نویسنده کتاب سیگنال مرگ و رمان های آنلاین بندباز، عاشقی به وقت تو، قتل در شصت ثانیه رمان منجلاب خون، جهنم سبز، دلنوشته های کودک عاشق، رمان در حال تایپ ( حکومت زنان) دنیای رمان کتاب سیگنال مرگ.
دختر با صدای بلند نمی خندد!
با صدای بلند بخند، نه اصلا قهقه بزن...
صبر کن ببینم! به تو می گویند دختر با صدای بلند نمی خندد؟
بیخیال آن ها شو! دنیا فقط با صدای قهقه های تو به رقص در می آید...
تمسخر می کنند وقتی رنگ صورتی انتخاب می کنی؟ تمسخر می کنند وقتی لب بر می چینی؟ تمسخر می کنند هنگامی که با بغض به تمام سکانس های احساسی فیلم خیره می شوی؟ تمسخر می کنند هنگامی که آرایش از صورتت محو می شود؟ تمسخر می کنند وقتی با دلبری خودت را در آیینه می نگری؟ معصومیت ته قلبت را به سخره می گیرند؟
فراموش کن تمام این ها را...
حتی اگر هیچ عاشقی به تو و دلبرانه هایت نمی بالد، حتی اگر هیچ پدر و مادری از تو و دخترانه هایت و کودک درونت دفاع نمی کند، نگران نباش...
لبخند بزن و به یادت بیاور، همان که تو را آفریده در گوشه ای دنج می نگرد دلبرانه های دخترانه ات را، به گمانم اشرف مخلوقات باید دختران می شدند.
به گمانم باید حکمرانی جهان را به دختران می دادند،به گمانم...
دختران همان فرشته های آسمانی هستند که بعدها به زن های قدرتمند، همدم، همسر، مادر مهربان، خواهر وفادار، مادر بزرگ خوش قلب تبدیل می شوند...
لبخند بزن و شکر گذار باش که فرشته روی زمین تو هستی، حتی اگر هیچ کس تو را دوست نداشته باشد، تو خودت را دوست داشته باش...
نوشته مبینا ترابی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترجمه | سندرم استکهلم؛ علاقه به جای نفرت!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست معمولی
مطلبی دیگر از این انتشارات
گناهکار | از قصاص تا اعدام