حدیث پویان(c.v.r)·۲ سال پیش•۱۷ مرداد ۱۴۰۰,ساعت 19:20•چشمام رو به زور باز کردم...نور لامپ مسقیم به چشمام میخوره که باز چشمامو میبندم.سِرُم رو روی دستم احساس میکنم.روی پهلوی چپ میچرخم و دستم تیر…
حدیث پویان(c.v.r)·۲ سال پیش• ۱۷ مࢪداد ۱۴۰۰،ساعٺ 17:50•تاری دید داشتم...نمیدونستم دارم چیکار میکنم و فقط دنبال تخت می دوییدم...دکتر با عجله بالای سرش اومد...پیرمردی با محاسن سفید و سرد و گرم چشی…
حدیث پویان(c.v.r)·۲ سال پیش•شࢪو؏ِ واقعیٺ اول•محکم روی زمین می کوبیدم...جیغ میکشیدم،فریاد میزدم...اشکام قطره قطره از روی گونه هام روی قلبش میریخت...داد میزدم،رو سرش نه،برای بیدار کردنش.…