مِشکآتدرپناهگاه نویسندگان·۲ ماه پیشماهَم آرزوست..ماه را مقصد سفر شبانه ام قرار دادم و با عزمی جزم گشته، بدنبال آن میروم، و تا به آن نرسم قدم میزنم. یا به آن میرسم، یا از خستگی جان میدهم و.…
مِدوسا·۱ سال پیشقدم زدن در میان دنیایی نو.شنلم را در هوا تکان دادم. کلاغی به سیاهی شب از میانش پرواز کرد و روی شانه ام نشست.
محمد·۱ سال پیشتلاش برای بودنباشم یا برای بودن بکوشم یا برای دیده شدن یا حتی برای اینکه زنده بمانم یا برای رشد، همه و همه منو از حقیقت خودم دورتر می کنه.
امین·۲ سال پیشایستاده در مه اول صبح برای امتحان پایانترم از خونه راهی دانشگاه شدم، مه کل شهر رو پوشونده بود، درست از وقتی که وارد محوطه دانشگاه شدم شدت مه فوق العاده…
B.O.Wدرقلم من؛ اسلحه من·۲ سال پیشکلاس ادبیاتهفته پیش،شنبه،ساعت سوم کلاس ادبیات.استاد نگاهی به همه ما انداخت و گفت:یک برگه در بیاورید.شروع کرد روی تابلو با ماژیک آبی کشیدن یک جدول...جد…
حامد قزل سفلی·۲ سال پیشاَبرچجوری ثابت میکنی ؟!چجوری ثابت میکنی که داشتی راه میرفتی، در حالی که " راه نمیرفتی " ! نمیدونی الان " راه رفتنم " جرمه. توی تعهدنامه چی می خ…