو وسطش اتفاقی افتاده که شده دندانپزشک.
- اتفاق افتاده که یارو رفته دندانپزشکی و وسطش ول کرده و رفته شده بازیگر.
- اتفاق افتاده که یارو رفته دکتر بشه و وسطش ول کرده و شده آهنگساز.
- اتفاق افتاده که یارو رفته آهنگساز بشه، ولی وسطش ول کرده و شده دکتر.
- و خیلی مثال های دیگه...
تو حرکت رو شروع کن و «هیچوقت وای نَسا». تو که علمِ پیشگویی نداری که بتانی از همه چیزِِ آینده با خبر بشی و با اطمینانِ ۱۰۰ درصد هم یه کاری رو شروع کنی. اطمینانِ ۱۰۰ درصد رو فقط خدا داره. تو شروع کن و به سمت یه مسیری که میدانی ارزشش رو داره، حرکت کن و باقیش رو بسپار به خدا (یعنی همون «توکل» دیگه). خدا رو چه دیدی؟ شاید وسط راه یه «فرصتی» خودش رو بهت نشان داد.
حرف آخر
راجب این زبان E-prime هم که من فکر میکنم خیلی استفاده های جالب و بی نظیر میشه ازش کرد.
مثلاً هروقت که به خودت حرفِ منفی یا ناامید کننده ای زدی و با کلافگی و حس های بد روبرو شدی، سریع به اون حرف که به خودت زدی، نگاه کن و بنویسش روی کاغذ و ببین آیا توش از tobe ها استفاده کردی یا نه. اگه این کار رو کرده بودی، خیلی راحت سعی کن تبدیلش کنی به E-prime و خودت رو مرحله به مرحله اصلاح کنی و البته خودت رو از نابودیِ احتمالی توسطِ «نیروهای اهریمنیِِ ذهنِ خودت» نجات بدی!
یه نظریهء عجیب از خودم!
فکر میکنم اینجا باید راجب شیطان و دشمنی و کینه ای که با جنس آدمیزاد داره هم یه حرف کوتاه بزنم چون فکر میکنم یجورایی میتانیم بین سلاحِ اصلیِ شیطان (یعنی همون «وسوسه») و این tobe ها، ارتباط برقرار کنیم!
چطوری؟ فکر میکنم اساساً شیطان عشق زیادی به این tobe ها داره و برای وسوسه کردن به این ترتیب عمل میکنه که توی وسوسه هایی که به دل ما میندازه، خیلی از افعال tobe استفاده میکنه!!!
مثال ۱ - این دختره چه خوشگله، چه خوش اندامه، چه زیباس، چه سَری چه دُمی!!! (پُر از tobe)
مثال ۲ - تو بدبختی پول نداری، این ۵۰ تومنی که افتاده روی زمین که صاحب نداره، تو بدبختی، وَرِش دار!!! (پُر از tobe)
مثال ۳ - این خانواده پدرشان که مُرده و پسری هم که ندارن که بخواد ازشان دفاع کنه. پس بزار زمینشان رو بالا بکشم با دوز و کَلَک. این دنیا قانونش اینه که «اگه نخوری میخورنت» یا «اگه نَکُشی میکُشَنت»!!! (باز هم پُر از tobe)
مثال ۴ - بابا لذت بخشه، حال داره، ولش کن بابا دنیا ۲ روزه!!! (باز هم پُر از tobe)
مثال ۵ هم تقدیم به طرفدارانِ سریالِِ ترکیِ چرندیات و مسخرهء سیب ممنوعه: بابا من نمیفهمم چرا همه میخوان ازدواج کنن و خودشان رو به سختی بندازن. ازدواج مالِ احمق هاست!!! (و باز هم پُر از tobe هایی که روی ضمیر ناخودآگاهِ ما و روی ذهن و عقاید ما تاثیراتِ بسیار مُخَرِبی میزارن).
بله آقا، اگه فکر میکنید که این سریال ها و فیلم ها کاملاً برای سرگرمیِ ما ساخته میشن و شبکه های خارجی هم عاشقانه ما رو دوس دارن و دلشان هم برای ما میسوزه و این فیلم و سریال ها رو هم کاملاً بی هدف و بدون قصد و نیت های «خاص» میسازن، بزارید همینجا اعلام کنم که Korzybski این General Semantics رو تقریباً ۹۰ سال پیش راجبش حرف زده و البته توی این ۹۰ سال هم که ما داشتیم جوجه کباب میزدیم و توی قهوه خانه ها و کَل و کوچه ها عمر تلف میکردیم، کسایی توی دنیا روی «یه چیزایی» تحقیقات عمیقی کردن که الان از نتیجه های اون تحقیقات توی فیلم و سریال ها استفاده میکنن که «چشم های ییلدیز توی سریال سیب ممنوعه چطور بچرخه و کدام سمت رو نگاه کنه و کله و دستاش رو چطوری تکان بده که همگی اینها یه معنی و مفهومی رو به ضمیرِ ناخوداگاهِ بیننده برسانه»، اونم بدونِ حرف زدن!!! حالا اینکه توی حرفهاشان چه میگن و «چطوری میگن» هم که بماند برای یه مقاله دیگه!!!
بگذریم حالا!
چند روز اخیر رو دارم سعی میکنم ببینم میتانم توی متن هام یا حتی حرف زدنم، این افعال tobe رو حذف کنم یا نه.
و بزارید اعلام کنم که خوشبختانه به این هدف رسیدم و کُل این مقاله ای که خواندید، هیچکدام از این افعال رو نداره!!! اگه باور ندارید برید از اول تا آخر چک کنید! (البته به جز مثال ها که عمداً برای فهمِ بهترِ شما به کار برده شدن).
مخلصات پرمنگنات همگی، پیش به سوی F-prime یا همون Farsi prime که خیلی باحاله! (این «با حاله» خودش یه tobe بود!!!).
ان شاء الله راجب General Semantics و REBT و غیره هم بعداً صحبت خواهم کرد.
یا علی.
مثل همیشه هم برای ارتباط با من میتانید از ID تلگرام solyinho@ یا آدرس ایمیل odiwxe@gmail.com استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا به UI و UX به قدر کافی اهمیت نمیدیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیازچی: چطور کارآفرین بشیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان پسر بچه نابینا و تابلوی دستش