'Salarovski'دردال مثل داستان·۲ سال پیشداستان | برادرِ مرگدر آن لحظه هیچکاری نمیتوانستم بکنم. دقیقاً هیچکاری. حتی پلک هم به سختی میزدم. انتظار هم نمیکشیدم. خداخدا میکردم...