کفتار <--> آدم <--> گوسفند

به نام خدا.

سلام.

از دور که یه نگاه به گذشته و الانِ این دنیا بندازی، ۳ دسته «موجود» توی این جنگل میتانی پیدا کنی:

  • کفتار ها (ویژگی اصلی: استفاده از گوسفندها)
  • گوسفند ها (ویژگی اصلی: خدمت به کفتارها)
  • آدم ها (ویژگی اصلی: حمایت از گوسفندها)

حالا این یعنی چه؟

بزار اول راجب ویژگی های هر گروه بیشتر حرف بزنیم.

کفتارها: چیزی که نشان میدن، نیستن.

این دسته کسایی هستن که برای رسیدن به خواسته هاشان «هرکاری» میکنن.

در ظاهر مثل عکس زیرن:

ولی وقتی پای خواسته هاشان بیاد وسط، عکس زیرن (ببخشید اگه بعضی ها رو اذیت میکنه):

توجه کردی به حالتِ صورتِ غیر وحشی ای که دارن؟ یه ویژگی اصلی این گروه اینه که «از خونخواری لذت میبرن» و عین خیالشان هم نیست که کیا چه درد و رنجی میکِشن. مهم فقط خواسته های خودشانه.

ولی . . . نقطه ضعفِ اینها اینه که تعدادشان کمه. پس برای رسیدن به خواسته هاشان از گروه دوم، یعنی گوسفندها، استفاده میکنن. نحوه فعالیت این گروه به این شکله که با دوز و کلک و هرجور ابزار دیگه، «کنترل فکر و عملِ» گوسفندها رو بدست میگیرن و از اونها برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکنن.

ولی چرا اینجوریه؟ چون گوسفند ها همیشه در صحنه هستن . . .

گوسفندها: چیزی که کفتارها میخوان، هستن.

ویژگی های بارز و اصلیِ گوسفندها اینه که:

  • زود گول میخورن.
  • هرچیزی رو سریع باور میکنن.
  • کنترل فکرشان رو میدن دست بقیه.
  • و از همه مهمتر، «دنباله رویِ اکثریت» هستن.

اینا در ظاهر این شکلین:

ولی در عمل این شکلین:

البته این یکی دیگه «خیلی گوسفنده». اونایی که به این مقام میرسن، توسطِ کفتارها پُست و مسئولیت و مقام میگیرن و تمام سعیشان رو هم میکنن که گوسفندهای دیگه رو هم به مقام بالایِ خوشان برسانن.

این دسته مغرور هستن و فکر هم میکنن که خیلی حالیشان میشه. ولی درواقع گوسفندی بیش نیستن. حالا شاید یه گوسفندِ مغرور یا یه گوسفندِ عصبانی، ولی «گوسفند بودنشان» عوض نمیشه.

نقطه ضعف اینها اینه که «نمیتانن تنها باشن» و «از خودشان چیزی ندارن». پس ناچاراً باید دنباله روی بقیه باشن و ارزش و اعتماد به نفس و کلاً همهء فکر و عقیده و اصولشان رو بصورت کاملاً چشم بسته از بقیه، مخصوصاً کفتارها، میگیرن.

همین نقطه ضعفه که توی دنیا به کفتارها این توانایی رو میده که هرکاری میخوان بکنن و به اهدافشان برسن. البته اگه دستهء بعدی اجازه بدن . . .

آدم ها: چیزی که کفتارها میخوان، نیستن.

اینها موی دماغِ کفتارها هستن و حامیِ گوسفندها. البته در تاریخ ثابت شده که در اکثر مواقع توسط همون کفتارها یا ترور شدن یا سم خور شدن یا به نوعی به قتل رسیدن.

چرا؟ چون این دسته هستن که گوسفندها رو «آگاه» میکنن و از اونا دفاع میکنن. و این یعنی بدترین اتفاق برای کفتارها. لازمهء پیشرفتِ کفتارها اینه که گوسفندها همیشه گوسفند باقی بمانن و هیچوقت به آگاهی و بینش نرسن. و اگه همه پولشان رو هم صرفِ «گوسفند ماندنِ گوسفندها» بکنن، این کار میکنن چون میدانن که در بلند مدت براشان نفع های خیلی بزرگتر و بهتری از پول داره.

یه مثالِ قابل لمس تر از این دسته ها

کفتار:

احتمالاً این فرد رو نمیشناسی.
احتمالاً این فرد رو نمیشناسی.

گوسفند:

معرف حضور هست.
معرف حضور هست.

آدم:

کسی که در ظاهر این شکلیه:

و در عمل و باطن هم این شکلی:

یه تارِ موهاش به اندازه هزار تا «به ظاهر آدم» مثل من ارزش داشت. یه عمر هم ظاهر و باطن و عملش یکی بود. من هم مثلاً اسم خودم رو گذاشتم «آدم».

حرف آخر

توی این دنیا و توی همهء تاریخ، نمونه های این ۳ دسته آدم فَت و فراوانه. از پیامبرها و امام ها و saint ها و بودا و کنفسیوس و حتی خیلی «آدم» های معمولی و . . . همگی در تلاش بودن که یه گوسفند مثل سهیل مرادی مریم نگاری «آگاه» بشه و قربانی کفتارها نشه.

همیشه یه سری ها کفتار بودن و ظاهرنما، یه سری ها گوسفند بودن و ظاهربین، و یه سری ها هم آدم بودن و ظاهر و باطنشان یکی بوده.

فرقی نداره توی این دنیا جزو کدام دسته ایم، مهم اینه که بالاخره ما هم یه روزی میمیریم و یه دنیای دیگه ای هم هست که اصلِ کاری همونه اتفاقاً.

شگفت انگیز نیست که ما هم بالاخره یه روزی میمیریم و خودمان هم نمیدانیم کِی؟ از دید من خیلی شگفت انگیزه. ولی چقدر هم جالبه که همهء ما جوری رفتار میکنیم که انگار مطمئنیم اگه امشب بخوابیم فردا حتماً بیدار میشیم از خواب.

کی میتانه با اطمینان بگه که فردا هم زندس و اصلاً فردایی هم وجود داره؟ کی میتانه بگه که کِی نوبت خودش میشه؟

امام محمدباقر(ع):
مرگ همان خواب است که هر شب به سراغ شما می‌آید، الّا اینکه زمانش طولانی و بیداری آن در روز قیامت خواهد بود.
(معانی‌الاخبار، ج ٢، ص ١٩٦)

و جمله ای عجیب و قابل تامل از حضرت علی (ع):

حضرت علی (ع):
مردم در خوابند، ‌همین که مُردند بیدار می‌شوند!
(لئالی‌الاخبار، ج ٤، ص ٢٥٤)

حالا چرا عنوانِ این مقاله رو اونجور نوشتم؟ شاید برای اینکه انگار این دنیا یجوریه که همه ما پتانسیل این رو داریم که از «انسانیت» هم به سمت «کفتار شدن» بریم و هم به سمتِ «گوسفند شدن».

گذشته از همه اینها، توی این دنیایی که هر لحظه امکانِ این هست که بمیریم، اون چیه که باعث میشه یه نفر کفتار بشه و یه نفر گوسفند و یه نفر آدم؟ سوالیه که خودم هم کاملاً جوابش رو تا حالا پیدا نکردم.

مخلصات، یا علی.