داستان | صاحبخانه

شب است. پیاده‌رو خالی و هوا سرد است. بر روی پله های ساختمان نشسته‌ام. باد خنکی می‌وزد و برگ‌های خشکی که از درخت 20 ساله‌ی جلوی ساختمان بر روی زمین افتاده را، به رقص درمی‌آورد. برگ‌ها در هوا به هم می‌خورند و صدای خِش‌خِش آنها، خلوت بودن این منطقه از شهر را برجسته‌تر می‌کند. بویِ خاکِ خیسِ پایِ درخت، که حاصل آبیاری شبانه‌ی من است، بوی غالب است و فضای مرده‌ی این‌جا را کمی زنده‌تر می‌کند.
بیشتر مغازه‌ها ساعت 22 بسته شدند و حالا بعد از دو ساعت، سوپر‌مارکتی که دو ساختمان با خانه‌ام فاصله دارد، دارد در مغازه‌اش را قفل می‌کند. او "پدرام" است. نامش را از روی تابلوی مغازه‌اش فهمیدم. خرید‌های روزانه‌ام را از او انجام می‌دهم. از صبح ساعت 6 تا هر وقت که خوابش بیاید باز است. شب که می‌شود در مغازه را قفل می‌کند و در مغازه‌اش می‌خوابد. از این رو، احساس می‌کنم مجرد است و مانند من، خانواده‌ای در شهر ندارد و مثل من تنهاست. قبل از این که وارد مسافرخانه‌ی کوچکش شود تا در کنار یخچال و دخلش رختخواب پهن کند، من را می‌بیند و دستی تکان می‌دهد. درست مثل هرشب.
غیر از درخت و پدرام، همسایه‌ای که بشناسمش ندارم. البته، چند گربه‌ی سیاه و سفید و یک گربه‌ی طلایی رنگ هم هستند. شب‌ها به سطل آشغال جلوی سوپرمارکت شبیخون می‌زنند. صبح‌ها اما غیبشان می‌زنند. شاید مثل من، می‌روند پیِ کار.
من هرشب جلوی همین خانه می‌خوابم. روی یک تشک ترمیم شده و دست ساز. اگر هوا بارانی شود، تکه‌های مقوا را با روکشی از پلاستیک بالای سرم قرار می‌دهم. یا به زیر پلی می‌روم که چند خیابان با این جا فاصله دارد. آنجا امّا خوابم نمی‌برد. بعد از ساعت‌ها گشتن در شهر، به این مکان احساس مالکیت بیش‌تری دارم. چند بار امتحان کردم که جای دیگری برای اسکان شبانه پیدا کنم؛ ولی به طرز عجیبی خواب برایم غیرممکن می‌شود. به گمانم علتش، دوستی من و این درخت پیر است. سه سال است که لوسش کرده‌ام. آب و خاکش از من است. می‌دانی، فکر کنم همانقدر که وابسته شده، به او وابسته شدم. شاید احساس مسئولیتم نسبت به این درخت است که نمی‌گذارد شب ها دور از او، آرام بگیرم. حتی شاید علتش سلام های شبانه‌ی پدرام است. شاید هم عادت کرده‌ام.



این پست برای شماره چهارم مجله مُرکّب نوشته شده؛ مجله‌ای جدید و متفاوت در بستر ویرگول که با جمعی از نویسندگان خوش‌‌قلم ویرگولی، برای حوزه‌های موضوعی مختلف، محتوا می‌سازد.

https://vrgl.ir/tiqbp

برای دنبال کردن انتشارات مجله در ویرگول، به این لینک مراجعه کنید:

https://virgool.io/morakab-mag
گروه ادبیات مجله مرکب
گروه ادبیات مجله مرکب


پست‌های اخیر گروه ادبیات مجله مرکب:

https://virgool.io/morakab-mag/شعر-باران-اردیبهشت-آبان-پاییز-q1kfhjrojpad
https://virgool.io/morakab-mag/داستان-غروب%D9%90-آخرین-روز-jku01icnnmpr