mina.golbazkhani·۷ سال پیشقاصدک دست تکان می دهدآرام گام برمی دارم. به پشت سرم نگاه می کنم. می بینم گذشته است؛مثل آبی که اولین بار از چشمه جوشید یا نسیمی که گره روسری درختان را باز کرد.از سر گذشته است و شده است سرگذشت.از مرزها از دریاها از اقیانوس ها از کهکشان راه شیری می گذرم و همچنان می گذرد. امروز می گذرد و فردا می شود دیروز. و فردا به اندک لحظه ای...